eitaa logo
پلاک ۱۳
102 دنبال‌کننده
704 عکس
139 ویدیو
7 فایل
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درَم... ✨❤️ + اگر نکته‌ای هست: @ftm_omt
مشاهده در ایتا
دانلود
چهارشنبه‌سوری، صحنه‌ای از آتش‌گرفتن دیدم که به‌سختی از جلوی چشمم می‌ره کنار. هرچی فیلم از زبانه کشیدن آتش دیده بودم و هرچی وصف شنیده بودم، یه طرف، یه لحظه دیدنِ اون صحنه یه طرف دیگه. اول اینکه جواب یه سؤالم رو گرفتم: چرا در جوشن‌کبیر هزار بار خدا رو صدا می‌زنیم و مدام فقط ازش همین یک حاجت رو می‌خوایم که ما رو از آتش نجات بده؟ این مسئله هزار بار خواستن داره، بی‌نهایت خواستن داره‌... چون فقط خدا می‌دونه اگر مهار آتش دنیا این‌قدر سخته، وضعیت قیامت چیه... دوم، برای غزه، یمن، لبنان... دعا کنیم. هرچی فیلم و خبر دیدیم و شنیدیم، احتمالاً حقیقتِ حتی یه لحظه از شرایطشون رو برامون به تصویر نکشیده. خیلی سخته. خیلی دعا کنیم... با اضطرار برای فرج دعا کنیم... @pelak13
عبارتی که استفاده کردند چقدر جالبه...! @pelak13
سهل‌تر، ساده‌تر از قافیه‌ای باختی‌اش ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی‌اش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی؟ جان او را به لبش شصت‌وسه سال آوردی سهمش از خاک فقط کفش پر از پینۀ اوست در عرق‌ریز زمین جامۀ پشمینۀ اوست باغ می‌ساخت و در سایهٔ آن باغ نبود یک نفس قافله‌اش در پی اُتراق نبود درد باید که بفهمیم چه گفته‌ست علی که شبی با شکم سیر نخفته‌ست علی از سر سفرهٔ اسلام چه برداشت امیر؟ نان دندان‌شکنی را که نمی‌خورد فقیر! آه، از آن شبِ آخر که علی غمگین بود سفرهٔ دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه می‌شنیدند فقط از علی إنّا لله... باد برخاست و از دوش عبایش افتاد مهربان شد در و دیوار، به پایش افتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب، فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخر، شب آخر، شب بی‌خوابی‌ها سینه‌زن در پی او دستهٔ مرغابی‌ها از قدم‌های علی ارض و سما جا می‌ماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا می‌ماند... با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش بی‌شک این لحظه کم از لحظهٔ پیکارش نیست دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست زودتر می‌رسد از واقعه حتی مولا تا که بیدار کند قاتل خود را مولا تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی عرش محراب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه کعبه بی‌تاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مردم بی‌درد، امان از دنیا نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا می‌رود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام... 💔💔💔💔💔 @pelak13
به سند معتبر روایت شده است که در روز شهادت حضرت علی(علیه‌السلام)، شخصی شتابان به‌سوی منزل ایشان آمد، با چشمی گریان بر در خانهٔ حضرت ایستاد و زیارت خواند و پس‌از زیارت، دیگر کسی او را ندید. آن شخص حضرت خضر(علیه‌السلام) بود. زیارت حضرت علی از زبان حضرت خضر(علیهماالسلام): کلیک ~ كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ أباً رَحيماً... برای مؤمنان پدری مهربان بودی... @pelak13
خوش‌به‌حال آدم‌حسابی‌ها! آن‌ها که می‌توانند هم با حضور قلب مناجات کنند، هم از نظر علمی رشد کنند، هم خوش‌اخلاق باشند، هم آگاه به زمانه باشند، هم دنیایشان را رها نکنند‌. چطور می‌توانند؟ @pelak13
پلاک ۱۳
✨ اى پسر جُندَب! ✨ دیرزمانى‌ست كه نادانى رواج يافته و بنيانش استوار شده است... ✨ زيرا مردم دين خدا ر
✨ ای پسر جُندَب! ✨ اگر شیعیان ما استقامت بورزند، ملائکه با آن‌ها مصافحه خواهند نمود... ✨ و ابر بر سرشان سایه می‌افکند ✨ و روزهاى روشن و تابان دارند... ✨ و از بالا و پائین نعمت بر آن‌ها فرو می‌ریزد ✨ و هرچه از خدا بخواهند، به ایشان می‌بخشد. ~ - ۵ @pelak13
یکی از دوستانم گفت برویم منزل یک مادر شهید؟ گفتم برویم. دوستی دارم که کتاب شیرین ماه‌رویان را نوشته (کلیک و کلیک) و سال‌هاست از رفت‌وآمدش به خانهٔ مادران شهدا شنیده‌ام. آنچه از منزل این مادران تعریف کرده، برایم تصویری از بهشت است؛ همیشه دلم می‌خواست من هم تجربه‌اش کنم و چه فرصتی از این بهتر؟ رفتیم. باران می‌بارید. در زدیم، در را باز نکردند. باورم نمی‌شد که خاطره‌ای که از امروز باقی می‌ماند، خاطرهٔ پشت در ماندن باشد. کمی زیر باران ایستادیم. دوباره در زدیم. باز نکردند. رفتیم سراغ همسایه‌ها، با همسایه آمدیم، در زدیم، باز نکردند. داشتیم باور می‌کردیم که نیستند و قرار نیست در باز شود، خواستیم با آن همسایه خداحافظی کنیم، یک‌دفعه در باز شد... دیدی؟ دیدی اگر اصرار کنی، در را باز می‌کنند؟ دیدی اگر با رفیق آشنا بروی، در را باز می‌کنند؟ دیدی پس‌از یأس، فرج است؟ چه بگویم؟ می‌خواهی چه بنویسم؟ نمی‌دانم داغ شهید که از در و دیوار حس می‌شد برایم سخت‌تر بود یا فاصله‌ای که میان خودم و شهید حس می‌کردم. مادر مریض بود و دراز کشیده بود، خوش‌آمد گفت. با او دست دادم، دید دستم سرد است، با نگرانی گفت در این سرما آمده‌اید؟! می‌خواستم بگویم پسر شما و امثال او برای ما جان داده‌اند، ما برای دیدن شما همین سرمای مختصر را هم تحمل نکنیم؟! نگفتم. به قول دوستم، نویسندهٔ کتاب ماه‌رویان، نمی‌شود که یک‌دفعه بروی سراغ داغ دل مادر. باید بنشینی، احوال بپرسی، اگر دلش خواست، خودش بگوید. نخواستیم مزاحم استراحتش شویم، بیشتر از پنج دقیقه ننشستیم. موقع خداحافظی، گفتم التماس دعا، گفت شما هم دعا کنید. دعا کنید کشور امن باشد، که همهٔ مردم در امان باشند... آخ، عزیز من، عزیز من... پسرت شهید شده، خودت مریض هستی، اولین دعایی که به ذهنت می‌رسد دعا برای مردم است؟! البته که هست... اگر چنین نبود مگر با این داغ آرام بودی؟ بعداز خداحافظی، بار دیگر به در و دیوار خانه نگاه کردم. ساده بود، خیلی ساده، اما شکوه جهان بی‌شک آنجا جمع شده بود. آنجا محل رفت‌وآمد جانی بود که خدا خریدارش شد، قیمتی‌تر از این هم مگر چیزی در دنیا هست؟! وقتی برگشتم خانه، اواخر برنامهٔ محفل بود. یک آزاده را آورده بودند. از شرایط سختشان می‌گفت، از قرآن خواندنشان... لابه‌لای صحبت‌هایش نام سردار سلیمانی را هم آورد. حالا وقتش شده بود برای همهٔ شهدا گریه کنم. دلتنگ بودم و از خودم گله‌مند. این چه دلبستگی‌ای‌ست اگر تو را به حرکت وا ندارد؟ با خودم گفتم شاید گریه می‌کنی، چون راحت‌ترین کاری که می‌شود برای شهدا کرد، گریه است! پس این بار به حال خودم گریه کردم... ... @pelak13
إنّا عَلَی العهدِ؟ @pelak13
آره دیگه. وقتی میری مهمونی، صاحب‌خونه نگاه نمی‌کنه چی با خودت آوردی که. سفره رو پهن می‌کنه برای همه. چه کسی که اون‌قدر معرفت داره که یه چیزی هم برداره بیاره، چه کسی که حالا یا تنبله، یا نمی‌دونه، یا اصلاً نمی‌تونه. خصوصاً اگه صاحب‌خونه مهربون باشه، تو که هیچی با خودت نیاوردی رو ویژه اکرام می‌کنه که غصه نخوری... کلیک. @pelak13
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد... 🤍❤️‍🩹 @pelak13
وقتی کسی رو خیلی دوست دارم، نه تنها موقع خداحافظی باهاش دلتنگش می‌شم، بلکه حتی می‌تونم قبل‌از خداحافظی دلتنگ باشم... با خودم حساب‌وکتاب می‌کنم دفعهٔ بعد کِی می‌بینمش؟ و این فاصلهٔ زمانی، هرچقدر هم باشه، زیاده... پس عجیب نیست اگه از همین الان دلتنگ ماه رمضونم... ماهی که وعدهٔ دیدارش یک سال بعده و حتی معلوم نیست باشیم یا نه... که من حتی در آغوش تو دلتنگ توام گاهی ❤️‍🩹 ~ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ‌ مِنْ أَلِيفٍ‌ آنَسَ مُقْبِلاً فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً فَمَضَّ‌ ~ سلام بر تو، همدمی که چون رو کند، مونس گردد و مسرور و شاد کند، و زمانی که پشت کند، به وحشت اندازد و دل‌ها را به درد آورد. @pelak13
مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی نزنند سائلی را که دری دگر نباشد... @pelak13