eitaa logo
کانال رسمی پسرونه حرم امام رضا علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
524 ویدیو
20 فایل
وابسته به معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی👈 راه ارتباطی با پسرونه رضوی: @pesar_razavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
قافله عشق از منزلگاه «شَراف» نیز گذشت. اولِ روز را که آزار گرما کمتر است، همچنان رفتند. نزدیک ظهر، امام شنید که یکی از یارانش تکبیر می‌گوید. فرمود: «الله اکبر، اما تو برای چه تکبیر گفتی؟» گفت: «نخلستانی به چشمم رسیده است.»... اما آنچه او دیده بود، نخلستان نبود؛ «حر بن یزید ریاحی» بود همراه هزار سوار که می‌آمد تا راه بر کاروان ببندد. چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزه هایشان گویی شاخ زنبورهای سرخ و پرچم‌هایشان گویی بال سیاه غُراب بود.⚡ ...امام کاروان خویش را به جانب کوه «ذوحُسُم» کشاند تا از راه آنان کناره گیرد و چون به دامنه کوه ذوحُسُم رسیدند و خیمه‌ها را برافراشتند، ‌حربن یزید نیز با هزار سوار از راه رسید، سراپا پوشیده در سلاح، تا آنجا که جز چشمانش دیده نمی‌شد. امام پرسید: «کیستی؟» و حر پاسخ گفت: «حُربن یزید» امام دیگر باره پرسید: «با مایی یا بر ما؟» و حر پاسخ گفت: «بل علیکم» آنگاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید، بنی‌هاشم را فرمود که سیرابشان کنند؛ خود و اسبانشان را... پسرونه حرم رضوی @pesar_razavi
🌙 پريشان و آشفته از خواب پريدى و به سوى پيامبر دويدى. بغض، راه گلويت را بسته بود، چشمهايت به سرخى نشسته بود، رنگ رويت پريده بود، تمام تنت عرق كرده بود و گلويت خشك شده بود. . دست و پاى كوچكت مى‌لرزيد و لبها و پلكهايت را بغضى كودكانه، به ارتعاشى وامى‌داشت. خودت را در آغوش پيامبر انداختى و با تمام وجود ضجه زدى. پيامبر، تو را سخت به سينه فشرده و بهت زده پرسيد: «چه شده دخترم؟» تو فقط گريه مى‌كردى ⛅ . پيامبر دستش را لابلاى موهاى تو فرو برد، تو را سخت‌تر به سينه فشرد، با لبهايش موهايت را نوازش كرد و بوسيد و گفت: «حرف بزن زينبم! عزيز دلم! حرف بزن!» ...هق هق گريه به تو امان سخن گفتن نمى داد. . ...قدرى آرام گرفتى، چشمهاى اشك‌آلودت را به پيامبر دوختى، لب برچيدى و گفتى: «خواب ديدم! خواب پريشان ديدم. ديدم كه طوفان به‌پا شده است. طوفانى كه مرا و همه چيز را به اينسو و آنسو پرت مى‌كند ....و من ميان زمين و آسمان معلق ماندم. به شاخه‌اى محكم آويختم. باد آن شاخه را شكست. به شاخه‌اى ديگر متوسل شدم، باد آن را هم...» . ... كلام تو به اينجا كه رسيد، بغض پيامبر تركيد. حالا او گريه مى‌كرد و تو مبهوت و متحير نگاهش مى‌كردى...🍃 📚 پسرونه حرم رضوی @pesar_razavi