بیـن ایــن انسانـــهای رنگــارنگـــ!
که خیـــره می شــوند و معــذب می کننــد تــو را... 👀
نگـاه جــوانــکی کــه،زودتــر از تـــو ســرش را بــه زیــر می انـــدازد؛ 😌
تـــا دل مـــولایـــش را نشـــکنـد... 👌🏻
.
یــک دنیـــــا #دلخــــوشـــی ســـت...
.
و زمـــزمه ای کـــوتــاه:
مــــرا عهــــدی ست با جـــانان... 😍❣
.
.
در کوچه و خیابان نگاه را از حیا!
میهمان سنگ فرش خیابان می کنیم؛ 😊
تا نکند چهره به چهره! 🙄
صورت به صورت!
نگاه به نگاه #نامحرمی افتد... 😖
.
اما بعضی ها صفحات اجتماعی را غافل اند!
غافل از اینکه #چشم پیغام رسان #دل است! 😓
.
ای برادر!
عکس با ریش و محاسن با ادیت نورانی! ✨
دست با انگشتر فیروزه و عقیق یمانی!💍
حالت ایستاده و نشسته با برادران ایمانی! 👥
.
ای خواهر!
عکس سجاده و چادر نماز در اتاق عرفانی! 📿
عکس از گونه ی نصفه و چشم بارانی!🙄
جمع دوستان و کافه های اعیانی!👭
.
نیست در #شان یک یار سیدخراسانی!!!✨🌸
.
.
درج کامنت با ادبیات بسیار دخترانه و پسرانه!
اینها بخشی از مشکلاتی ست که ما مذهبی ها! در گیر آن هستیم...🙁
خواسته و یا ناخواسته...
.
اگر در فضای حقیقی مواظب رفتار و نگاه و کلام مان هستیم!
در فضای مجازی هم باشیم...☝️🏻
.
عکس با هزار ژست و مدل گذاشتن در این صفحات! 💥
مانند این است که سر چهارراه شهر؛
ایستاده و ژست بگیریم!
و به تعداد فالوور های مان چه دختر و چه پسر!
تماشا کنند مارا...
.
مواظب باشیم #دل ها را نلرزانیم... 😓
..
عهد با #جانان را فراموش نکنیم...!!
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
#قابل_تامل
👇متنی قابل تأمل و تاثیرگذار👇
آقا پسرها📢📢
شما که اهل ریش ، هیئت ، ولایی و عاشق رهبر ، مشکی پوش محرم و صفر ، کربلا و مشهد برو و مداحی گوش بده و ... هستید
دختر خانم ها 📢📢
شما که اهل ، چادر ، روضه ، پوشش های خاص ، اهل زیارت ،اهل نماز و دعا و ... هستید
❓اجازه هست یه چیزی بگم 🤔✅
من نمیدونم و برام جای سواله❗️
#بعضی آقا پسر و دختر خانم هایی که ادعای مذهبی بودن و ولایی بودنشون میشه ، چرا رنگ #اهل_دنیا رو گرفتن⁉️
خدا وکیلی خودت فکر کن چند تا پسر مومن و بخاطر اینکه وضع مالیش و حساب بانکیش توپ نبوده رد کردی⁉️
یا جهیزیه ای که تهیه کردی ، چقدش سبک #جهیزیه ی زهرائیه⁉️
چقد از وسائلی که میگیری واقعا به دردت میخوره❓
چقدش مارکه❓
چقدش تولید داخله❓
دختر مذهبی و چشم و هم چشمی⁉️❓
دختر مذهبی و جهیزیه #اشرافی⁉️
دختر مذهبی و دل سوزوندن⁉️
اگه موقع ازدواج ؛ #سبک_زندگی علوی و زهرایی انتخاب نکردیم ؛ بعیده زندگی مون هم شیرینی زندگی زهرائی رو بچشه❗️
این زندگی ها ظاهرشون #دل میبره ولی تو دلش یه سرمائی هست که اصلا عاشقانه و خدایی نمیتونه باشه❗️
✅تو بخاطر خدا از یه چیزایی بگذر❗️
ببین چطوری زندگیتو برات #عسل میکنه...💯
شما آقا پسر مذهبی شده بری سراغ دخترایی که سطح زندگی پایینی دارن‼️
ولی مث گوهر میان صدفن ❓
رفتی سراغ دخترایی که بخاطر نداشتن جهیزیه کامل
خاستگار ندارن ⁉️
یا وقتی خواستی عروسی بگیری به یه مراسم ساده اکتفا میکنی❓
یا چشمات وبه روی بقیه میبندی و نگاه وفکرت فقط به خانم خودت باشه⁉️
هدفت رضای خداست یا...❓❓❓
بله دوستان زندگیمون وعلوی وزهرایی کنیم⚜🌞
عمل داشته باشیم 👌✨🙏
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#تلنگر
🔺"هوس" #عشق نیست!!
⚠️حق الناس یعنی؛
با بدحجابی...
تو #دل کسی زلزله ۱۰ ریشتری به پا کنی..... ولی آوار برداریش بیفته گردن همسرش!
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#خاطره_ای_از_شهید🥀
بعد از دو هفته از #شهادتش، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. در نیمههای شب ناگاه صدای #اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از #مناره_مسجد است یا نه! متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از #ساک کنار اتاق است. سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن #عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: « #اذان_به_وقت_حلب»
یک سالی از شهادت عباس میگذرد هنوز در خانه ما صدای اذان در سه نوبت به #افق_حلب پخش میشود یکبار دست بردم که حذفش کنم #دلم_نیامد با خود گفتم بگذار هر روز #ندای_الله_اکبر در خانه طنین انداز شود تا #مرهمی بر #دل باشد. "😭
#شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
اولئک الذین امتحن قلوبهم للتقوی
آنها کسانی اند که خدا قلب هایشان را برای تقوی امتحان کرده♡
از همان اوایل زندگی ارادت خاصی به #شهدا داشتی، بدیهیست که زندگی کردن با چنین انسان هایی تورا #آسمانی کرد.
وقتی در کشاش این دنیای نا متقارن همه درگیر روزمرگی های خود بودند، تمام دغدغه ات زنده نگه داشتن یاد شهدا که این کار کمتر از #شهادت نبود
خوب میدانستی قصه حق و #حقیقت را، داستان جان را که امانتی از سمت #خدا برای انسان ها بود. میگفتی زندگی در این دنیا را به امید رسیدن به شهادت، شب را به روز و روز را به شب سر میکنم.
میگویند شهادت جان کندن نیست، #دل کندن است. میگفتی زمانی که لحظه دل کندن برسد و بخواهم انتخاب کنم لحظه ایی درنگ نخواهم کرد وانتخابم را انجام میدهم
زرق و برق این #دنیا در مقابل چشمانت ارزشی نداشت.بعد رفتنتان شهرمان #دلتنگ مردانی چون شما شده.مردمان شهر و دیارتان را بعد از خود به کسی سپرده ایید؟ دستمان را بگیرید که جزشما دستگیری در این دنیا نداریم
سالروز شهادت #شهید #حمیدرضا_فاطمی اطهر
تاریخ تولد : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۶
تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۴
مزار شهید : اهواز
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
نام : حبیــــب
نام خانوادگے : بــــدوی
نام پدر : حاج حمید
تاریخ تولد : ۱۳۴۹/۱/۱ - اهواز🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تأهل : متأهل
شـغل : معمار
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۸/۲۰ - البوڪمال🇸🇾
مزار : گلزار شهداے اهواز - قطعه ۲
آی شهدا...
#نوکرتون که بودم...🍃😞
دیگر توان ماندن نیست!
این روزها #اشک امان نمی دهد!😭
دل #بی_قرار تر از همیشه می تپد!
و #نَفَس به سختی بالا می آید...🥺
هوای #شهادت در جان مان افتاده...
آی شهدا...
به رسم #نوکری...
به #جان بی توان...
به #اشک بی امان...
به #دل بی قرار...
به #نفس های به شمارش افتاده...
#دریابید...
دعایم کن...
وقتی می گویم:
دعایم کن!
یعنی دیگر کاری از دست #خودم برای خودم بر نمی آید...
من به #شهادت محتاج ترم تا #زندگی!
پس؛
برایم در این روز ها #شهادت بخواه...
فقط شهادت...💔🥺
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را...
#دل شان را...
عقل شان را...
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا...
را گم می کنیم...
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم...
.
باید گشت و پیدا کرد...
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند...
.
خودمان را پیدا کنیم...
ببینیم کجای قصه ایم...
کجای سپاه #مهدی عج هستیم...
کجا به درد #آقا خوردیم...
کجا #مثل آقا عمل کردیم...
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم...
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست...
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند...
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#تلنگر_تذکر_تفکر...
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!😭
تمام شد...
#تمام
.🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa