42.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم مسابقه دو بچه ها ی گردان تخریب چی های لشگر 10 سال 66
جنوب جاده فکه از دو راهی سابت
تا مقر الورشین ( مو قعیت گردان )
بیاد شهدا یی که از ما سبقت گرفتند
شهید حاج ناضر اربابیا
شهید محمد بابالو
شهید داود ابراهیمی
شهید حسن جدی
شهید سید مهدی تقود
شهید ابوالفضل رضایی
روحش شادویادش گرامی باد
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
📸 نامه سردار سلیمانی به محمد الضیف فرمانده عملیات طوفان الاقصی
🔹رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۴ با حمله موشکی به منزل محمد ضیف که فرماندهی عملیات امروز را بر عهده داشت، همسر و دختر او را شهید کردند.
🔹سردار سلیمانی پس از آن حمله، در نامهای به فرمانده گردانهای قسام، او را فردی مقاوم و شجاع معرفی کرد و شهید زنده خواند.
🔹در نامه سردار سلیمانی آمده است: همگی مطمئن باشید ایران با وجود فشارها و محکم شدن محاصره، فلسطین را تنها نخواهد گذاشت. پیروزی نزدیک است و با لطف پروردگار، صدای زنگ مرگ صهیونیستهای تجاوزگر به صدا درآمده است.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🚩سلام امام زمانم مهدی جان
🏝سلامی از درختی خزانزده
به حضرت بهار...
سلامی از بیماری رنجور به حضرت طبیب...
سلامی از یتیمی تنها به حضرت پدر...
سلامی از تشنهای دل غمین به حضرت باران...
سلامی از من به شما....🏝
⚘اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ
اى خدا خود را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانی رسولت را نخواهم شناخت.⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
📌 *نامه شهید قهرمان املاکی به همسرش*
🔹️ سردار شهید حسین املاکی ۱۲ روز قبل از شهادت در نامه ای عاشقانه و عارفانه به همسرش مینویسد:
◇ همسر عزیزم سلام، سلامی به دوست داشتن، که خدا هم با آیه
*”یحبهم و یحبونه”* به این گروه دوست دار ارزشها اعتماد کرده است.
◇ سلام بر پاکدامنی عشق که زیبایی را در پی خود، چونان خورشید پشت ابر حفظ می کند.
◇ دوستان همه رفتند و ما ماندیم و باز دلشکسته که حق همسری تو را به جا نیاوردم و حق فرزندی را برای پدر و مادر مهربانم! به خدا حق داری هر چه که بگویی.
◇ من در این تنهایی و بی کسی، دست به دعا بر می دارم که بارخدایا! همسر و فرزندانم را به تو میسپارم که تو بهترین نگهدارنده ای!
*فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین!*
◇ اکنون که بر ما جنگ حادث شده و بر ما واجب شده که جهاد کنیم، پس برمی خیزیم و به یاری پیرمان، آن قلب عاشق، گام بر میداریم .
◇ *اما در این میانه، آنانی که از اکنون پشت سر ما حرف میزنند، آیا بعد از ما حق زن و فرزندانمان را نگاه می دارند؟ آیا حرمت فرزندانمان محفوظ می ماند ؟*
◇ تو را تا ابد، سلام می فرستم و فرزندانم را به خدا می سپارم، آنان را که در حاصل زندگی ما و نورچشمی های ما هستند و خیلی دوست شان دارم!
◇ هر بار که به یادشان می افتم، پاهایم سست می شوند، چون دلم میخواهد بار دیگر صدای خنده هایشان را بشنوم و بار دیگر روی دوش من بنشینند و بازی کنند.
◇ ان شاءالله اگر زنده ماندم، از خجالت شما در می آیم و اگر فیض شهادتی بود، حلالم کنید!
◇ همه شما را عاشقانه دوست دارم.
🔻 سردار شهید حسین املاکی ۲۵ اسفند۱۳۶۶
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
هدایت شده از 🌹 تبلیغات کشکول معنوی 🌹
🔔 حیف که تو آخوند شدی؟ 😂
یا خدااااااا این خوندا چه میکنن🙊🤪
🔻این آخوند دانشگاه را به هم ریخت
🔻 مخالف و موافق برایش سوت و کف زدند😂😂😂
بزن رو لینک و خنده فرش و گاز بگیر🤣 ↙️
https://eitaa.com/joinchat/2367488068C324e51b4c7
هدایت شده از 🌹 تبلیغات کشکول معنوی 🌹
ماجرای عجیب اتاق سیگار 🚬در بیت رهبری |😱😱
انواع و اقسام سیگار در این اتاق موجود است!🙊🚬🚬
اگه خودم ندیده بودم باورم نمیشد😁
اگه شمام باور نمیکنی بزن رو لینک و ببین 😉🙃👇🚬🚬
https://eitaa.com/joinchat/3685810185C3056bdf725
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هفتم
_برا من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی #ازسوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم..
که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید
_حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟
شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من #سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم
_بلیط بگیر!
از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه ها ذوق کرد
_نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی!
سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به 🔥#بهای_عشقش🔥 تن به این همراهی دادهام..
که همان اندک عدالتخواهی ام را عَلم کردم
_اگه قراره این خیزش آخر به #ایران🇮🇷 برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!
و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران🛫 فقط چند روز باشد...
که ششم فروردین در فرودگاه اردن✈️ بودیم. از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم...
🔥سعد🔥 گفته بود اهل استان درعا است..
و خیال می کردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده...
و #نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم...👥👥👥👥
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد..
و میدیدم از آشوب شهر...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
و سـلام بـر او ڪه میگفـت:
«یـادمـون بـاشه ڪه هـر چـی
بـرای خـدا ڪوچیڪی و بنـدگی ڪنیم
خـدا در نظـر دیگـران بزرگمـون میڪنه»
• شهیـد حسیـن خـرازی🌷🌷🍃
#مدیون_شهدا_هستیم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
ما گم شدهایم در کوچه پس کوچههای زمان
بر روی چشم ما پردهای از خاک کشیدهاند
وگرنه شما را مرگی نیست
ما اسیران غربت خاکیم
ما را بیابید و راه را برای ما نشان دهید
📎پ ن: شمال غربی خلیج فارس، سال ۱۳۶۵، عملیات کربلای ۳، طرح عملیات بر روی اسکله الامیه، گردان آبی خاکی یونس از لشکر امام حسین(ع)
#مردان_بی_ادعا🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔴 توییت معنادار اکانت سید حسن نصرالله در واکنش به طوفان الاقصی ۱۴۰۲/۷/۱۵
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
همه انسان ها میمیرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری کردند ؛
وقتی قرار است این جان برای ِانسان نماند ، چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد♥️
- مقام معظم رهبری
#شهیدمحمودرضابیضایی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتم
میدیدم از #آشوب شهر #لذت میبرد...
در انتهای کوچه ای خاکی و خلوت مقابل خانه ای رسیدیدم و #خیال_کردم به خانه پدرش آمده ایم...
که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد..
و با خونسردی توضیح داد
_امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در
شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند..😥
و میخواستم همچنان #محکم باشم که آهسته پرسیدم
_خب چرا نمیریم خونه خودتون؟
بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم..
که دستش را کشیدم و اعتراض کردم
_اینجا کجاس منو اوردی؟
به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم..
و من نمیتوانستم اینهمه خودسری اش را #تحمل کنم که از کوره در رفتم..
_اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه #هتل بگیر! من اینجا نمیام!😠
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید
_تو نمیفهمی کجا اومدی؟ 😠هر روز تو این شهر دارن یه جا رو #آتیش میزنن و آدم #میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟
بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم..
و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانه هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد
_نازنین! بذار کاری که صالح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!
و هنوز عاشقانه اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد...
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa