🐭توصیه مقام اسراییلی به آمریکاییها:
اگر خاورمیانه را میخواهید وقتتان را مصروف عراق نکنید بروید سراغ ایران!
راهش اینست که...
#موش_کثیف
@khabarekotahh
🇮🇷وزارت امور خارجه ایران:
حضور ما در سوريه مستشاری و بنا به درخواست دولت سوریه بود.
#جهش_بیداری
@peyrovevlayat
⭕#توجه | برخی منابع خبری مدعی هستند هواپیماهایی که حملات به یمن را انجام دادند از بحرین بلند شدند‼️
"خبر تایید یا تکذیب نمی شود"
#منافق_کثیف
@peyrovevlayat
🔴#مهم | عادل الحسني رئیس مجمع صلح آمیز یمن:
کودکان یمنی از تجاوز آمریکا درحال خنده و شادی هستند
🔹علت آن معلوم است: اینجا یمن است نه سوریه یا لبنان و عراق
🔻این حماقت شماها باعث می شود قدرت انسجام مردم این ملت و قدرت یمنی ها را در برابر شما افزایش می دهد‼️
#یمن
@peyrovevlayat
🐭توصیه مقام اسراییلی به آمریکاییها:
اگر خاورمیانه را میخواهید وقتتان را مصروف عراق نکنید بروید سراغ ایران!
راهش اینست که...
#موش_کثیف
@peyrovevlayat
🔻محسن منصوری/معاون اجرایی شهید رئیسی: دولت چهاردهم به جای توضیح دادن غفلت مدیریتی خود درباره ذخایر سوخت، با سیاسی کاری موضوع را سمت مازوت و سلامت مردم برد.
#آقای_دولت
@peyrovevlayat
🔹ابومحمد الجولانی امروز با هیئتی از وزارت خارجه بریتانیا دیدار کرد.
#سگ_اسرائیل
@peyrovevlayat
🔹منابع عبری: بر اساس گزارش های عربی، ایالات متحده به عمان دستور داده است تا رهبران حوثی ها را از خاک خود بیرون کند.
🔴 از این رو حدود 100 نفر از مقامات ارشد حوثی ظاهراً به ایران رفته اند.
🔴هدف از این اقدام آمریکا افزایش فشار بر حوثی ها برای توقف حملات حوثی ها به کشتی ها در دریای سرخ و دریای عرب است.
🔴 منابع عربی اشاره کردند در صورت مخالفت حوثی ها آمریکا برای سرنگونی آنها، مشابه آنچه برای رژیم اسد رخ داد، انتظار میرود.
#سگهای_کثیف
@peyrovevlayat
🔹پزشکیان: اگر بر اساس انصاف و عدالت عمل کنیم به پیر و پیغمبر مملکت گلستان میشود، بی سواد را بر باسواد و بی هنر را بر باهنر و بی تجربه را بر باتجربه نباید حاکم کنیم.
#بعله_مردم🙄
@peyrovevlayat
🔻واکنش سخنگوی وزارت خارجه به اظهارات سفیر ایران در سوریه: ترجیح میدهم برای افتتاح مجدد سفارت ایران در سوریه از کلمه قریبالوقوع استفاده نکنم.
#وضعیت
@peyrovevlayat
🔻سخنگوی وزارت خارجه: حضور ما در سوریه حضور مبنایی و اصولی و خروج ما هم خروجی مسئولانه بود، ما در سوریه به دنبال کشورگشایی نبودیم
#ایران_قوی 🇮🇷
@peyrovevlayat
تصویری از حضرت آیتالله خامنهای در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران سراسر کشور
#فرمانده_جان❤️🔥🇮🇷
@peyrovevlayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دیدار با یک قبیله بدوی در کلیمانجارو
اگر دلت برای #امام_زمان (عج) تنگ شده
پیشنهاد می کنم این داستان متفاوت رو از زبان جانباز دفاع مقدس بشنوی ....
🎙حاج محسن دلپاک
@peyrovevlayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اگر مفسدین اقتصادی را تیرباران کنید...
🔻 اگر شما مسئولین درست عمل کنید، خدا شاهد است از دل همین مردمی که گاهی فکر میکنید تمام شدهاند یا مأیوسند یا خستهاند... بزرگترین آتشفشانها دوباره فوران خواهد کرد❗️
#وعده_صادق
@peyrovevlayat
♥️امام جواد علیه السلام
🌹منِ اِسْتَحْسَنَ قَبِيحاً كَانَ شَرِيكاً فِيهِ
🌷هر كس #كار_زشتى را #نيك شمارد، در آن كار شريك باشد.
📗كشف الغمة ج2 ص349
@peyrovevlayat
📝ادا کردن قرض پدر/ مناعت طبع را از پدرم یاد گرفتم
📚خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
✍پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم.
🔻احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم :
کارگر نمی خواهید؟
و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت :
🔻اسمت چیه؟ گفتم: قاسم
گفت : چند سالته؟ گفتم : سیزده سال
گفت: مگه درس نمی خونی!؟
گفتم: ول کردم. گفت: چرا؟!
گفتم: پدرم قرض دارد. وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد.
منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود.
🔻گفتم : آقا، تو رو خدا به من کار بدید. اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: می تونی آجر بیاری؟
گفتم: بله. گفت: روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی. خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام.
به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم.
🔻جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت: این هم مزد این هفته ات.
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم،
همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم.
🔻عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم.
سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم.
🔻نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم:
آقا، کارگر نمی خوای؟ همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند: نه.
🔻تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود.
هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم.
🔻رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم.
مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا.
آن مرد با قدری تندی گفت : چکار داری؟!
با صدای زار گفتم: آقا، کارگر نمی خوای؟ آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت.
🔻چهره مرد عوض شد و گفت : بیا بالا. بعد یکی را صدا زد و گفت : یک پرس غذا بیار.
چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند.
به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم : نه، ببخشید، من سیرم.
آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: پسرم، بخور. غذا را تا ته خوردم.
🔻حاج محمد گفت : از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.
برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد.
🔻از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
@peyrovevlayat
🔺شباهت غیرمعمول در ویژگی های تئودور هرتزل، بنیانگذار جنبش بین المللی صهیونیستی، و عامل داعش به نام الجولانی، تصادفی است یا ریشه آن به پدربزرگ هفتم برمیگردد؟
#سگهایکثیف
@peyrovevlayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از نقشههایی که کشیده شده ؛
بعد از عراق نوبت ایرانه
تصرف ایران و غارت منابع ایران توسط آمریکا در فیلم سینمایی w 2008
♨️⭕♨️
توی کمتر از ۳ دقیقه، خیلی ساده و روان ، توضیح میده داستان چیه
@peyrovevlayat