eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷مادرم مى‌دانى كه درخت تنومند اسلام هرچقدر توسط خون شهيدان آبيارى شود تنومندتر مى‌گردد و اين را مى‌دانى كه ما امانت خداييم و روزى به سوى او باز خواهيم گشت پس چه بهتر كه با خون خود اين درخت تنومند را آبيارى نماييم و جان خود را به بهاى بهشت به خداى تعالى بفروشيم. البته در صورتى كه خريدار خواسته باشد و من نيز قصد دارم كه با شهادتم دين خدا را يارى كنم و اميدوارم كه خداوند متعال آن را قبول نمايد. "شهید سیدحسین ميرطالبی پور" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از نفس افتاد....😍😳 چشمان مشکی و کشیده اش روی صورتم مانده و صورت گندم گونش گل انداخته بود... با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد..😍😁 که تنها نگاهم میکرد و دیگر به یک قدمی ام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد _تو اینجا چیکار میکنی زینب؟😳😟😍 نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم...😍☺️ صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکی اش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت.. و به نفس نفس افتادم... باورم نمیشد...😟😍 او را در این ببینم و نمیدانستم به چه هوایی به سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم... در این مانتوی بلند مشکی عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه حجابم را تماشا میکرد..😟 و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید.. و زیر گوشم اسمم را عاشقانه صدا میزد... عطر همیشگی اش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس میکردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد.. که بین 🕊بازوان برادرانه اش🕊مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم.. 😭😍 و او با نفسهایش نازم را میکشید.. که بدنش به شدت تکان خورد و ازآغوشم کنده شد... مصطفی🌸 با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند،..😡 ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد.. و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.😠 هنوز در هیجان دیدار برادرم😍 مانده و از برخورد مصطفی... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم.. _برادرمه!😵😥 دستان مصطفی سُست شد،.. نگاهش ناباورانه بین من و 🕊ابوالفضل🕊 میچرخید.. و هنوز از ترس مرد غریبه ای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد... ابوالفضل🕊، سعد🔥 را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت😐😑 که با تنفر دستانش را رها کرد،.. دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد _برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده سوریه؟😠 در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید،.. پیشانی اش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود... که به سمتمان آمد و بی مقدمه از ابوالفضل پرسید _شما از هستید؟😍🇮🇷 ازصراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد _دو سال پیش خواهرم قید همه ما رو زد، حالا انقدر غیرت نداشتی که رو نکشونی وسط این معرکه؟😐😡 مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد،... از همین یک جمله فهمید چرا از بی کسی ام در ایران گریه میکردم.. و من تازه 🕊 را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد _من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!😊 در برابر نگاه خیره ابوالفضل،😠 بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید _تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!😊 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود،.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷داشتم خونه رو مرتب می کردم حسین گوشه‌ی آشپزخونه نشسته و به نقطه‌ای خیره شده بود. اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چی صداش کردم، جواب نداد،رفتم جلوش و گفتم: حسین... حسین ... کجایی مادر؟! یهو برگشت و بهم نگاه کرد گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟! خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان... از تعجب خنده‌ام گرفت. بهش گفتم: قبرت؟!.. قبرت کجاست مادر جون؟! گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴ چیزی نگفتم و گذشت ... 🌷وقتی شهیــــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم؛ با کمال تعجب دیدم دقیقاً همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود ، پشتم لرزید، فهمیدم اون روز واقعاً سر قبرش بوده... "شهید محمدحسین فهمیده" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان که در دل جا گرفتند تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان مأوا گرفتند از سمت چپ؛ شهید غلامعباس شاپوری شهیدابوالقاسم ضرغامپور شهیدغلامعلی نقدی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷در مبارزات سياسي از سالهاي ۴۱ و ۴۲ همزمان با آغاز نهضت اسلامي شروع مي شود و ايشان يكي از رهبران و پايه هاي نهضت در آذربايجان بودند كه در جريان همين مبارزات دستگير و در زندان قزل قلعه تهران زنداني شد ند. 🌷 به اتهام اينكه در خلال بحث پيرامون حكومت اسلامي و جنايات اسرائيل در يك سخنراني علني نام امام را به عظمت و عزت بر زبان آورد به مدت شش ماه به بافق كرمان تبعيد شد . پس از آن به بهانه ديگري شش ماه، ديگر به زنجان تبعيد شد . شهيد قاضي در تبر يز تنها نماينده تام الاختيار حضرت امام خميني بوده و نقش ايشان در شكل دادن به مبارزات مردم تبريز نيز شايان توجه است. "شهیدسید محمد علی قاضی طباطبایی " 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
هدایت شده از 🔻 تبلیغات مسافر 🔻
. 💢 اطلاعیه مهم ♨️ فوری ♨️فوری 💰شراکت در تولید💰 ✅ یک واحد تولیدی صنعتی کیک و انواع کلوچه های خرمایی و غیر خرمایی با برند تجاری مربوطه و تولید آرد برنج دارای برند تجاری مربوطه در زمینی مساحت 2800متر مربع با سند تک برگی در استان گیلان شهرستان صومعه سرا (۲۰کیلومتری رشت) با فروختن سه دانگ از شش دانگ بفروش گذاشته شده است. تا پس از فروختن سه دانگ، مشترکا با خریدار به تولید بپردازیم. تلفن تماس جهت کسب اطلاعت بیشتر؛ 09111823033
🌷خصوصیت بارز شهید برگرفته از حدیثی از حضرت زهرا(س) است که فرمودند: «اگر می‌خواهید اصلح مصلحت‌ها شامل حالتان بشود کارتان را با اخلاص انجام دهید» 🌷یکی از ویژگی‌های شهید اخلاص بالای او بود و تواضع و فروتنی او که زبانزد خاص و عام بود، همچنین احترام به والدین، تقید به نماز اول وقت و تعادل در دین از دیگر خصوصیات شهید بود. "شهیدمدافع حرم محسن فانوسی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷در جبهه بودم. به من خبر رسید که عین الله هم به جبهه آمده است. با توجه به این که علاقه زیادی به هم داشتیم، سریع خودم را به گتوند رساندم. چون عین الله کم سن و سال و تنها پسر خانواده بود، اصرار کردم که برگردد. 🌷 عین‌الله گفت:” من راه خود را انتخاب کرده‌ام و می‌خواهم ادامه‌دهنده راه شهدا مخصوصاً دوستان شهیدم آموزگار و فتحی باشم. مگر خون من رنگین‌تر از دیگر شهداست. من در جبهه می‌مانم و به راهی که انتخاب کرده‌ام ادامه می‌دهم تابه شرف شهادت نائل آیم.” ✍راوی همرزم شهید "شهید عین‌الله شکوهی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷 ای ملت به نصيحت‌هاي امام اين پير جماران كه قلبش براي اسلام مي‌طپد گوش فرا دهيد تا رضايت خدا حاصل شما گردد. 🌷به سپاه اين بازوي مسلح بيش از پيش برسيد كه هرچه برسيد به خدا كم رسيده‌ايد و به روحانيت احترام بگذاريد و منافقين مي‌خواهند اين‌ها را از بين ببرند چون اين‌ها بودند كه مردم را ارشاد مي‌كردند و هستند عده‌اي كه با لباس روحانيت خيانت مي‌كنند در لباس روحانيت هستند و تيشه به ريشه اسلام مي‌زنند شما مردم بايد آن‌ها را به خود روحانيت معرفي كنيد كه از صحنه بركنار بشوند. "شهیدعباس خندان بیدگلی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷توصیه‌ای که به خواهران و برادرانم دارم داشتن غیرت علوی و رعایت حجاب زهرایی و نگه‌داشتن احترام پدر و مادرم در همه‌ی  شرایط است. 🌷 ادامه راه شهیدان گوش‌به‌فرمان بودن در برابر دستورات مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه‌ای است و همیشه به یاد داشته باشید که در محضر خداوند و امام زمان (عج) هستید. "شهید مدافع حرم سعید مسلمی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷از آن دسته انسان‌هایی بود که گمنام زندگی کرد، گمنام عاشق شد و گمنام شهید شد. 🌷این شهید ولایی نوجوانی و جوانی‌اش با مسجد صاحب الزمان (عج) رشت و پایگاه مقاومت آن مسجد عجین شده بود، در نتیجه مزد این همه سال خدمت مخلصانه و جهادی‌اش را گرفت و به خیل شهدا پیوست. "شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا " 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷ازجمله افراد مخلصی بود که تمام زندگی خود را وقف اسلام و انقلاب و تربیت سرباز برای ولایت و حضرت صاحب زمان(عج) کرده بود.ایشان رییس کمیته بازرسی هیات ورزش های رزمی استان همدان؛ بنیان گذار و نماینده رسمی سبک نینجوتسو در استان همدان بودند. 🌷علاقه خاصی به امام زاده عبدالله داشت.همیشه اکثر قراراشو یا توی امام زاده می گذاشت یا اطراف امام زاده، خود منم اولین بار که خواستم ببینمش توی امام زاده قرار گذاشتیم. ✍راوی همسر شهید "شهید مدافع حرم مجید صانعی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷ولایت پذیری مطلق یکی از موضوعاتی است که حتی زمانی که در قید حیات بودند روی کلمه مطلق تاکید می‌کردند و می‌گفتند اگر ولایت پذیری مطلق نباشد چیزهای دیگری ورود پیدا می‌کند بنابراین باید مطلق باشد تا همه راه ها برای نفوذ در ولایت پذیری بسته شود. ✍راوی همسر شهید "شهیدمدافع حرم محمد کیهانی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷«هدف من از رفتن به جبهه این است که به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم... 🌷آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت های زیر سلطه آزاد شوند؛ "شهید محمدحسین‌ فهمیده" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷پسرم خودش این راه را انتخاب کرده بود، مدام کلمه شهادت بر زبانش جاری بود، او میگفت و منِ مادر بحث را عوض می کردم. آخر برایم خاکسترش را آوردند که در میدان مبارزه، در خون و گوشت و پوست خود غلتیده و مانند فرمانده اش سردار حاج قاسم سلیمانی در راه حفظ وطن سوخت و پر کشید. 🌷به او افتخار می کنم که هرگز از شغلی که انتخاب کرده و راهی که برگزیده ابراز پشیمانی و ترس نکرده بود. "شهید محسن رضایی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷مادرم ! سعی کن با رفتار خود نشان دهی که مادر یک شهید سنگ صبور است . سنگ صبور مادرانی که فرزندانشان جلوی چشمانشان  و روی تخت بیمارستان بستری هستند . تا آن مادر مهربان زمانی با چشمان استکبار نظاره گر درد کشیدن فرزندش است خدای ناکرده در دلش نا امیدی رخنه نکند. "شهید سیدجعفر حسنی" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت نامه شهید دکتر بهشتی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
چند سفارش از به مسولان 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین را ببین، او را از «آستین‌ خالی» دست راستش بشناس!/ سیدمرتضی آوینی 📣 ، جدیدترین مستند از شهید حاج برای اولین بار در عماریار وجه تمایز این مستند با مستندهای ساخته شده از شهید در روایت رزمندگانی است که کمتر دیده شده‌اند و خاطرات آن‌ها ناگفته باقی مانده است. مانند بی‌سیم‌چی‌ها، رانندگان و افرادی که با شهید ارتباط نزدیک داشته‌اند. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ بلیط را به طرف 🕊ابوالفضل🕊 گرفته بود،.. دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است... ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد.. 😐😑 که سینه در سینه اش قد علم کرد و را به صلّابه کشید _به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟ از اینکه همسرش خطاب شدم خجالت کشید،.. 😑نگاهش پیش چشمان برادرم افتاد.. و صدای من میان گریه گم شد _سه ماهه سعد مُرده!😢 ابوالفضل🕊 نفهمید چه میگویم و مصطفی🌸 بی غیرتی سعد را به چشم دیده بود... که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل😟😳 سینه سپر کرد _این سه ماه خواهرتون پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه تهران! دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمی آمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود.. که بلیط را در جیبش جا زد،.. چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت _خداحافظتون باشه! و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت... دلم بی اختیار دنبالش کشیده شد... و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد🔥 مانده بود که صدایم زد _زینب...😟 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود.. و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم وحسرت حضورش را خوردم _سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه مردم سوریه باشیم، اما کشتنش و دنبال من بودن که این آقا داد! نگاه ابوالفضل گیج حرف هایم در کاسه چشمانش میچرخید.. و انگار تکفیریها را میشناخت که غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد _اذیتت کردن؟؟😡 ششماه در خانه سعد.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ شش ماه در خانه سعد🔥 کشیده بودم،.. 😢تا کنیزی آن تکفیری چیزی نمانده.. 😢 و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم _داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!😭 و نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت.. و به جای جوابم، خبر داد _من تازه اومدم سوریه، با بچه های برا اومدیم. میدانستم درجه دار 💛سپاه پاسداران💛 است... و نمیدانستم حالا در سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانه اش کرده بود که سرم خراب شد _میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟😒 موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم،😒حالا باید تو این کشور از دست یه تحویلت بگیرم؟😒🙁 از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که این همه دنبالم گشته...😥 و فرصت نشد بپرسم... که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد...😱💣 بی اختیار سرم به سمت چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده... و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود...😰😱 دلم تا انتهای خیابان تپید،.. جایی که با مصطفی🌸 از ماشین پیاده شدیم.. و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم. هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه انفجار میرفت،.. ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم... 😰🗣 و من مصطفی را گم کرده بودم که با بی قراری تا انتهای خیابان دویدم.. و دیدم سر چهارراه غوغا شده است... بوی دود و حرارت آتش خیابان را مثل میدان جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود... اسکلت ماشینی... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa