🌤☘🌤☘🌤☘🌤☘🌤
🔴خاطرات همرزم شهید رضا قلی وفایی اقدم
🪴روز نيمه شعبان بود . كه به اهواز رفتيم آقا رضا براي پدرش كه اتفاقاً در اداره بود زنگ زد . در حالي كه نمي دانستيم روز تعطيل است بعد از اتمام مكالمه گفت : « چند مطلب را مي خواهم به شما عرض كنم . » گفت :
« من موقع آمدن به جبهه كلاً چهل هزار تومان پول داشتم . مي داني اينها را چكار كردم ؟ » گفتم نه !
گفت : « از اين مقدار بيست هزار تومانش را به جبهه كمك كردم و بيست هزار تومان ديگر را براي بازسازي قصر شيرين كه به عهده استان آذربايجان شرقي است دادم . ديگر هيچ پولي در خانه ندارم . با ارزش ترين چيزي كه در خانه داشتم يك دستگاه يخچال بود كه آن را به يكي از دوستانم كه تعداد فرزندانش زياد بود ، دادم . »
☘🕊بعد گفت: « هيچكس اين مطلب را نمي داند حتي پدرم . »
من و آقا رضا در يك سنگر بوديم و دائماً در كنار هم به سر مي برديم . همواره با خود زمزمه اي مي كرد ولي من چيزي از آن متوجه نمي شدم و خجالت مي كشيدم از ايشان بپرسم . بالاخره يك روز پرسيدم با خود چه زمزمه مي كنيد . براي من هم بخوانيد . گفت : « شعري بر ذهنم حك شده است كه آن را مي خوانم . » و اين طور خواند :
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
سر نه عجب ، داشتن سر عجب است
و افزود : « دوست دارم من نيز همانند حضرت امام حسين (علیهالسلام) سر خود را از بدن جدا كنم و به خدا تقديم كنم . »
چنين نيز شد .
هنگام شهادت سرش را در راه دوست تقديم كرد و پيكرش بدون سر در قبر گذاشته شد .
🌷💫درباره نحوه شهادت رضاقلي وفايي اقدم ، همرزم وي بيان مي كند :
در تاريخ 17 فروردین 1364 جهت تعويض و تعمير پلهاي خيبر در جزيره مجنون درخواست قايق بزرگ كرده بود تا به وسيله آن با تعداد بيشتري از بچه ها سريع تر آماده سازي پلها را انجام دهد و اين درخواست دير عملي شد . بنابراين خودش به همراه چهار نفر ديگر سوار قايقي شد و به تعمير پلها پرداخت . اين كار از صبح زود تا ظهر به طول انجاميد . حدود ساعت سه بعد از ظهر ، دشمن مواضع آنها را شناسايي كرد و اقدام به شليك خمپاره كرد كه سه گلوله خمپاره به قايق آنها اصابت كرد و در اثر آن سر وفايي اقدم از بدنش جدا شد و به شهادت رسيد .
🕊🥀پيكر وي به همراه پيكرهاي سه شهيد ديگر ( شهيد عسگر خلفي ، شهيد متذكر و راننده قايق ) همراه قايق به زير آب رفت و مدت بيست و چهار الي سي ساعت در آب ماند و پس از سي ساعت اجساد آنها توسط يكي از دوستان وي پيدا شد .
زماني كه پيكر رضا وفايي پيدا شد متوجه شدند كه به مصداق شعري كه زمزمه مي كرده است سرش از بدنش جدا شده است .
🌻🌿همرزم او خاطره اي را از قبل از شهادتش نقل مي كند :
شبي كه فرداي آن رضاقلي وفايي به شهادت رسيد من و ايشان به اتفاق به اهواز رفتيم . در آنجا بوديم كه ايشان گفت :
« مي خواهم به حمام بروم ولي مي ترسم اگر به حمام بروم ماشيني كه در اختيار ماست و متعلق به بيت المال است آسيب ببيند . » به ايشان گفتم كه مسئله اي نيست و من كنار ماشين مي ايستم و مراقب هستم . ايشان قبول كرد و پس از اينكه از حمام آمد حدود ساعت يك بامداد بود كه به سنگر رسيديم . بسيار تشنه بود و پس از اصرار برايش چاي درست كردم و بعد خوابيدم .
🥀🌱 در عالم رويا ديدم كه آقا رضا به همان صورتي كه همواره مي نشست ، نشسته است و به من مي گويد دفتر آمار بچه ها را بده . و من سريع دفتر را به ايشان دادم . پس از ورق زدن دفتر روي پنج نفر از اسمها كه در دفتر بود دست گذاشت و گفت اينها رفتني هستند و سپس دفتر را به من پس داد .
وقتي بيدار شدم ديدم ايشان بيرون از سنگر است . نماز صبح را با هم خوانديم . سوار قايق شد و براي تعمير پل رفت و زماني كه به همراه سه نفر ديگر به شهادت رسيد متوجه تعبير خواب خود شدم .
🥀مزار شهيد رضاقلي وفايي اقدم در گلشن زهرا (سلاماللهعلیها) شهرستان مراغه واقع است .
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
هیچگاه مستقیم به نامحرم نگاه نمےکرد
و به شدت مقید و چشمپاک بود!
اوقاتے که در مهمانے هاۍ خانوادگے بود
اگر بانوان حضور داشتند
حریم شرعے را رعایت مےکرد
اگر جمع بابت موضوعے مےخندیدند
سرش را پایین مےانداخت و میخندید🕊♥
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
بهش الهام شده بود دعوت شده است .
👆👆👆👆👆
از عــراق برڱشت .گفت: بابا من برگشتـم تا به سوریہ بروم؟!
گفـتم :با چه خـاطرجمعے چنین حرفی میزنے؟؟
گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم.
میگفت: یک روز ، بـعداذان صبح به حرم حضـرت عـباس (علیهالسلام) رفتم. خیلی دور ضـریح خـلوت بود.
با قمر بنیهاشم (علیهالسلام) عهـد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم. مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم.
عاجزانه خواستم.
در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما الهامی به من شـد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفــت.
📎پ ن : تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد..
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حمید_قاسم_پور
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که امام رضا علیه السلام جواب سلام وی را حضورا داد.
سردار شهید مهندس عبدالمهدی مغفوری شهید مستجاب الدعوه ای که هنگام سلام به امام رضا علیه السلام در حرم مطهرش و مقابل ضریح مطهر امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام جلویش حی و حاضر شد و حضورا جواب وی را داد.
پیشنهاد دانلود ویژه
راوی آقای صادقی هیئت شهدای گمنام مشکین شهر
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | علی آقا؛ سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
♨️💠♨️💠♨️💠♨️💠♨️
📝✨بخشی از وصیت نامه شهید والامقام علی ماهانی
🌷دل از این دنیا بر کنید تا همصبحت خدا شوید، حُب دنیا را از دلتان بیرون کنید تا شوق به لقای خدا قلبتان را پر کند.
از ظلمتگاه بیرون روید تا نور تقوی وجودتان را نورانی کند.
🔸 اگر معنویت می خواهید دست به دامن امام حسین (علیهالسلام) بشوید، نماز شب را بخوانید تا به مقام محمود برسید.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔆 شهید عارف و مستجاب دعوه شهید علی ماهانی و پاشنه چوبی شهید...
🔹یک دست علی آقا ماهانی در جبهه مجروح و از کار افتاده و پاشنه پای او روی مین رفته بود تختهای چوبی را کف پایش گذاشته بود که لنگ نزند.
🔸مادرش بیان نموده با همین وضعیت اگر بیست بار می رفتم حیاط و بر می گشتم جلوی پای من بلند می شد و می گفت : احترام به والدین دستور خداست...
#شهید_علی_ماهانی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#سیره_شهدا🌷
شهیدی که بوسه زدن بر دست #مادر را افتخار خود میدانست😢
پدر شهید #علی_ماهانی میگوید:
آنچه علی را به اوج عزت و عرفان و ایمان رساند عشق و احترام و علاقه او به مادرش بود.
🌱علی از در منزل كه وارد یا خارج میشد اول دست و پیشانی مادرش را میبوسید و این بوسه را افتخار خود میدانست.☺️
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی سوادی ما را به رخمان بکشد.
هر وقت وارد اتاق می شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می شد.
اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، بلند می شد.
می گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دی؟
می گفت: « احترام به والدین، دستور خداست».
شهید علی ماهانی🕊
عارف گلزار شهدای کرمان
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
یار آسمانی🕊️
شهید علی ماهانی:
🌹همرزم شهید← علی از چهره هایی بود که پرده حجاب از جلوی او برداشته شده بود یعنی ارتباط معنوی او با خدا اینقدر نزدیک بود که خیلی از حجاب های مادی که آنطرف تر را نمی تواند ببیند از جلویش برداشته شده بود .
🌼چند مورد را دیدم و بچه ها هم تعریف می کردند، یک مورد کنار کارون بود بچه ها مشغول شستن پتو بودند ، علی آقا لب کارون نشسته بود و بچه ها پتوهای مخابرات را میشستند علی آقا همین که بچه ها مشغول بودند و هوا هم گرم بود گفت:
اگر هندوانه خنکی بود خیلی میچسبید به خدا قسم به اندازه یک نگاه برداشتن از علی، یک هندوانه بزرگ را آب آورد و شاید به خنکی و شیرینی آن هندوانه هیچکس نخورده بود‼️
☘علی همهی سجده هایش با صورت بود، به شدت به نماز شب مقید بود در عملیاتی یک دستش را از دست داد او در عملیات والفجر ۳ به شهادت رسید و بعد از ۱4 سال مابقی پیکرش به وطن آمد🕊️
🌻سردار شهید علی ماهانی
🥀شادی روحش صلوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
✍شهیدی که برای هر خواسته ای و در هر لحظه ای دعا می کرد به اجابت می رسید ؛ شهید مستجاب الدعوه سردار شهید علی ماهانی
💢دلش انگشتر عقیقی می خواست که برای استجابت دعا دستش کند و خیلی زود به این خواسته اش رسید.
🔹خود علی آقا تعریف نموده بعد از نماز بود که به ذهنم آمد که انگشتر عقیقی اگر می بود برای استجابت دعا خیلی خوب بود.
🔸همین که از نماز فارغ شدم یوسف شریف ؛ شهیدی که در سجده به شهادت رسید از دوستانم آمد جلو و گفت من این انگشتر عقیق را از مشهد برایت خریدم و من گرفتم و دستم کردم.
🔹علی آقا علاقه مند بود با صورت به سجده برود و همه کسانی که او را می دیدند همه سجده هایش به صورت بود و به شدت به نماز شب مقید بود.
#شهید_علی_ماهانی🕊
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴
🔰مختصری از زندگینامه سردار شهید علی ماهانی
💐🍃شهید علی ماهانی در سال 1336 در شهر کرمان بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را با موفقیت در این شهر به پایان برد. علی رغم قبولی در دانشگاه ، به خدمت سربازی رفت تا مبارزه علیه حکومت پهلوی را از درون ارتش آغاز کند.
🌹🍃 اقدامات انقلابی و ضد رژیم او در پادگان محل خدمت (کازرون) باعث شد تا توسط ساواک دستگیر و زندانی شود. او ماهها تحت شکنجه های دژخیمان شاه قرار داشت ولی هرگز لب از لب باز نکرد تا جایی که از طرف دادگاه نظامی محکوم به اعدام شده بود.
🌷🍃بعد از پیروزی انقلاب به فعالیتهای فرهنگی ومذهبی خود ادامه داد .شروع جنگ عراق با ایران برگ دیگری از جانفشانی های او برای نگهداری انقلاب بود . او با رها در عملیاتهای گوناگون مجروح ونقص عضو شد.اما همواره زندگی زیر آتش دشمن برای او شیرین تر بود .
🥀☘عملیات والفجر 3 در سال 1362 آخرین حضور این دلاور در میدانهای نبرد بود .علی آقا در این عملیات با شگفت انگیزترین مفهوم ایثار و از خود گذشتگی به شهادت می رسد و بقایای پیکر این سردار عارف بعد از گذشت 15 سال به خانه اش کرمان باز گردانده می شود.
روحشان شاد و یادشان جاودانه🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
سردار شهید علی ماهانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
نام پدر : محمد حسن
تاریخ ولادت :1336
محل ولادت: کرمان
تحصیلات : دیپلم
تاریخ شهادت : 1362/5/8
عملیات والفجر 3
محل شهادت : مهران
مسئولیت: فرمانده واحد مخابرات لشکر 41 ثارالله کرمان
مزار: بعد از 14 سال گمنامی تفحص میشوند و در گلزار شهدای کرمان آرام میگیرند
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa