پلاک ۱۳
چقدر قشنگ بود... 🌱 حقیقت اینه که این فرهنگ که باید دغدغهٔ دنیا رو داشته باشی، توحیدی نیست... بعضی
توی این چند سالی که به لطف خدا با نهجالبلاغه کمی بیشتر مأنوس شدم، یه موضوع خیلی خیلی پرتکرار رو اونجا میبینم: روش تعامل ما با دنیا...
حالا این دنیا برای یکی پول و خونه و لباسه، برای یکی شهرت و مقامه، برای یکی علمه (!) و...
خیلی جای حرف داره، خیلی!
انشاءالله بیشتر راجعبهش حرف میزنیم. 💛
@pelak13
حرفام توی دلم مونده، وقت نمیشد بیام بگم! 🥲
بذارید اینم بگم، دیگه میرم! 🚶♀
داشتم بهش میگفتم روضه خیلی شلوغ بود و دیگه من رد داده بودم...
گفت چه خوب!
بهتزده نگاش کردم!
گفت آخه من با خودم فکر میکنم این مجلس برای امام حسین(ع) برپا شده، اینهمه آدم که اومدهن...
جا خوردم!
گفتم من فقط سال بعداز اتمام کرونا به این فکر میکردم.
به این که چه خوب که روضهها خلوت نیست و با فاصله ننشستیم...
اما از سال بعدش، دیگه یادم رفت و باز شلوغی روضه کلافهم میکنه، بدون اینکه یاد هیچ نعمتی باشم!
وقتی این حجم از فراموشکار بودنم نسبت به نعمتها، اینطوری میخوره توی صورتم، کامم تلخ میشه چقدر.
@pelak13
خاله! میشه شب بمونید؟
میدونید چرا؟
چون خیلی خوبه که بمونید!
#ازعاشقانههایخواهرزادهها
#البتهخطاببهاونیکیخالهشنهمن!
@pelak13
رژیم صهیونیستی مکرراً از اهتمام به ترور آیةالله خامنهای سخن میگوید و اراجیف میبافد و حرف مفت میزند. آنها اگر میتوانستند این کار را بکنند، بدون لاف زدن اقدام میکردند. چنانکه بنیاسرائیل در یک شب هفتاد پیامبر خودشان را کشتند. اما درد و دریغ ما این است که برخی از دوستداران رهبر معظم، با دلسوزی بیجا در فضای مجازی از احتمال ترور ایشان سخن میگویند و ابراز نگرانی میکنند. این کار موجب تضعیف روحیه و کاهش اراده به اقدام تهاجمی علیه رژیم صهیونیستی میشود.
#حرفدشمنراتکرارنکنیم
@pelak13
بهعنوان یک آدم احساساتی، خیلی وقتها از محوریت دادن به احساسات فرار کردهام. خیلی از آدمها، مرا زیاد هم احساساتی نمیدانند و ترجیح خودم هم همین است. هیچوقت دلم نخواسته و نمیخواهد شبیه کسی باشم که با احساساتش تصمیم میگیرد؛ حتی نزد کسانی که از احساساتم خبر دارند.
دیشب داشتم فکر میکردم از خودِ خود «روضه» چه هدفی دارم؟ اگر سخنرانی معرفتبخش را از آن بگیریم، اگر حالوهوای سینهزنی را از آن بگیریم، هدف از خود روضه چیست؟ هدف از ذکر مصیبت؟ ناگهان چراغی در دلم روشن شد: «حُبّ».
لابد شنیدهاید، عدهای از یک شهر دیگر رفتند محضر امام رضا(ع) و گفتند ما شیعهٔ علی بن ابیطالبیم. امام رضا(ع) نپذیرفتند که با آنها ملاقات کنند. دو ماه هر روز رفتند و آمدند، ولی امام اجازه ندادند. در نهایت مستأصل شدند. امام اجازه دادند اما سرد برخورد کردند. آن گروه علت را پرسیدند. امام فرمودند چون شما خود را شیعه معرفی کردهاید ولی شیعه کسیست که در هیچ امری از دین تخلف نمیکند. شما باید بگویید محبید. گفتند محبیم. یکدفعه رفتار امام صمیمانه شد...
فهمیدم این ماجرا نشان میدهد احساسات موضوعیت دارند! حس یک نسبت است! نسبت تو با من چیست؟ اینکه دوستم داری؟ قبول، این علاقه هم تعریفشده است و اهمیت دارد، هرچند هنوز بهاندازهٔ کافی مطیع نیستی. شگفتانگیز نیست؟ برای من که همیشه به احساسات به چشم یک جنس نامرغوب و درجهچندم نگاه کردهام، این کشف بینظیری بود!
پس احساسات ارزشمندند، مهمند، فقط کافی نیستند. حس باید بهدنبال خودش عمل هم بیاورد. یادم آمد یک بار به استاد گفتم من احساساتیام و این حسها سرعت پیشرفتم را میگیرد، حتی اگر بیشتر آنها را بروز ندهم. استاد گفت تو باید از همین طریق رشد کنی، از این راه هم میشود!
این هم وجهی از روضه است. محبوب ما، عزیز دل ما شهید شده است و ما دور هم از غم او میگوییم و همه با هم گریه میکنیم. چون داغی برای او در دلهاست که سرد نمیشود. چون دوستش داریم... .
@pelak13
🖤 امام حسین (علیهالسلام):
🖤 فى القائِمِ مِنّا سُنَنٌ مِنَ الاَْنْبِياءِ... فَاَمّا مِنْ نُوحٍ فَطُولُ الْعُمْرِ وَ أَمّا مِنْ اِبْراهيمَ فَخِفاءُ الْوِلادَةِ وَ اعْتِزالُ النّاسِ وَ اَمّا مِنْ مُوسى فَالْخَوفُ وَ الْغيبَةُ وَ أَمّا مِن عيسى فَاخْتِلافُ النّاسِ فيهِ وَ أَمّا مِنْ اَيُّوبَ فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوى وَ أَمّا مِنْ مُحَمَّدٍ فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ.
🖤 در قائم ما سنّتها و ويژگیهايى از پيامبران وجود دارد. از نوح عليهالسلام عمر طولانى، از ابراهيم عليهالسلام مخفى بودن ولادت و دورىگزينى از مردم، از موسى عليهالسلام ترس و غيبت، از عيسى عليهالسلام اختلاف مردم دربارهٔ او، از ايوب عليهالسلام گشايش پساز گرفتاریها، و از محمّد صلیاللهعلیهوآله قيام با شمشير.
~ كشف الغمة، ج۳، ص۳۲۹
@pelak13
اواخر روضه حالوهوای خاصی دارد. مجلس قدری خلوت شده است و خانمها گوشهوکنار نشستهاند. اشک بعضیها بند نمیآید. بعضیها آرامآرام سینه میزنند؛ هرچند مداح شور میخواند. بعضیها بیسروصدا و غمگین به یک گوشه خیره شدهاند و نمیدانم کدام بخش مصیبت را در دل مرور میکنند. بچههای خسته و عرقکرده، هرکدام یک گوشه خوابشان برده است. من حس میکنم حال اواخر روضه شبیه حال خرابههای شام است! مصیبتزده، مبهوت، خسته...
@pelak13
و اگر طاقتتان هست،
کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم...
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من، همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بحر طویل است
و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهٔ مکشوف لهوف است...
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطربهسطرش همگی «موج مزن آب فرات» است
و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است...
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است
ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
و سپس آه که «الشّمرُ...»
خدایا چه بگویم؟
«که شکستند سبو را و بریدند...»
دلت تاب ندارد،
به خدا با خبرم!
میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کربوبلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه
که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی...
تو کجایی...
@pelak13