eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.8هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/6185937938 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
پایـٰان فَعالیتِ ادِ کوثر☘ یـٰاعَلی🤲💔 مـٰا رو به دوستاتون مُعَرِفی کُنید🌿 @pezeshk313 اللهم عجل لولیک الفرج:) 🌻
ٖؒ﷽‌ شُـــروع؋ـعالیت ¹²⁸🌻 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
¹²⁸ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
نظری کن که برای تو دلم تنگ شده...♡ ¹²⁸ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
مـا حسیـن را داریـم میانـ تـمام نداتشـته هایـمان♡ ¹²⁸ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
¹²⁸ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
سرت رو با افتخار بالا بگیر تو هستی ¹²⁸ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
پایاט؋ـعالیت¹²⁸ ♡🌻 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
بسم رب الحسین :)🖤 اغاز فعالیت 🦋
برای پروفایل های زیبای شما:)🖤 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ @pezeshk313
‹ فقال‌ أحب‌َ‌ مُحَرَّمک‌ ینسی‌ التّعب‌ النّاس › و گفت: مُحرّمت‌ را دوست‌ دارم(: خستگی‌ها را‌ از یادم‌ می‌برد و آدم‌ها‌ را🖤. ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
شࢪمندتم‌حسین ... ڪه‌تورفـٰاقت‌رادࢪحق‌من‌تمـٰام‌ڪࢪدی ؛ ومن‌هربـٰارفࢪاموش‌ڪࢪدم‌تورادارم💔"..‌‌ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
__ ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
هیچ کس در دوران دفاع مقدس به رزمندگان نگفت «سربند یا زهــرا» ببندید، اما اسم مبارک حضرت زهرا(س) از همه نام های مطهر بیشتر مطرح شده است این نشانه ی توجه آن بانوی دو عالم است .. _امام خامنه ای (حفظه الله تعالی) ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
بسم رب الحسین :)🖤 اغاز فعالیت#اد_آوین 🦋
پایان فعالیت 🦋💗 یه صلوات برای شادی دل امام زمان بفرست:)
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
بِسمِ رَبّ مَهدیِ فـٰاطمه.!🌱 سَلـٰام🖐🏻🌱 شُروعِ فَعالیتِ ادِ Hanieh🌱
بِسمِ رَبّ مَهدیِ فـٰاطمه.!🌱 سَلـٰام🖐🏻🌱 شُروعِ فَعالیتِ ادِ Hanieh🌱
ریحآنـہ‌بودن‌رااَز‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم، ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا، حجـآب‌داشـت🙂🖐🏻...! 🌿 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
توجوشن‌ڪبیریہ‌عبارتےهست، ڪہ‌میگـہ‌:یاڪریم‌الصـفح🚶🏿‍♀️، -یعنےیہ‌جورےتورومیبخشـہ، انگارنہ‌انگارڪہ‌خطایےمرتڪب‌شدے🖐🏻! 🌿 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
پیشرفت‌روزانه‌کوچک‌درطولانی‌مدت، منجربه‌نتایج‌خیره‌کننده‌خواهدشد🖐🏻💙! 🌿 ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[نزدیکِ‌قله‌ایم،خستگـی‌ممنوع🥲❤️‍🩹] ‌𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توآخرالزمان‌میخواےدراَمان‌بمونی؟ میخواےنجات‌پیداڪنی🚶🏿‍♀️؟ -توکشتی‌حسین‌بمون🖐🏻♥️...! -استادرائفی‌پور:)! 🌿 𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
‹تـٰا‌ڪی‌دِل‌‌مَن‌چَشم‌بِه‌در‌داشتِه‌بـٰاشد، اۍ‌ڪاش‌کَسی‌از‌تو‌خَبرداشتِه‌بـٰاشَد🚶🏿‍♀️، آن‌باد‌ڪِه‌آغشتِه‌به‌بوی‌نَفس‌توست، از‌ڪوچِه‌ی‌مـٰا‌ڪاش‌گُذر‌داشتِه‌باشد🖐🏻💚! 🌿 𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
پایـٰان فَعالیتِ ادِ Hanieh🌱 یه صَلَوات واسه امـٰام زَمانِت بِفرِست🌱 یـٰاعَلی🖐🏻🌱 مـٰا رو به دوستاتون
پایـٰان فَعالیتِ ادِ Hanieh🌱 یه صَلَوات واسه امـٰام زَمانِت بِفرِست🌱 یـٰاعَلی🖐🏻🌱 مـٰا رو به دوستاتون مُعَرِفی کُنید🌱 ♥️✨@pezeshk313 اَللٰهُم‌َعَجِل‌لوَلیک‌َالفَرَج:)))💚
شروع فعالیت اد ملینا رمان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩             👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 نشستیم تو ماشین و حرکت کرد با ذوق گفتم: - کجا می ریم؟ تو فکر بود و با لبخند عمیقی گفت: - یه جای خوب . نکنه می خواد ازم خاستگاری کنه؟ با ذوق انگشت هامو کف دستم فرو کردم و به بیرون خیره شدم. به خاطر من فلش خریده بود و ظبط رو روشن کرد که یه اهنگ عاشقانه پخش شد. کلک خودش گذاشته بود روی اهنگ عاشقانه. مثل این فیلم ها مطمعنن الان می برم یه جایی زانو می زنه ازم خاستگاری می کنه. با فکرش هی بیشتر و بیشتر نیشم وا می شد. یه جایی خارج از تهران بود. یه جاده ی خاکی بود و وسط هاش دیگه جا نبود ماشین بره. پیاده شدیم و به سربالایی نگاه کردم. باهم دیگه بالا رفتیم و حرف می زدیم. رسیدیم به بالاش خیلی از تهران معلوم بود. عجب جایی هم اوردتما! با لبخند بهش نگاه کردم و خواستم چه جای قشنگی که با صدایی قلبم اومد تو دهنم. خوب می شناختم صدا رو. کیارش بود. بهت زده برگشتم و با دیدن ش که اصلحه دست ش بود اب دهنمو قورت دادم و پشت سامیار پناه گرفتم. ترسیده لب زدم: - ت.. تو.. کیارش خندید و گفت: - چیه فک نمی کردی شما دو تا عاشق رو گیر بندازم؟ یعنی تمام مدت دیده باهم بیرون بودیم؟ ادامه داد: - شرمنده جناب سرگرد اما باید سارینا جونت رو ببرم. سامیار پوزخندی زد و گفت: - می دونی فک کردی خیلی زرنگی؟ کیارش گیج بهش نگاه کرد و سامیار گفت: - نه من زرنگ ترم. و صدای تیر اومد جیغ کشیدم. فقط کیارش تفنگ داشت یعنی سامیار رو زد؟ وحشت زده چشم باز کردم دست کیارش تیر خورده بود و اطراف اینجا معمور بود. بهت زده نگاهشون می کردم. چه خبر بود؟ مگه کیارش زندان نبود؟ بقیه رفتن اداره و یکی از نیرو ها منو رسوند. ال باید کیارش الان می یومد که سامیار می خواست از من خاستگاری کنه؟ هوووف عصبانی گفتم و تا رسیدم مستقیم رفتم تو اتاقم و نشستم داشتم فکر می کردم . تازه داشتم به عمق عشق سامیار پی می بردم اون می دونست کیارش فرار کرده اما بیخیالم نبود همه جا خودش می بردتم که هم ابراز علاقه کنه هم مراقبم باشه. تمام مدت خودشو وقف من کرد تا به من اسیبی نرسه وای خدا چقدر دوسم داره! شاید خجالت می کشید بهم بگه! باید خودم کار رو تمام می کردم باید می فهمید این علاقه دو طرفه است. سریع یه دخترونه ناناسی زدم. سفید و یاسی. یه ارایش خوشکل هم کردم و تا چشم مامان و دور دیدم با ماشین بابا از خونه زدم بیرون