🔺یه عده هستند به اسم
↩"چادری های خودمونی"↪ .
🔽این عده جلوی نامحرم ها چادری هستند ورفتارشونم سنگینه
❌منتهی فقط جلوی نامحرم های ناآشنا❗
مثلا یه دخترخانوم از این دسته
درمقابل پسری توی خیابون یا دانشگاه یا... چادری هست
و سنگین هم رفتارمیکنه
اما اگه همین پسر،
دو روز دیگه بشه دومادِخاله یِ مامانِ زن داییِ همون دخترخانوم
باوجود اینکه اون پسرهمچنان نامحرمه ،
❌ولی رفتار وپوشش این دخترخانوم درمقابلش از زمین تاآسمون متفاوت وخیلی خودمونی میشه
.
.
.🔺یه عده هستند به اسم
↩"چادری های طفلکی"↪ .
🔽این عده تازمان مجردیشون
درزیر یوغ پدری ظالم اسیرهستند.
که این پدر فقط دوست داره دخترش باحجاب باشه
اون طفلکی ها هم ازاونجاکه پدرگرامیشون رو دوست دارند ،
بالاجبار چادر سر میکنند.
غالبا این عده بعد از آزادی از زیر یوغ پدر
و ازدواج کردن به مقدار حدودا پی رادیان ، تغییر میکنند.
این عده تعداد زیادی به اصطلاح داداشی توی جاهای مختلف دارند
❌تو دانشگاه
❌فضای مجازی
❌سوپری سرکوچه
❌همسایه ی بغلی یا پایینی
❌برادرِ دوستِ صمیمی
❌پسرعمو یاپسرخاله
❌و داداشی های دیگه ای که ذکر نام ونسبت آنهادراین مقال نمیگنجد.
.
.
. 🔺یه عده هستند به اسم
↩"چادری های مشروط"↪ .
🔽این عده به شرطی چادری میمونند که:
❌وارد #دانشگاه نشن
❌عروسی نرن
❌هواگرم نباشه
❌تفریح نرن
❌توجمع دوستاشون نباشن
❌کسی تیکه ای بهشون نندازه
و...
درمورد عروسی باید بگم که دریکی ازموارداخیر ،
دخترخانوم انقدر تغییر کرده که داداشش، دم در تالار اشتباها بهش شماره داده❕
.
. . 🔺یه عده هستند به اسم
↩"چادری هایِ ازتوچیزِدیگه"↪
🔽این عده فقط بایه تیکه پارچه ی سیاه خودشون روپوشوندن وپوشش مناسبی زیرچادرشون ندارند،
❌علاقه ای به رفتارمناسب هم ندارند
❌توی جمع #نامحرم قهقه میزنند
❌بانامحرم رفتارمناسب ندارن
❌طرزصحبت کردنشون مناسب نیست یا..
.
.
🔺یه عده هستند به اسم
↩چادری های خوش عکس(مثلا)↪
🔽این عده خوش عکس به دنیامیان
❌خوش عکس زندگی میکنن
❌وخوش عکس ازدنیا میرن
❌عده ی مذکور،
#عکس هاشون روباهزارا عشوه تو پیج هاشون میذارن
یا به پیج هایی دراین زمینه میدن واونها قبول زحمت میکنن و با عنوان ✖#داف چادری✖و.منتشرمیکنن.
.
. 🔺عده ی زیادی از#چادری ها هم هستند که ✔معیارِ حجاب وپوششون ،
✔اخلاق ورفتارشون ،
✔علایق وسلایقشون ،
✔گفتار وکردارشون ،
✔عملکردشون چه توی دنیای واقعی(توی هرجایی وهرجمعی ،
فامیل غریبه دوستان #عروسی و....)
✔و چه #فضای_مجازی
رضایت خدا...
وشمه ای از حضرت زهراستღ.
بنظرم بهترین اسم برای این چادریا #چادری_های_زهرایی?
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ حامی ایتا
@dars_akhlaq .mp3
2.01M
🔊 #_صوتی
💐🎙 حجت الاسلام #رفیعی
🍃🔻 موضوع 🔻🍃
💠 گناهان زبان
#پیشنهادویژه_دانلود👌
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ حامی ایتا
450377951.mp3
2.18M
نقطه ضعف آدم های خوب
بسیار مهم👌
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ حامی ایتا
💔ادمین نوشت💔
ثبت نام کردم برای کرمان
میخواستم برم تا دل آتش گرفته ام آرام شود😔
از همسرم خواهش کردم مراقب بچه ها باشه
قبول کردن وگفتن نگران نباش برو
مادر همسرم هم قبول کردن بیان پیش بچه ها
قرار شد ساعت نه شب جمع بشیم تو یک حسینیه
وقتی رسیدم جمعیت زیادی اونجا بودن
مسئول سفر رفت پشت بلندگو و گفت برای حدود هفتاد نفر جا نداریم
تعدادی از اتوبوس ها با اینکه قرار داد داشتن کنسل کردن😢 و تونستیم چند تا را جبران کنیم یکی دوتا مینی بوس هم گرفتیم
خواهران وبرادران سفر سختیه پیاده روی زیاد داره... یه تعدادی خودشون ایثار گری کنن و انصراف بدن
همهمه کل فضای حسینیه را فرا گرفت
توی دلم خالی شد
یعنی بازم قراره جزو جامانده ها باشم⁉️😔
از اربعین که جاماندم هنوز داغی بر دلم مانده بود
از طرفی نگران دخترم بودم نکنه بهانمو بگیره
تا حالا تنها نگذاشته بودم
دو دل شدم
خدایا وظیفم چیه برم انصراف بدم⁉️
پیام دادم به همسرم
ریحانه چطوره❓
گفتن اصلا متوجه نشده که نیستی
برو خدا به همراهت نگران نباش
دلم یکم آرام گرفت😊
یک تعدادی خودشون رفتن وانصراف دادن
سپردم به خدا
گفتم خدایا نمیرم انصراف بدم ولی هر چی خودت میدونی
اگه تو صلاح میدونی اسمم و میخونن و راهی میشم
صدای بلندگو بلند شد
اسامی وکه میخونم برن سوار اتوبوس بشن توی دلم هری ریخت پایین
تمام وجودم گوش شد
یکی یکی اسامی خوانده شد اما اسم من نبود
اتوس بعدی
اتوبوس بعدی
و...
مینی بوس ها هم پر شد
یه تعدادی مونده بودیم همه نگران
یعنی ما جاموندیم⁉️⁉️⁉️⁉️😭😭😭
نیم ساعتی گذاشت ساعت نزدیک دوازده بود
نمیدونستیم تکلیفمون چیه رفتی هستیم یا ماندنی
تا اینکه گفتن خواهرایی که موندن بیان سمت برادرا تا ببینیم چقدر موندن
رفتیم اون سمت
گفتن یک اتوبوس ۴۴ صندلی داره میاد
اسامی ونوشتن ۳۳ تا خواهر بودیم ویه تعدادی برادر
دل تو دلمون نبود
گفتن اتوبوس خراب شد نمیاد😭
خدا این چه حکمتیه
چقدر سخته ندونی انتخابت کردن برای رفتن یا نه خط خوردی
داشتم با خودم زمزمه میکردم
من به جا ماندن از این قافله عادت دارم
که گفتن دوتا مینی بوس جور شد
اولی رسید و گفتن اسامی که صدا میزنیم برن سوار شن
اسم منم صدا زدن
خیلی حس خوبی بود ☺️
رفتیم و سوار شدیم صندلی ردیف آخر
پنج نفری نشستم کنار هم جا خیلی تنگ بود
اما راضی بودیم
خدا را شکر که جانموندیم🙏☺️
شب بین راه خیلی سرد بود
جاهم تنگ بود
ولی خب عشق
آسان میکرد سختی ها رو
استوری کردم #الی_الحبیب ❤️
حدود نه ونیم بود که رسیدیم
پیاده شدیم وپشت سر جمعیت راه افتادیم
فکر میکنم یک ساعتی پیاده رفتیم تا رسیدیم به گلزار
تازه متوجه شدیم ما را برای مراسم تشییع نبردن
گلزار روی دامنه ی کوه بود کلا پله وسکو
جمعیت زیادی اومده بودن اونجا منتظر
اذان ظهر بود بعد از خواندن نماز با یکی از دوستان بلند شدیم تا یه جایی پیدا کنیم که مراسم تشییع و خاکسپاری و بتونیم ببینیم
خیلی از این پله ها وسکو ها بالا وپایین کردیم از هر کس میپرسیدیم مسیر کجاست میگفت از اینجا نیست از اون پشت هست ولی همه جا مث هم بود
وهر چی گشتیم متوجه نشدیم منظور کدوم پشت هست آخر خسته و کوفته تسلیم شدیم ونشستیم یه جا
یکم غذا همراهمون برده بودیم خوردیم
رو کردم به دوستم و گفتم
چرا اینجا اومدم هیچ حسی ندارم⁉️🤔
منکه شیراز خیلی حالم بد بود همش اشک میریختم و میسوختم الان چقدر آرومم
فکر میکردم بیام اینجا خود کشون میکنم
یه حرف قشنگ زد🦋🦋🦋
گفت: برای اینکه #وصال آرامش داره
وقتی به وصال میرسی آروم میشی
یک ساعتی گذشت که اعلام کردن خاکسپاری کنسل شد😢😔
یک عده زیر دست وپا خفه شدن
برای اینکه اتفاق بدتری نیفته کنسل میکنیم😭😭😭
هاج و واج موندیم حالا چکار کنیم
یعنی این همه راه با این سختی اومدیم هیچی به هیچی😢😢😢
دوباره تمام غم وغصه های دنیا آوار شد روی دلمون😭😭😭
خدایا چکار کنیم حالا
اومدیم سردار وببینیم آروم شیم اومدیم یه عزاداری مشت کنیم آروم شیم
نشد
حالا چکار کنیم😭😭😭
با کمی تعلل بلند شدیم و راه افتادیم به سمت پایین
خدایا این راه چقدر طولانی تر شد
چرا هر چی میریم نمیرسیم
یک لحظه دقت کردم به مردمی که در راه بازگشت بودن
ناراحتی عمیقی تو چهره همه نمایان بود😭😭
همه انگار قافله ی شکست خورده با سکوتی عمیق در راه بازگشت بودن
همه عزیز از دست داده بودن و این غم کاملا مشخص بود😭😭😭
بالاخره رسیدیم به محل استقرار ماشین ها
چند نفری اومده بودن
سوار شدین و منتظر موندیم تا همه بیان
یک ساعت بیشتر طول کشید تا تقریبا همه اومدن وسوار شدن
اما...
انگار یک تکه از وجودم و جا گذاشته باشم حالم دوباره خراب بود
بقیه هم همینطور
بعضی ها بی صدا اشک میریختن
آروم نشده بودیم😭😭😭