eitaa logo
پله پله تا خدا
141 دنبال‌کننده
321 عکس
235 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
پدری مشغول خوندن روزنامه بود اما پسرش مدام مزاحمش میشد! 🙇 🏻 پدر هم برای اینکه با بچش بازی کنه یه صفحه از روزنامه که نقشه جهان بود رو تکه تکه کرد و به بچش داد تا اونا رو کنار هم بذاره و نقشه رو کامل کنه. 🗺 پدر مشغول خوندن روزنامه شد و با خودش گفت این بچه تا شب هم تلاش کنه نمیتونه نقشه جهان رو درست کنه! 😏 اما با تعجب دید که ده دقیقه بعد پسرش نقشه کامل رو دستش داد! 😳 پدر با تعجب پرسید: مگه مامانت بهت جغرافی یاد داده؟ 😒 پسر گفت نه! جغرافی چیه دیگه؟ 🙄 پشت همه تکه ها عکس یه آدم بود. اون عکس رو که درست کردم نقشه جهان هم درست شد! 😊 👌 امیر المومنین فرمود: هر کس میخواهد خود را پیشوای مردم قرار دهد باید از تعلیم خودش شروع کند 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؟! ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽﭼﺴﺒﺪ! ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ... ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ، ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ... ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ... ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ... ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ... ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ... ﻣﻦ ... ﻣﻦ؛ ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ، ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ! ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽچسبد... 📚 مصباح الهدی، 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#داستان_زيبا چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخـ🌴ـت بنشیند و گله گوسـ🐑ــفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخـ🌴ــت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتــ🔥ـش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که او آتـ🔥ــشی میان سنگها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگها مادامی که آتـ🔥ــش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست. چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیــ⛏ـشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای. و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
ســــــ🌺ــــــلام صبح زیباتون بخیر روزتون ختم به زیباترین خیرها امیدوارم امروز حاجت دل پاک ومهربانتون با زیباترین حکمتهای خدا یکی گردد 🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
همه چیز باور ماست…❤️ در دنیایی که به فرکانس های ما پاسخ میده باید باور مناسبی نسبت به هر چیزی داشته باشیم، مخصوصا خداوند خداوند رو هر طور باور کنیم همانطور خودش رو در زندگی نشون میده. سلیمان نبی هنگام دعا میگه ملکی رو به من عطا کن که قبل از من به کسی ندادی و بعد از من هم کسی همچین ملک و سلطنتی نداشته باشه در انتهای دعاش میگه: «انک انت الوهاب» یعنی تو بینهایت بخشنده ای. جهان و کائنات هم به دعای سلیمان جواب میده خیلی مهمه که چه باوری به خداوند داریم؟ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
پدر و پسری مشغول قدم زدن در کوه بودند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد ،به زمین افتاد و ناخودآگاه فریاد کشید: آی! صدایی از دوردست آمد : آی ! پسرک با کنجکاوی فریاد زد: که هستی ؟ پاسخ شنید: که هستی ؟ پسرک خشمگین شد و فریاد زد : ترسو ! باز پاسخ شنید : ترسو ! پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است ؟ پدر لبخندی زد و گفت: پسرم ، توجه کن . بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی. صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی. پسرک باز بیشتر تعجب کرد ، پدر توضیح داد: مردم می گویند که این انعکاس کوه است ، ولی در حقیقت ، این انعکاس زندگی است . هر چیزی که بگویی یا انجام دهی ، زندگی آن را عینأ به تو برمی گرداند. اگر عشق را بخواهی ، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی ، حتما به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی زندگی ، همان را به تو خواهد داد. ‌‌🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی خدا را صدا بزن. بی آنکه بخواهی از او گله کنی بی آنکه بگویی چرا؟ و بی‌آنکه نداشتنها و نبودن ها را به او نسبت بدهی گاهی خدا را به خاطر خدا بودنش صدا بزن❤️🍃 ‌‌🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدایت می کنم... در لحظه های خیس نیایش لحظه هایی از جنس پرستش با تو سخن میگویم گاه با زبان گاه با اشـــک ❤️🍃 ‌‌🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✍یک مُشت خاک ... که به نگاهت بال و پَر گرفت! امروز قصد پرواز کرده است! یا رحیمـ✨ زیر بالم را بگیـــر، تا فقط بسمت تو، اوج بگیرد! رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ‌‌🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
امروز بوی آرامش مي دهد🍃🌺 سپردن همه چيز به دستان گرم خدا… باراني که نم نم گونه هايت را ببوسد… قدم زدن کنار کساني که دوستشان داری… ديدن دنيايي که خورشيدش هر صبح به تو سلام بدهد، ستاره هايش که به تو چشمک بزنند و بگويند ؛ خودت را براي فرداي بهتر آماده کن🌼 و مهم تر از همه، خدايي که هر روز حالت را از تو مي پرسد… من امروز زيباتر از هر روز نفس مي کشم…🎋 زيباتر از هميشه مي بينم… من امروز بهتر از هميشه زندگي مي کنم من احساسم را، امروزم و خدايم را بيش از همه دوست دارم💞 سلام صبحتون زیبا💕 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 🔸روزی یک کشتی در ساحل لنگر انداخت، بار کشتی بشکه‌هایی از عسل بود🍯 پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی👵🏻🙏 تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت... 🔹سپس تاجر به دستیارش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد. آن مرد تعجب کرد و گفت از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟ 🔸تاجر جواب داد: ای جوان او به اندازه خودش درخواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم... ❤️پروردگارا💫 کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم🙏🌸 آرزوهاتون را به دستان خدا بسپارید🌺🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب آسمانی به آسمان می پیوندد امشب زمینی ماندن عجیب حقارت دارد خدایا ای امید لحظه های ناامیدی جز خودت راه وپناهی نیست الغوث،الغوث، خلصنا من النار يارب🙏 ▪️شهادت حضرت علي(ع) تسليت باد▪️ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#از_خدای_درونت_سوال_کن؟ خدایا چه چیزهایی را باید از سرزمین وجودم بیرون بریزم ؟!❤️🍃 کینه ؟ نفرت ؟ شهوت ؟ غرور ؟ و… ؟ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
4_5974132009306424550.mp3
10.51M
#تقدیرات_قدر ۱ راز دریافت تقدیرات عالی در شب قدر، شناختِ #قدر است... 🌟 شناختِ قدرِ خودت ! 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌳مشکلی را که قادر به حل آن نیسنید با و رها کنید و به خداوند بسپارید و از سر راه خدا کنار بروید💛🍃 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
تقدیرات قدر_۲.mp3
10.8M
#تقدیرات_قدر ۲ #جوشن_کبیر ، مقصود نیست .... اگه قلبت، تونست از دل جوشن کبیر، به هدف برسه، به عالی ترین تقدیرِ قدر، دست پیدا کردی ... 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم نمیدانم چه میخواهی ولی امشب برای تو برای رفع غم هایت برای قلب زیبایت برای آرزوهایت به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد. یقین دارم دعاهایم اثر دارد... 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 #شب_قدر #قدر #خدا #دلشکسته #دلتنگی #بغض #التماس_دعا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌾🌷🌾🌷🌾🌷 م🕊ــرغ در دهان آن مــرد آب ریخت✅ می نویسند سلطانی بر سر سفره خود نشسته غذا می خورد، مــ🕊ـرغی از هوا آمد و میان سفره نشست و آن مرغ بریان کرده که جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت. سلطان متغیر شد، با ارکان و لشکرش سوار شدند که آن مــ🕊ـرغ را صید و شکار کنند. دنبال مـ🕊ــرغ رفتند تا میان صحرا رسیدند، یک مرتبه دیدند آن مـ🕊ــرغ پشت کوهی رفت. سلطان با وزراء و لشکرش بالای کوه رفتند و دیدند پشت کوه مردی را به چهار میخ کشیدند و آن مـ🕊ـرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره می کند و به دهان آن مرد می گذارد تا وقتی که سیر شد. پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب کرد و آورد و در دهان آن مرد ریخت و پرواز کرد و رفت. سلطان با همراهانش بالای سر آن مرد آمدند و دست و پایش را گشودند و از حالت او پرسیدند؟ گفت: من مرد تاجری بودم، جمعی از دزدان بر سر من ریختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به این حالت اینجا بستند. این مـ🕊ــرغ روزی دو مرتبه به همین حالت می آید، چیزی برای من می آورد و مرا سیر می کند و می رود. پادشاه متنبه شد و ترک سلطنت کرد و رفت در گوشه ای مشغول عبادت شد، از دنیا رفت. منبع👇 ✅ قصص الله یا داستان هایی از خدا جلد۱👌 شهید احمد میر خلف زاده , قاسم میر خلف زاده 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
👇😉 🔸 حاج آقا می‌فرمودند : 🌙 شب‌های است، اغلب شما هستید. بگیرید؛ بخوانید؛ بزنید؛ کم قصه بگویید! ☝️ این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند برای است یا ! شما که روزه دارید، کمتر این و آن را گوش دهید! کمی به کارهای‌تان برسید. 🕘 نیم ساعت یا یک ساعت بعد از در بنشینید و خدا را یاد کنید. ☕️ افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت ، به ، به ، یک دقیقه . 🙂با خودتان کنید ، به نگاه کنید ، یا اینکه بنشینید ، این خیلی قیمتی است.👆 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔅لحظه های آخر مهمونیه ... اگه احساسِ جاموندن داری ؛ شاید نمی دونستی، چطور باید از این سفره لقمه گرفت ! هنوز مهمونی پابرجاست! شرطش رو یاد بگیــر و رزقت رو بردار❗️ 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#سفره_خدا_پهن_است_اما_دور_آن_هنوز_هم_چقدر_خلوت_است.... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa 👇👇
پله پله تا خدا
#سفره_خدا_پهن_است_اما_دور_آن_هنوز_هم_چقدر_خلوت_است.... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Kh
🙌دست های میکائیل از پر بود. از هزار خوراک و خوردنی. اما چشم های آدمی همیشه نگران بود. دست هایش خالی و دهانش باز . 🌎 میکائیل به خدا گفت : خسته ام ، خسته از این آدم ها که هیچ وقت سیر نمی شوند. خدایا چقدر لازم است تا آدمی سیر شود؟ چقدر! خداوند به میکائیل گفت: آنچه آدمی را سیر می کند نان نیست، است. تو مأمور آن هستی که نان بیاوری. اما نور تنها نزد من است و تا هنگامی که آدمی به جای نور، نان می خورد گرسنه خواهد ماند .... ☀️میکائیل نان و نور را به فرشته ای گفت. و او نیز به فرشته ای دیگر. و هر فرشته به فرشته ای دیگر تا آنکه همه هفت آسمان این راز را دانستند. تنها آدم بود که نمی دانست. اما رازها فاش می شوند. پس راز نان و نور هم شد و آدمی سرانجام دانست که نور از نان بهتر است. پس در جستجوی نور برآمد. در جستجوی هر و هر و هر . 🔥اما آدم، همیشه می کند. برای خوردن نور هم شتاب کرد. و نفهمید نوری که آدمی را سیر می کند نه در فانوس است و نه در . نه در و نه در . 🌙او ماه را خورد و ستاره ها را یکی یکی بلعید. اما باز هم گرسنه بود. خداوند به جبرئیل گفت : سفره ای پهن کن و بر آن کلمه و و بگذار و گفت: هر کس بر سر این سفره بنشیند، سیر خواهد شد 🎁 گسترده شد از این سر تا آن سوی هستی. اما آدم ها آمدند و رفتند؛ از وسط گذشتند و بر کلمه نور و عشق و هدایت پا گذاشتند. 👥 آدم ها گرسنه آمدند و گرسنه رفتند. اما گاهی، فقط گاهی کسی بر سر این سفره نشست و برداشت. و جهان از همان لقمه روشن شد. و گاهی ، فقط گاهی کسی برداشت و جهان از همان تکه عشق رونق گرفت. و گاهی، فقط گاهی کسی جرعه ای از نوشید و هر که او را دید چنان شد که تا دوید. .... 🌼🍃🌺🍃🌸 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌸 نامه ای به خدا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
پله پله تا خدا
🌸 نامه ای به خدا 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
📚داستانی بسیار جالب از عاقبت توکل به خدا👌 ✅نامه واقعی به خدا این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود. بسیار بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. 📜مضمون این نامه : بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا ! سلام علیکم ، 🔹اینجانب بنده ی شما هستم. 📌از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. 📌در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد"مسلما خدا خلف وعده نمیکند. 🔍بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : ۱ - همسری زیبا و متدین ۲ - خانه ای وسیع ۳ - یک خادم ۴ - یک کالسکه و سورچی ۵ - یک باغ ۶ - مقداری پول برای تجارت ۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی. 🖊نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گویند،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. 🔅صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که(به قول پروین اعتصامی) "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه. ✉️نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.  وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. 📌این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید. 🌸یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری  فقط باید صفای دل داشته باشی. 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa