اینکه مردم #عراق از نابسامانی های کشور خودشان به ستوه آمده اند.
اینکه مردم #ایران از اوضاع اقتصادی کشور خودشان به ستوه آمده اند.
و هر دو ملت می خواهند به این اوضاع #واکنش نشان دهند چیز عجیبی نیست!و #حق_طبیعی آن هاست.
اما عجیب بودن ماجرا کجاست؟
توییتی کوتاه خواندم با این مضمون از یک #یهودی!
(چه محرمی بشه امسال😐)
برگردیم ۱۴۰۰ سال پیش
فرماندهان لشکر یزید وقتی می خواستند سپاه خود را تحریک کنند تا با سپاه سیدالشهدا علیه السلام بجنگند نمیتوانستند از راه اعتقادی وارد شوند، چون دین هر دو لشکر اسلام بود و طرف مقابل نوه پیغمبرشان بود بخاطر همین از راه نژاد و ملیت وارد می شدند و می گفتند آن ها #خارجی هستند!
دوباره توییت آن یهودی رو یادآوری می کنم!
(چه محرمی بشه امسال👌)
دیدند #اربعین در #کربلا بزرگترین تجمع بشری توسط شیعیان اتفاق می افتد.دیدند شیعیان ایران و عراق بعد از هشت سال جنگ باز هم با هم برادرند و برایشان تشیع از هر چیزی مهم تر است.
گفتند چه کنیم!
از راه #نژاد و #ملیت تحریکشان کنیم.
در ایران بگوییم عراقی ها در ایران تفریح جنسی می کنند و در عراق بگوییم ایرانی ها از عرب ها بیزارند.
بعد از ۱۴۰۰ سال دوباره با اسم #خارجی بودن می خواهند به مقاصد خودشان برسند و این بار #محرم را کم رنگ کنند و شیعیان را به جان هم بیندازند.
اما نه مناسبات سیاسی دو کشور ایران و عراق برای ما مهم است نه توییت امثال آن یهودی و تفکرات شیعه ستیزانه شان.
برای ما یک چیز مهم است آن هم جمع شدن شیعیان زیر #پرچم_اهل_بیت علیهم السلام.
وعده ما #اربعین_کربلا
به کوری دل آن که نمی تواند دید
#نشر_حداکثری
#اربعین
#ما_برادریم
@pelakkhakii
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
#مهمانداریم
روز جمعه ساعت٩صبح
تشييع پیکر مطهر شهيدابوالفضلكلهر
از مسجدسپهسالارحسین ع
خیابان فرجام چهارراه ولیعصر خ شهیدان محمدباقری
ان شاءالله همه در اين مراسم پرنور شركت خواهیمکرد.
#یاابالفضل
@heyatalzahra
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
تقدیم به پیکر تفحص شده و رجعت کربلایی برادر شهیدمان #ابوالفضلکلهر
🌷🌷🌷
آشنایی من با تو گره خورده به شعله ی شمع های سفیدِ شب شام غریبان، که با دست های کوچک، نگران از خاموش شدنش، قدم هایمان را کند می کردیم و کوچه به کوچه می چرخیدیم و می خوانیدیم:
ناله ی وامحمدا آید زطفلان
زینب بود امشب پرستار یتیمان...
مقصد شام غریبانِ جمعیتِ زیاد مرد و زن مسجد ما که در محله ای پر شهید است و مسجدی های صمیمی و پررفت و آمدی دارد، درب خانه ی شهدای مفقودالاثر بود...
دو دمه ها خوانده می شد و به یاد غروب سخت روز دهم و لحظات اسارت آل الله، به سر و سینه میزدند...
جلوی خانه ی شهدایی که هنوز پدر و مادر چشم به راهشان منتظر پسرشان بودند جمعیت می ایستاد و نوحه ی "گُلی کم کرده ام می جویم او را..." با هق هق مادرهای شهدا و لرزیدن شانه های پدران شهدا قاتی میشد...
همیشه می دانستم بعد از خانه ی شما، نوبت خانه ی ماست، خانه ای که دو عموی شهیدم در آن بزرگ شدند و از همان جا رفتند و دیگر بازنگشتند.
تو مفقود بودی
عمو جمال من هم مفقود بود...
تو رفیق صمیمی عمو یدالله من بودی،
تو شهید شده بودی و او هم شهید شده بود،
اما
او حالا برای خودش مزاری داشت و از توخبری نبود... از تو... از جمال و از خیلی های دیگر...
چند سال بعد من بزرگتر شدم و پای همین روضه ها قد کشیدم و زیر این پرچم ها سینه زدم و خادمی کردن یاد گرفتم... حالا دیگر خانه ی ما و چند خانه ی دیگر از مقصد های توقف روضه خوانی شام غریبان حذف شده بود، عموی من برگشته بود و جامانده ی خیلی های دیگر. بارها دنبال تابوت هایشان دویده بودیم و خوانده بودیم این گل "پرپر از کجا آمده... از سفر کرببلا آمده..."
دنبال همین تابوت ها به نوجوانی رسیدیم و من همیشه صدای مادرت در گوشم بود که: "آرزو دارم فقط یک بار دیگه ابوالفضل رو بغل کنم."
می دانستم مادرت پابه پای هر کاروان شهدا به معراج میرود... می دانستم که پدرت هنوز منتظر زنگ در است که برگردی... همین چند وقت پیش بود که مادرت گفت هیئت موکب الزهرا را خانه ی ما برگزار کن به نیت ابوالفضل...تولدت و شهادتت فرقی نمی کرد برای هردو، مراسم هایت پابرجا بود...
فقط دلتنگی که زیاد میشد قبری نبود تا بدانی جگر گوشه ات الان اینجا خوابیده و آرامگاه جان بی قرارت شود.
حالا بعد از ۳۷ سال تو آمده ای درست نزدیک شام غریبان...
پیچیده در پرچم سه رنگ
خوابیده در تابوت چوبی
آرام گرفته بر شانه های عزاداران حسین...
ما جوان های مسجدی ما جوان های محله به تو نیاز داشتیم.
به تو و عطر کربلایی که سه روز است به سر و صورت محل پاشیده ای.... به تو و به امید دوباره ای که به قامت خم پدرت و دل شکسته ی مادرت و قلب بی قرار خواهران و برادرت برگردانده ای... به شور شهادتی که دوباره در جان بچه های بسیج دمیده ای... در این روزهای دلگیر در این شب های سینه زنی به تو احتیاج داشتیم... به دست تو... به نگاه تو که بلندمان کند تا بایستیم و با قدرت تلاش کنیم و کم نیاوریم و بگوییم: "خستگی ها باشه تا با شهدا در کنیم"
صبح سه شنبه آماده ی هیئت رفتن شدم که سیل پیام ها برایم روانه شد. خبر داری ابوالفضل کلهر پیدا شده؟؟
جوابی نداشتم جز اشک... چون پیکرهای تفحصی همیشه برایم عزیزند... و تو عزیز دل حضرت مادر... چه صفایی داده ای به دل های غمگین مان... چه به موقع... چه آرام چه زیبا آمدی
خوش آمدی برادرم...
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
هدایت شده از 📝 شعر؛ علیه السلام🪴
🔳🔳
حسیـن جــان 😢💔
فطـرس پرش شکست و
شفـا دادے و
پریـــد
من که دلم شکستـه،
چه خاکی به سـر کنم؟
#شب_بخیر_ای_حرمت_شرح_پریشانی_من
🏴🏴
شعرعلیهالسلام در ایتا👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1666777100C9ca21a858d
هدایت شده از اندیشکده ادیان و عرفان🍁
بعد از کربلا دیگر هیچ بهانه ای برای یاری نکردنِ امام پذیرفته نمی شود.
حضرت رقیه به ما آموخت که می شود حتی با سلاح اشک، در گوشه یک خرابه، خواب را از چشم پلید یزیدیان ربود...
👌👌
دعوتید به اندیشکده ادیان و عرفان👇
https://eitaa.com/adyanoerfann
تو محرم حزن داشت▪️
مهدی_تو_ایام_محرم ، همیشه حزن داشت .
این حزن تو عملشم بود ، فوتبال نگاه نمی کرد و تو این ایام تخمه نمیشکست و ...
تو دسته ها پا برهنه می رفت ؛ صورتش همیشه جای زخم لطمه هایی بود ک بخاطر شنیدن مصیبت های اهل بیت علیهم السلام ، گلگون شده بود .😔
سینه اش هم مثل صورتش زخم بود و مامان لباس #خونی می شست ...😭
" به نقل از خواهر_شهید_مهدی_صابری "🍃
@pelakkhakii
تئاتر آئینیِ زیبا و بسیار دیدنیِ
عُلیا مخدّره
🌹ویژه بانوان🌹
https://www.tiwall.com/theater/oliamokhadare
لینک مستقیم خرید بلیط در سایت تیوال
@pelakkhakii
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
#بچه_هیئتی
دوست هیئتی آدم را بهشتی میکند ❤️
یکی را با خودش آورده بود زورخانه که باکی نداشت از کارهای خلاف و شرابخواریاش بگوید.
نه نماز میدانست چیست، نه روزه. یک بار هم به جلسات مذهبی نرفته بود.
پس از کمی رفاقت آن دو با هم، یک بار ابراهیم او را برد به جلسهای مذهبی. وارد که شدند، او رفت و کنار دوست دیگر ابراهیم نشست.
سخنران که بالای منبر از مظلومیت امام حسین، علیهالسلام، میگفت، او فقط خیره خیره نگاه میکرد و با عصبانیت گوش میداد.
چراغها را هم که موقع روضه خواندن خاموش کردند، او به جای اشک ریختن، به یزید فحش میداد؛ فحش ناجور.
دوست ابراهیم اینها را برایش تعریف کرد و قبلش هم گفت: «اینها دیگه کیان دنبال خودت میآری؟»
ابراهیم خندید: «عیب نداره. این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه بر اهل بیت نکرده. مطمئن باش با امام حسین که رفیق بشه، تغییر میکنه. ما هم اگه این بچهها رو مذهبی کردیم، هنر کردهایم!»
به تعبیر خود ابراهیم، این بچهها را میانداخت توی دامن امام حسین، علیهالسلام.
تلاش ابراهیم ثمر داد؛ آن پسر از بچههای خوب ورزشکار شد و بازگشت خودش را هم به مسیر درست زندگی، مدیون ابراهیم و رفقایش میدانست.
#شهید_ابراهیم_هادی
#میخواهم_شبیه_تو_باشم
@saharshahriary
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
#تلنگر
وقتی روضه میخوانند
ننشینید نگاه کنید!
چون قساوت میآورد
حداقل یک عکس العملی نشان دهید
و لو اینکه سرتان را پایین اندازید...
آیت اللّٰه جاودان
هیئت موکب الزهرا👇👇
@heyatalzahra
عقل معاش مۍگوید که شب هنگام خفتن است، اما عشق مۍگوید چگونه میتوان خفت وقتی که جهان ظلمتکده کفرآبادی است که درآن احکام حق مورد غفلت است؟
🌷شهیدسیدمرتضی آوينی🌷
#شبتون_شهدایی🕊✨
| @pelakkhakii
هدایت شده از اندیشکده ادیان و عرفان🍁
•●❥پیام حسین را دریافت کردی بانوی چادری؟!❥●•
چادر به سر کرده ای و عکست را با هفت قلم آرایش پست می کنی و هشتگ میزنی "سر ارباب سلامت حرف مردم بدرک!"
کمی ترمز لطفا!
عزادار اربابی بانو!؟ اگر زبانم لال عزادار عزیزانت هم بودی اینچنین آراسته می بودی؟! زینب را به یادت بیاور لطفا..نانجیبان را هم..که برای کشیدن چادرش چگونه می جنگیدند..همان که ندید قد و قامتش را نامحرمان..اکنون فکری بکن به حال آلبوم خصوصی ات در پیج عمومی! چادر حرمت دارد و پوشش برتر است نه قابی که با آن رنگین کمان قلمکاری روی صورتت را بیرون بیندازی....
•°•
دعوتید به اندیشکده ادیان و عرفان👇
https://eitaa.com/adyanoerfann
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
🌹حاج حسین یکتا :
🌷... گفت : عراقیا از تَه ستون دارن میان داخل و به بچه ها تیر خلاصی میزنن
من بیسیم رو روشن میزارم و از اونطرف بچه ها روضه بخونن
می گفت روضه می خوندن
از اونطرف پشت بیسیم گفت آقا مهدی (باکری) اومدن بالاسرِ من، خدا حافظ
آدم تیر خلاصی بخوره موقع روضه خوندن
قشنگه؟؟
آدم شهید بشه تو بغل امامِش
مثل عبدالله
به این میگن مُستَشهَدین بَین یَدَیه ...
بچه ها!
شهادت رو تو هیئت بگیرید..
👇👇👇👇👇
دعوتید به هیئت موکب الزهرا س
@heyatalzahra
هدایت شده از هیئت موکب الزهرا(س)
🏴آیت الله مجتهدی تهرانے(ره):رفتن به روضه یڪ عبادت مهم است
▪️ حبیب ابن مظاهـر را در خـواب دیدند به او گفتند با این مقامۍ کہ دارے چه آرزویۍ دارے؟
▪️حبیب گفت آرزو دارم زنـده شوم و بہ مجالسۍ کہ ذکـر مصیبت حضرت اباعبدالله علیہ السلام را مےکنند بروم بنشینم و در مصیبت اهل بیت گریه کنم
▪️من در زمان بچگی این را از منبرے های قدیمی شنیدم خود گریه کردن یک چیزی است « مَنْ اَبْڪـٰی وَجَبَتْ لَـہُ الْجَنَّة» کسی که گریه کند یا بگریاند مثل منبرے ها کہ روضه مۍ خوانند و مـردم را مۍگریاند یا تباکۍ کند یعنے گریه ات نمی آید دستت را جلوے چشمت بگذار به این عمل تباکی می گویند «بهشت بر او واجب می شود»
▪️اینقدر گریه بر امام حسین علیه السلام ثـواب دارد آیت الله خوانساری رحمت الله علیہ با آن همه علمی کہ دارد باز هم ترس خدا را دارد می گوید من دست خالے هستم و فقط بہ یک عملم خیلی امید دارم و آن این است کہ هـر جا که روضه بود میرفتم و می نشستم و بر مصیبت امـام حسـین علیه السلام گریہ میکردم.
دعوتید هیئت موکب الزهرا👇👇
@heyatalzahra
موکب الزهرا در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Heyatalzahra
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
و تو ای آن که در سال شصتویکم هجری قمری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودهای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهادهای، نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار میکشد تا تو زنجیر خاک از پای ارادهات بگشایی و از خود و دلبستگیهایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصتویکم هجری قمری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...
#شهیدسیدمرتضیآوینی
#فتحخون
دعوتید به پلاک خاکی👇👇🕊🌷
@pelakkhakii
👆👆
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
حرمله و شمر و یزید نمرده اند
زنده اند و نفس می کشند و
به جرم به تن داشتن لباس پیامبری آدم ها را سلاخی می کنند...
کودکان را یتیم
و دل هایی را داغدار.
محمد تولایی طلبه جوان مشهدی پرکشید و رفت.. و سه طفل کوچکش دیگر دست استوار مردی بنام #پدر را برسرشان نخواهند دید...
تسلیت گفتن است برای شهادت مظلومانه اش کار سختی است...برای بی گناه کشی باید خون گریست
@saharshahriary
نجوای عاشقانه
شهید دکتر مصطفی چمران
با سیدالشهدا...😢
«ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی و وداع می کردی.
آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلتم; تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟
از این دنیای دون می گریزم. از اختلافات، خودنمایی ها، غرورها، خود خواهی ها، سفسطه ها، مغلطه ها، دروغ ها و تهمت ها خسته شده ام.
احساس می کنم که این جهان، جای من نیست.
آنچه دیگران را خوشحال می کند; مرا سودی نمی رساند.
سرورم! آمده ام تا در رکابت علیه کفر و ظلم و جهل بجنگم.
با همه وجود آمده ام. تاسوعاست . گروهی بزرگ از یزیدیان با تانک ها و توپ ها و زره پوش ها و ماشین های زیاد و سربازان فراوان در حرکتند. حق با باطل رو به رو شده است. دشمن سیل آسا پیش می آید و من می خواهم مثل یکی از اصحاب تو در کربلا بجنگم .»
✋😭
پلاک خاکی اینجاست👇👇🌷
@pelakkhakii