eitaa logo
پیک صبا
94 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.8هزار ویدیو
249 فایل
کانالی متفاوت🤔 ، با مطالبی مفید👌 و متنوع😍 👇👇👇
مشاهده در ایتا
دانلود
یه بسیجی شیفته فرهاد شده بود ، به فرهاد گفت ، میشه آدرس خونه ات رو بدی تا بهت سر بزنم ؟ فرهاد خندید و گفت ، بنویس ، شیراز ، دارلرحمه ، قطعه شهدا ، ردیف فلان ، پلاک فلان ... بعد از شهادتش رفتم به سر مزارش ، دقیقا همون آدرسی بود که به بسیجی داده بود.... 📕 ستارگان خاکی ، ج22 ♥️ ♥️ 🌷 👇 😊@peyksaba 💢🌷💢🌹💢🌷💢🌹💢
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘ 🔮 تاوان قضا شدن نماز سرباز که بود، دو ماه صبح ها تاظهر آب نمی خورد. نماز نخوانده هم نمی خوابید. می خواست یادش نرود که دوماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود. 🌹 شادی شهید حسن باقری فاتحه و صلوات یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 8 🌷 👇 😊@peyksaba
●هروقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضے نبودم تمام تلاشش را می ڪرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوے مرا راضے می ڪرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می ڪردم تا منصرفش ڪنم، اما نه به گریه هایم توجه ڪرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد. صبح با اشڪ و قرآن بدرقه اش ڪردم. ●دستے به صورتم ڪشید و خیسے اشڪم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمہ شدم. صحیح و سالم بر میگردم" ﺭاﻭﻱ : 🌷 شادی روحش فاتحه و صلوات ═══°✦ ❃ ✦°═══ 🌷 👇 😊@peyksaba
(🌹) ---> حتما بخونید👇🏻 🔞🔞دیدن فیلم مستهجن🔞🔞 . 🌙 توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلم‌های زننده پخش می کردند🔞 . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ😡 . ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...😰😰 . ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، . ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ . ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،😔 . ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ😔 . ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ😰😭 . ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، . ﺧﯿﻠﯽ دنبال این‌ بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.😔 . ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ . ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ 🐀 . ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.😭 . ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ😭😭 . ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. . اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیا راحت پای کانالهای ماهواره نشستند 😔  ونمی دانند یه روز همان شهید رو می آورند تا در مقابل او توضیح دهند که به چه قیمتی چشم خود را به گناه آلوده کردند شادی شهدا فاتحه و صلوات @peyksaba
میگفت : نه ، بیکار نباش ، پسر !! زبونت ‌به ‌ذکر خدا بچرخه ، همینطور که ‌نشستی هرکاری که میکنی ، ذکر هم‌ بگو..... « وقتی کنار فرودگاه ‌بغداد زدنش ‌تۅی ماشین‌ کتاب ‌دعا ۅ قرآنش ‌بود....» « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّٖکَ الْفَرَج »
📖 برشی از کتاب منم یه مادرم وقتی مصطفی وارد نطنز شده بود، می‌گفت هر بار که قرار است تصمیم مهمی بگیرند، ناخودآگاه یاد عموی شهیدش می‌افتد و خاطره تشییع پیکرهایی که با پدرش رفته و نمازهایی که با همه‌ی کودکی برای شهدا خوانده است، از جلوی چشمش رد می‌شود. می‌گفت: «مامان خدا می‌دونه همیشه موقع تصمیم‌گیری، اون صحنه‌هایی رو یادم می‌آد که با بابا می‌رفتم مراسم شهدا، چون قد من کوتاه بود، راحت می‌تونستم از بین پای بزرگترها خودم رو برسونم جلو و شهدا رو از نزدیک ببینم. باور کنین تصویر همه‌شون خیلی زنده جلوی چشمامه و نمی‌ذاره تصمیمی بگیرم که خلاف آرمان‌هاشون باشه.» 🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب 🔻
📚❓📚 ❓📚 📚 📝 مسابقه کتابخوانی 📖 کتاب «منم یه مادرم» 🔹 روایت‌هایی از سبک تربیتی والدین شهدا ⃟❖ جوایز مسابقه: ⃟❖ به ۵ نفر از برندگان به قید قرعه ۲۵۰ هزار تومان وجه نقد تقدیم می‌گردد. 💻 تاریخ مسابقه: ۲۲ تا ۲۴ دی‌ماه 🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
بریده اول از کتاب منم یه مادرم .mp3
6.34M
🎙 بریده صوتی از کتاب منم یه مادرم عطیه در عین حال که در اوج صبوری و متانت اشک می‌ریخت، آن‌قدر توی بهت بود که نداند چطور پسرش را با این قضیه مواجه کند.... 🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب