ㅤ𓐄 𝖸𝗈𝗎ׂ 𝖺𝗇ׅ𝖽 𝖨 𝗐ׂ𝖾 𝗀𝗈 𝗍𝗈𝗀𝖾𝗍𝗁ׅ𝖾𝗋
𝖸𝗈𝗎'𝗋𝖾 𝗍𝗁𝖾 ׂ𝗌𝗄𝗒 𝖨'𝗅𝗅 𝖻ׅ𝖾 𝗍𝗁𝖾 𝗐𝖾𝖺𝗍𝗁𝖾𝗋﹙𖹭﹚
ㅤ𝖠 ׂ𝗉𝗋ׅ𝖾𝗍𝗍𝗒 𝗍𝗁𝗂𝗇𝗀﹕𝗍𝗁𝖾ׂ 𝗌ׅ𝗎𝗇 𝗇 𝗋𝖺𝗂𝗇ׂ
روابط آدمیزادی هم مضحک شده. حالا شاید تنها برای من اینه. خیلی زود از همه جمعها جدا میشم. نه این جدا موندن حس خوبیه، نه میتونم راحت جایی بین آدمیزادها داشته باشم.
بعد آدم متوجه میشه تقریبا تمام روابط براساس نیازه. حالا هر نیازی. من اعتقادی به برتری نیازهای روحی به جسمی ندارم. هردو به یک اندازه آدمها را به سمت هم میکشن. نیاز که برطرف شد، ضرورتی برای بودن باقی نمیمونه. این خلاصهی تمام روابطه چه دوست داشته باشیم چه نه.
درواقع متاسفم عزیزم. همه آدمهای خوب دورت نمیتونن به اندازه اون آدم بد تاثیر بگذارن. همیشه همینه. بدی خیلی قویه. سیاهی بلعندهست. خوبی همیشه ده قدم عقبتر از بدی حرکت میکنه. سبکه و زود تموم میشه. اصلا حتی وقتی میگم "خوبی" میدونم که درمورد چیزی مطلق حرف نمیزنم ولی وقتی میگم "بدی" خیلی خوب بلدمش، میدونم که چقدر ترسناکه، چقدر آسیبزننده و تمام نشدنی و میدونم که برای ایستادن جلوش مثل یک کودک ناتوانی.
منو برای یک سفر طولانی دور این زندگی بیسروته همراهی میکنی؟ شاید گوشهوکناری جای خودمون رو پیدا کردیم و باهم توی یک شب آروم چای نوشیدیم. و من قول میدم همیشه چای رو برات گرم نگه دارم.
کمی از ملال جاری کیفورم. کتابی تمام کردم چنان خواندنی، که وقتی به خود برگشتم دیدم لبخند به چهرهم افتاده. از وسعت پنجره، ماه پیداست. قصد فیلمی هم کردهام. حتی به چای هم در دمای مناسب نوشیدن رسیدم. گویا خدای شبها بیکار ننشسته است.
یادداشت کردهم که " دوبلینی های جیمز جویس، ژان کريستف رومن رولان، انسان و حیوان هدایت "