eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عراقی سرپران اولین عملیاتی بود كه شركت می‌كردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساكت و بی صدا در یك ستون طولانی كه مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم، جایی نشستیم. یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند، كم مانده بود از ترس سكته كنم، فهمیدم كه همان عراقی سرپران است، تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست كدام شیر پاك خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان كوبیده كه همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم كه آن شیر پاك خورده من بوده ام. 😂😂 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
*💠وقتی کوثرش از خواب بیدار میشد و بی قراری می کرد، بغلش می کرد و بلند میشد و می ایستاد* *بعد دور اتاق راه می رفت و آروم آروم همینطور که تکونش میداد تکرار می کرد:* *،،،....* *گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی(ع) رو تکرار می کرد و کوثر دوباره می‌خوابید...❤️* *شهید محمودرضا بیضائی🌹* *راوی: برادر شهید* ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
👈 خیلی به بحث اهمیت میداد... وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم میکرد... میپرسیدم :چی شده باز ؟! با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد😔💔 🌹 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
21.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 باورتون میشه ما در جنگ تحمیلی یه شهید داریم؟؟؟ ⭕️ آشنا بشید با ماجرای تنها شهید اروپایی در ایران، 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
🌸|| ••پدر ڪودڪ رو بغل ڪرد و در آغوش گرفت👨‍👦•• •ڪودڪ هم مےخواست پدر رو بلند ڪنه ولے نتونست... با خود گفت حتما چند سال بعد مےتونم💪🥀 ••بیست سال بعد پسر تونست پدر رو بلند ڪنہ پدر سبڪ بود...؛ بہ سبڪی یڪ پلاڪ و چند تڪہ استخوان....☄🍃 فرزندان‌شہدا 🆔 Eitaa.com/pelak_shohadaa
شهید علی اکبر محمدیان فرزند ذاکر و پیر غلام اهل بیت شادروان حاج صمد محمدیان محل مفغودالاثر در شرهانی ایلام یا ذبیدا خاک عراق ۶۷/۴/۲۱ پیچید شمیمت همه جای تن بی سر چون شیشه عطری که سرش گم شده باشد 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
⭕️طی یک عملیات تفحص پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از آنها نشسته و به جایگاهی تکیه داده بود و سرِ شهید دیگر را به دامن داشت. شماره پلاکهایشان ۵۵۵ و ۵۵۶ بود.با مراجعه به سیستم متوجه شدیم شهیدی که نشسته، پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است. «چه ابراهیم هایی که با اسماعیلشان قربانی شدند.» 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
ای شهید نگین دعایت در قنوت برای ما مشڪل گشاست ... تابستان ۱۳۶۴ ؛ پادگان دوکوهه عکاس : حمید داوودآبادی ۱۳۶۶🌹 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
خیلی شنیدم این حرف رو ولی با هر بار شنیدنش تلنگر خوردم گفتم بگم که چشمی که به حرام عادت بکنه... خیلی چیز هارو از دست میده! که یکیش شهادته:))💔 خدایی ارزش داره؟! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷شب عمليات بود. داخل سنگر نشسته بوديم در زير روشنايى نور چراغ قوه، دعا مى خوانديم. غذاى مختصرى را كه توزيع شده بود كاظم بين بچه ها تقسيم كرد و دست آخر، غذاى خودش را هم پيش من گذاشت! 🌷وقتى علت را جويا شدم گفت: «امشب، آخرين شب زندگى من است و فردا به شهادت خواهم رسيد». و پس از مكثى كوتاه ادامه داد: «من از خداوند چند درخواست كردم: يكى اين كه با شكم گرسنه شهيد شوم؛ دوم اينكه تنها با يك گلوله كشته شوم و سوم اينكه بدنم در آفتاب بماند.» 🌷صبح عمليات، فرمانده ما – برادرآهنى – متوجه غيبت كاظم شد. وقتى او را يافت كه آخرين لحظات زندگى اش را مى گذراند.... 🌷....درگيرى با دشمن ادامه داشت و انتقال شهدا به عقب امكان پذير نبود بنابراين پيكر او ٩ روز زير آفتاب داغ خوزستان باقى ماند و آخرين آرزوى شهيد هم محقق شد. راوى: همرزم شهيد كاظم خائف 🌷 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
ما در مقابا شهدا مسئولیت داریم در قبال بچه‌هایی که می‌شناختیمشون این صف جلوی ماست، ما نمی‌توانیم عقب بیاییم ما نمی‌توانیم عقب بنشینیم، ما نمی‌توانیم کوتاه بیاییم! 🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa