eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥بیخود نیست یکی میشه شهید عباس بابایی 💥هنوز خیلی مونده تا بشناسیمشون... 💥روایتی از دوران دانش آموزی خلبان عباس بابایی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
از بیان حق هیچگاه خودداری نکرد، و هرگاه او را به سکوت دعوت می‌کردند، پاسخ می‌داد «هیچ دلیلی نمی‌بینم که حرف حق را به زبان نیاورم و اگر نگویم جای نگرانی است، وقتی چیزی را می‌بینم که حق است باید از آن دفاع کنیم حتی اگر همه ما زیر سؤال برویم.» 🌷 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹ببین تیپ شخصیتی‌ات به کدوم شهید شبیه‌تره... 🔸 آرمان تو به کدوم روضه بیشتر گریه کردی؟ 🎥 روایتگری مشترک وکیل‌پور و موسوی‌زاده در گلزار شهدای بهشت زهرا 🇮🇷 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷پسر بسیار متین وباوقار وزحمتکشی بود وکارهای سخت زیادی برای کسب درآمد انجام می‌داد، سال ۱۳۹۳ به استخدام مرزبانی درآمد باعشق کار خود را انجام می‌داد، دی ماه سال ۱۳۹۵ ازدواج کرد ودر دی ماه ۱۳۹۸ الینا تنها یادگار شهید چشم‌ به جهان گشود که فقط ۸ ماه طعم شیرین پدر راچشید وفقط ۸ ماه بهروز شهیدم طعم ‌پدر بودن راچشید و مورخ 1399/7/8 هنگام مأموریت هنگ مرزی سیرکان براثر صعب العبور بودن محور خودرو سازمانی واژگون و به شهادت می رسد. "شهیدبهروز هراتی مقدم" 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷 متوجه شده بود برخی از بسیجیانی که برای دوره‌ی آموزشی می‌آیند، اهل سیگار هستند. آن‌ها مخفیانه و دور از دید ما سیگار می‌کشیدند. مرتضی با سیگار به شدت مخالف بود. می‌گشت و یکی یکی آن‌ها را پیدا می‌کرد. با جذبه‌ای که داشت، خیلی از او می‌ترسیدند. برای همین، حرفش را راحت قبول می‌کردند. مرتضی به آن‌ها پیشنهاد می‌داد که بیایید در اوقات بیکاری، مشغول ورزش بشوید تا آهسته آهسته سیگار را ترک کنید. وسایل مختصری برای ورزش و بدن‌سازی آماده کرد و همه‌ی جماعت سیگاری را در اوقات بیکاری، دور خودش جمع کرد. از هر روش ممکن استفاده کرد تا سیگار را ترک کنند. روش مرتضی، خیلی خوب جواب داد. تقریبا همه‌ی آن‌ها، قبل از پایان دوره، سیگار را ترک کردند. فراموش نمی‌کنم که یک روز خبر دادند یک خانم دم در پادگان با مرتضی کار دارد. مرتضی رفت و برگشت. مادر یکی از بسیجی‌ها بود. شنیده بود شخصی به نام مرتضی باعث ترک سیگار فرزندش شده. این‌ همه راه آمده بود تا از او تشکر کند. از دیگر کارهایی که باعث می‌شد مرتضی در دل همه‌ی نیروها جا داشته باشد، توجه به ریزترین مسائل و مشکلات نیروها بود. او فقط یک فرمانده آموزشی نبود؛ بلکه به همه‌ی ابعاد توجه می‌کرد. 📙 میثم. اثر گروه شهید هادی 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقش بندی می کند هر دم خیالش در نظر هیچ نقاشی نمی بندد چنین نقشی دگر شهید حسن_معصومی🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
*بهترین تک‌تیرانداز دنیا با رکورد ۳۰۰۰ شلیک موفق* رزمنده‌ای که شهید خرازی به او لقب گردان تک‌نفره داده بود. او بازوی عملیاتی شهید خرازی بود که مکررا می‌گفت: من صبح عملیات، بعد از خدا و کمک چهارده معصوم(ع) چشمم به دست *عبدالرسول زرین* است.» بعثی‌ها به او لقب صیاد خمینی داده بودند و صدام برای شکارش یک تیم ۲۰ نفره تک تیرانداز بین المللی را اجیر کرده بود که اتفاقا تک تیرانداز‌های امریکایی هم جزو آن‌ها بودند، اما هر بار با تلفات سنگین بر می‌گشتند. عکس معروفی از او به یادگار مانده که لاله گوش راستش با تیر تک تیراندازهای عراقی سوراخ شده و سرخی رد خون بر گردنش هنوز تازه است اما همچنان می‌خندد. شهید🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
مردم هر وقت کار تون جایی گیر کرد ،امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
✍مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند ✍دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند شهید_ابراهیم_هادی🕊🌹 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #پنجاه_وچهار بلافاصله ماشین را
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ کتش را درآورد.. و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید،.. صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی اش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند.. که به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد _وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون... و نشد حرفش را تمام کند،.. یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد _خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده اید! هجوم گریه گلویم را پُر کرده..😣😭 رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد _امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟همسرتون خواست بیاید اونجا؟ اشکم تمام نمیشد.. و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم😭😩😭😭 _سعد شش ماه تو خونه کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هر چی التماسش کردم بذاره برگردم ایران،😭🇮🇷 قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده🔥😭😰 و خودش رفت ترکیه! حرفم به آخر نرسیده،... انگار دوباره خنجر سعد🔥 در قلبش نشست که بی اختیار فریاد کشید _شما رو داد دست این مرتیکه؟😡 و سد صبرش شکسته بود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد _این تکفیری با چندتا از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!😡🗣 نحس ابوجعده😈👹 مقابل چشمانم بود.. و خجالت میکشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید..😞😭 و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد _اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟😡😡 با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم،..😭😭 دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم.. و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد _دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید! کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛.. شش ماه پیش سعد 🔥از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود.. و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان🏠 وارد شدم... دور تا دور حیاط گلکاری🌸🌼 شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه🌱🍃متصل میشد...هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید.. که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند _مامان مهمون داریم! تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد.. و پس از چند لحظه زنی میانسال🌺 در چهارچوب در خانه پیدا شد.. و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa