🔴 نامحرمان
#امام_خمینی (ره) : من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد!
#انتخابات
#امتداد_بدرقه_شهیدان
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
💢اتصال نیروگاه اتمی بوشهر به شبکه سراسری برق
🗣رئیس نیروگاه و مدیرعامل شرکت بهرهبرداری نیروگاه اتمی بوشهر:
🔸نیروگاه اتمی بوشهر از ساعت ۶:۳۰ دقیقه صبح امروز ۲۹ خردادماه بعد از انجام موفقیتآمیز تعمیرات و سوختگذاری سالانه، مجدداً به شبکه سراسری برق متصل شد.
🔹نیروگاه اتمی بوشهر با تولید بیش از ۷.۶ میلیارد کیلو وات ساعت انرژی الکتریکی در سال ۱۴۰۲، نقش تعیین کننده و تأثیرگذار در عبور از پیک تابستانی و زمستانی اوج مصرف برق در کشور داشته است.
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🔶 جلسه توجیهی مسئولین و فعالان فضای مجازی حوزه کوثر
🔷 در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ، جلسه ای با حضور مسئولین و فعالان فضای مجازی پایگاه های حوزه مقاومت کوثر برگزارشد.
در این نشست، مسئول فضای مجازی ناحیه مقاومت بسیج اردکان، در سخنانی به اهمیت و نقش و جایگاه فضای مجازی و رسانه در زمینه انتخابات اشاره کردند.
همچنین خواهران بسیجی حاضر نسبت به مسئولیت خود توجیه شدند.
#فضای_مجازی
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
✦࿐჻ᭂ❣🌙❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_پنجاه
تا سر کوچه با او رفتم. شب شده بود. کوچه تاریک و سوت و کور بود. کمی که رفت، دیگر توی تاریکی ندیدمش.
یک ماهی می شد رفته بود. من با خانة جدید و مهدی سرگرم بودم. خانه های توی کوچه یکی یکی از دست کارگر و بنا در می آمد و همسایه ها ی جدیدتری پیدا می کردیم. آن روز رفته بودم خانه همسایه ای که تازه خانه شان را تحویل گرفته بودند، برای منزل مبارکی، که خدیجه آمد سراغم و گفت: «مامان بیا عمو تلفن زده کارت دارد.» مهدی را بغل گرفتم و نفهمیدم چطور خداحافظی کردم و رفتم خانة همسایة دیوار به دیوارمان. آن ها تنها کسانی بودند که در آن کوچه تلفن داشتند. برادرشوهرم پشت تلفن بود. گفت: «من و صمد داریم عصر می آییم همدان. می خواستم خبر داده باشم.» خیلی عجیب بود. هیچ وقت صمد قبل از آمدنش به ما خبر نمی داد. دل شورة بدی گرفته بودم. آمدم خانه. دست و دلم به کار نمی رفت. یک لحظه خودم را دلداری می دادم و می گفتم: « اگر صمد طوری شده بود، ستار به من می گفت.» لحظة دیگر می گفتم: «نه، حتماً طوری شده. آقا ستار می خواسته مرا آماده کند.» تا عصر از دل شوره مردم و زنده شدم. به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم.
وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.»
این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانة آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم.
خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود. چند روزی هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود. دویدم توی خانه. مهدی را توی گهواره اش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم. بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم. بچه ها یک لحظه رهایش نمی کردند. معصومه دست و صورتش را می بوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش می کرد. آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد. چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی می زد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛ اما فردا صبح رفت. نزدیکی های ظهر بود. داشتم غذا می پختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: «قدم! کتفم بدجوری درد می کند. بیا ببین چی شده.»
بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازة یک پنج تومانی سیاه و کبود شده بود. یادم افتاد ممکن است بقایای ترکش های آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافق ها درگیر شده بود.
گفتم: «ترکش نارنجک است.»
گفت: «برو یک سنجاق قفلی داغ کن بیاور.»
گفتم: «چه کار می خواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر.»
گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش راهمین طوری درآورده ام. چیزی نمی شود. برو سنجاق داغ بیاور.»
گفتم: «پشتت عفونت کرده.»
گفت: «قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد.»
بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلة گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد.
گفت: «حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون.»
سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: «بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور.»
#ادامه_دارد
🌍🌼@payame_kosar🌼🌍
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
•┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈•
@payame_kosar
حکم استفاده از عمل جراحی پلاستیک برای بانوان
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
@payame_kosar
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
♦️خوردن لوبیا باعث میشود که شما زودتر احساس سیری کنید و دچار چاقى نشويد
🔹️حبوبات، همگی سرشار از مواد مغذی هستند اما لوبیا قرمز بسیار مفید است و دارای انواع آنتی اکسیدان ها، فولات، پروتئین، مواد معدنی و فیبر است. با خوردن لوبیا قرمز زودتر احساس سیری میکنید و برای مدت زمان بیشتری میتوانید سیر بمانید و دچار چاقی نشوید.
🔹️لوبیا قرمز باعث افزایش سوخت و ساز بدن، کنترل قندخون و پایین آوردن ابتلا به سرطان های زنانه میشود برای همین به خانم ها توصیه میشود هفته ای ۳ فنجان یا روزی یک قاشق لوبیا قرمز پخته بخورند.
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
@payame_kosar
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینو بفرستید برای کسی که میگه چه رای بدیم، چه رای ندیم فرقی نمیکنه!
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
@payame_kosar
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•اگه بادمجون دوست داری از دستش نده😋
مواد لازم :
بادمجون دوعدد
پیازیکعدد
سیردوحبه
نمک
زردچوبه
فلفل سیاه
گوشت سینه مرغ
سیب زمینی
دوقاشق غ خوری ماست
یک قاشق غ خوری سس
گردوخوردشده
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
@payame_kosar
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
✨ربط انقلاب ایران به ظهور در کلام امام باقر علیه السلام...
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
@payame_kosar
┄┅┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┅┄
═ ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🗳
🔹همین قدرم برامون زیاده
خانه شان توی تهران یک آپارتمان دو طبقه بود یک طبقه دست خودشان بود و آن یکی دست پاسدارها و همراهانشان.
یک بار که حسابی از دستشان حرصم گرفته بود :گفتم: «حاج آقا! شما الان موقعیت مهمی دارید ....
#شور_دارالعباده
#مثل_رئیسی
✾࿐༅•••{ 🌸✨🌸 }•••༅࿐✾
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اگر گروه های شما باهم اختلاف پیدا بکنند ...
امام خمینی(ره)
#مثل_رئیسی
#شور_دارالعباده