7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای خنده هایت
"وان یڪاد" خواندهایم
و در میان نگاهت
"صد قل هو الله" یافتهایم
تا بدانی ما با تــــو
به "احسنالخالقین" رسیدهایم .
📽 تصاویر دیده نشده از حضور سردار دلها حاج قاسم عزیز💕، فرمانده لشگر ثارالله(ع) در جمع نیروهای گردان ۴۰۷ بم، در نقطه رهایی، قبل از شب عملیات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 #کــلامشهـــید
ما در قبال تمام کسانی که
راه را کج می روند،مسئولیم!
حق نداریم با آنها تند برخورد کنیم
از کجا معلوم که ما در انحرافِ
آنها نقش نداشته باشیم؟
شهید محمدابراهیم همت❣️🌱
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 #کــلامشهـــید
«جدی گرفتهایم زندگی دنیایی را
و شوخی گرفتیم قیامت را
کاش قبل از اینکه
بیدارمان کنند، بیدار شویم»
| شهید حسین معزغلامی❣|
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🍂طوفان الاقصی: شکست غیرقابل ترمیم اسرائیل
✍️ رهبر انقلاب : «آنها [صهیونیستها] گفته بودند حماس و مقاومت را از بین میبریم و مردم غزه را منتقل میکنیم که نتوانستند و امروز مقاومت، زنده و سرحال و آماده است، در حالی که رژیم صهیونیستی، خسته و سرافکنده و پشیمان است و داغ باطل جنایتکار به پیشانی آن خورده است.» ۱۴۰۲/۱۰/۱۹
🔹️«قضایای روزهای اخیر فلسطین بهویژه بمبارانها و شهادت زنان و کودکان و مردان، دل انسان را مجروح میکند اما بخش دیگری از این قضایا نشان دهنده قدرت باور نکردنی اسلام در فلسطین است و با لطف و عنایت خداوند متعال این حرکتی که در فلسطین آغاز شده است، به پیش خواهد رفت و منجر به پیروزی کامل فلسطینیها خواهد شد.» ۱۴۰۲/۰۷/۲۲
🇵🇸#طوفان_الاقصی
#جهاد_مقدس
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 طواف دو شهید قمی گرد مضجع شریف حرم حضرت معصومه(س)
🔹مراسم تشییع شهیدان علی آقازاده و سعید کریمی که در حمله رژیم صهیونیستی به دمشق به شهادت رسیدند، از دقایقی قبل با طواف پیکر شهدا گرد مضجع شریف حرم مطهر کریمه اهلبیت(س) آغاز شد.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽#شهادت مرگ تاجرانه است مقام معظم رهبری (حفظه الله)
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
♨️رمان #فرار_از_جهنم (بر اساس واقعیت)
#قسمت_سوم
📌خداحافظ بچه ها
🍃نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم ...
.
قفل در شل شده بود ... چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد ... .
.
🍃بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون ... نمی دونم کجا می خواستن برن ... توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود ... ناتالی درجا کشته شده بود ... زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره ... آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود ...
.
🍃بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن ... هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود ... .
.
🍃زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود ... داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن ...
.
🍃نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم ... شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم ... حس می کردم من قاتل اونهام ... باید خودم در رو درست می کردم ... نباید تنهاشون می گذاشتم ... نباید ... .
.
🍃مغزم هنگ کرده بود ... می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن ... داد می زدم و اونها رو هل می دادم ... سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم ... تمام بدنم می لرزید ... شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود ... التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت ... .
.
🍃خدمات اجتماعی تازه رسیده بود ... توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از ۴۵ دقیقه کنار خیابون افتاده بوده ... غرق خون ... تنها ... .
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
♨️رمان #فرار_از_جهنم (بر اساس واقعیت)
#قسمت_چهارم
📌خشونت از نوع درجهB
🍃تمام وجودم آتش گرفته بود ... برگشتم خونه ... دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت از جاش بلند می شد ... اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون ... اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن ... .
.
🍃زجر تمام این سال ها اومد سراغم ... پریدم سرش ... با مشت و لگد می زدمش ... بهش فحش می دادم و می زدمش ... وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم ... .
.
🍃بچه ها رو دفن کردن ... اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم ... توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد ... دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم ... تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود ... .
.
🍃فقط به یه سوالش جواب دادم ... الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ ... فکر می کنی کار درستی کردی؟ ...
.
🍃درست؟ ... باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد ... محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم ... فقط به یه چیز فکر می کنم ... دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو ... .
.
🍃من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم ...
.
🍃بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم ... یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار ... با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت ... توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه B.... توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی ... .
.
🍃من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم ... قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم ... این قانون جدید زندگی من بود ... به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره ... اینجا یه جنگل بزرگه ... اینجا یه جنگل بزرگه ... برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی ... .
.
🍃از پرورشگاه فرار کردم ... من ... یه نوجوان 13ساله ... تنها ... وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها ...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa