eitaa logo
📚کانال کتاب و مقالات مهندسی، علمی ،آموزش های فنی مهندسی PDF📚
816 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
2هزار فایل
#کتاب #فنی_مهندسی #آموزشی #علمی #تاریخی #مذهبی #اقتصادی #فیلم_آموزشی #سیاسی #PDF 👈 میتونید pdf ها و فیلم ها و... خود را برا ما ارسال کنید تا در کانال برای استفاده دیگران قراردهیم. 🌺بازنشر با ذکر منبع مجاز است.🌺 صلوات ✅ @MOHSENB313 📱09138050113
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب باز
برای لذت‌بردن از زندگی نباید منتظر کامل‎شدن و بی‎نقص‎بودن آن باشیم، چرا که جهان زودگذرتر از آن است که بتوانیم بسیاری از شرایط را دوباره تجربه کنیم. 📚 کتاب : ✍️ اثر : @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
من آموخته ام که مردم فراموش خواهند کرد شما چه گفتید، فراموش خواهند کرد چه کردید ... اما هرگز فراموش نمی‌کنند که چه حسی به آن‌ها منتقل کردید ... @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
شرافت یعنی همیشه کار درست را انجام دهیم، حتی اگر کسی ما را تماشا نکند... @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
اين نهايت ناشكری است كه آدم بخواهد همه نعمت‌هایی را كه در اختيارش است، فقط به خاطر اين كه آن چيزی را كه ميخواسته، به دست نياورده است ناديده بگيرد. 📚 کتاب : ✍️ اثر : @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
هیچ‌وقت برای زخم‌های زندگی‌ات پیش کسی ناله نکن؛ زخم به‌جز صاحبش برای کسی درد ندارد. 📕 ✍🏻 @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
مادرش به او یاد داد، که همه را شما خطاب کند چون معتقد بود «تو گفتن» زمینه‌ساز سلطه ی دیگران بر ماست به او گفته بود «شما» اولین سد امنیت در زندگی است. 📕 در انتظار بوجانگلز 👤 @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
برای مردم زندگی نکن! تباه می‌شوی. غمگین‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که برداشتِ دیگران برایشان زیادی مهم است. 📕 ساعت شوم ✍🏻 @ketabbuz
هدایت شده از کتاب باز
اینجا بودن، اما آنجا را خواستن، دلیل به وجود آمدن استرس های درونی ست. 📚 کتاب : ✍️ اثر : @ketabbuz
🇮🇷گروه صنعتگران و تولیدکنندگان ایران🇮🇷 جهت عضویت در گروه از لینک زیر استفاده کنید. ❇️لینک گروه در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/joinchat/994902284C22e5775f33 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ⭕️گروه شامل   و ... است. 🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹 لینک کانال و تولیدکنندگان ایران جهت تبلیغات و... https://eitaa.com/sanats 💐🇮🇷💐🇮🇷💐🇮🇷💐🇮🇷💐🇮🇷💐 گروه صنعتگران و تولیدکنندگان ایران
کتاب طراحی مکانیزمها برای طراحان و ماشین‌سازان Mechanisms and Mechanical Devices Sourcebook Author(s): Neil Sclater نویسنده : نیل اسکلیتر ویرایش : 5th توضیحات : این مرجع تصویری مکانیزم‌ها و دستگاه‌های مکانیکی را توصیف می‌کند. هر تصویر نمایانگر یک مفهوم طراحی است که به راحتی می‌توان برای استفاده در محصولات مکانیکی، الکترومکانیکی، یا مکاترونیکی جدید یا تغییر یافته استفاده شود. آموزش‌هایی در مورد اصول مکانیزم‌ها و سیستم‌های کنترل حرکت. زبان: انگلیسی تعداد صفحه: 561   قابلیت جستجو کلمه: دارد (صفحات عکس نیستند)
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
⭕️ مردم عادی چند بار این نوشته را بخوانند مسئولین از جمله مسئولینی که دل در گرو غرب دارند هر روز و هر لحظه آنهایی که در آن سالهای جنگ در غرب بودند و در حال تحصیل و .... این نوشته را بخوانند و ببینند شرمنده شهدا خواهند شد یا خیر ⭕️راضی نیستم شهید بشم! بهمن۱۳۶۵/شلمچه،عملیات کربلای ۵ یک دستگاه نفربر بی.ام.پی که جهت آوردن مهمات به جلوترین حد ممکن آمده بود،دقایقی کنار پست امداد توقف کرد. مجروحین بدحال را که غالبا دست و پا قطع بودند، سوار آن کردیم.راننده مدام می‌گفت: "زود باشید،فرصت نیست،الانه که تانک های عراقی بزنند." ولی ما بدون توجه ،تا آن‌جا که جا داشت مجروح‌ها را سوار کردیم.حتی آنها را به هم فشار می‌دادیم تا تعداد بیشتری جا شوند. نالۀ بیشتر آنها بلند شد ولی کاری نمی‌شد کرد. معلوم نبود وسیلۀ دیگری برای بردن آنها بیاید.به‌زور درِ نفربر را بستیم و از بیرون قفل کردیم. نفربر با تکانی از جا کنده شد و به راه افتاد.هرچه سلام و صلوات که به ذهن‌مان رسید،نذر کردیم تا سالم از سه‌راه مرگ رد شود. همین که به سه‌راه رسید ،تانکی که همچون گرگی گرسنه در کمین نشسته بود،از سمت چپ به طرفش شلیک کرد. در مقابل چشمان وحشت‌زده و مبهوت ما، گلولۀ مستقیمِ تانک به پهلوی نفربر خورد و آن را جر داد و با ورود به داخل، درجا منفجر شد و نفربر را به کنار خاکریز پرتاب کرد.به‌دنبال آن،باران خمپاره باریدن گرفت. به هیچ وجه نمی‌شد کاری کرد.درِ نفربر از بیرون قفل بود و مجروح‌ها که لای همدیگر فشرده بودند ،میان آتش می‌سوختند.صدای دل‌خراش جیغ که از حلقوم آنها به هوا برمی‌خاست،تنم را به لرزه انداخت.هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مَرد،این‌گونه سوزاننده باشد. به زمین و زمان فحش می‌دادم و بیشتر به خودم که هرچه راننده گفت: بسه دیگه،جا نداره! به حرفش گوش ندادم و تعداد بیشتری را سوار آن ارابۀ آتشین مرگ کردم.خودم را روی سینۀ سرد خاکریز ول کردم و همچون کودکان مادرمُرده، زار می‌زدم و هق‌هق می‌گریستیم.نه فقط من،همۀ بچه‌ها همین احساس را داشتند. دود خاکستری و سیاه همراه با بوی گوشت سوخته، منطقه را پُر کرد.آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد و هوا تاریک می‌شد! شب که شد،نفربر هم از سوختن خسته شد و از نفس افتاد! دیگر چیزی برای سوختن نداشت.درِ آن را که باز کردند،یک مشت پودر استخوان سوخته کف آن جمع شده بود.معلوم نبود چندنفر بودند و کی بودند! قاطی کردم.هذیان می‌گفتم.کنترلم دست خودم نبود.اصلا نمی‌فهمیدم کجا هستم و چه می‌کنم.فقط به صدای جیغ آنها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند و من فقط تماشاچی بودم. رو کردم به آسمان.به هر کجا که احساس می‌کردم خدا آن‌جا نشسته و شاهد این اتفاق است.از ته دل فریاد زدم.چشمانم را بستم،دهانم را باز کردم و ...کفر گفتم.با های‌های گریه،عربده زدم: "خدایا ...اگه من رو شهیدم کنی،خیلی نامردی.اون دنیا جلوی شهدا می‌گم من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهید کرد ... خدایا،بذار من بمونم ،برم توی این تهران خراب شده، یک ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت." نمی‌دانم روزنامه،فیس بوک،کتاب،اینستاگرام،مجله،توئیتر،ایتا،تلگرام و...توانسته بجای یک ورق کاغذ،حق سه‌راه شهادت را ادا کرده باشد؟! 💢حمید داودآبادی ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛