eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.9هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/6185937938 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
زبان عاقل پشت دل اوست و دل احمق پشت زبانش .🤍🐚 | 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
به گروه گپ دخترونم مون بپیوندید🦦 این کانال گپ مخصوص دختران حیدری هست 🤝کلی صحبت میکنیم💘؛ حیفه نیایی☺️🫧🫀 گروه خیلی خوبیه تا پاک نشده بیاین🙌 https://eitaa.com/joinchat/3357541348C12c81d1b7e
م‍‌هم‍ نی‍‌ست ک‍‌ه‍ مدت‍ زم‍‌ان دوستی‍‌مون زی‍‌اد باش‍‌ه‍ ی‍‌ا کوت‍‌اه‍ م‍‌ه‍‌م‍ نی‍‌ست ک‍‌ه‍ اگ‍‌ه‍ اونق‍‌دری ک‍‌ه‍ م‍‌ن دوستت‍ دارم‍ ت‍‌و من‍‌و دوستم‍ نداشت‍‌ه‍ ب‍‌اش‍‌ی این‍‌ا م‍‌ه‍‌م‍ نیستن‍ م‍‌هم‍ این‍‌ه‍ ک‍‌ه‍ م‍‌ن ت‍‌وی ه‍‌ر زم‍‌ان و مک‍‌ان‍‌ی ک‍‌ه‍ تو اراده‍ کن‍‌ی جونم‍‌و برات‍ میدم‍ ❤️ّ🫂
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت10 باشه ،چشم نگار:راستی ،امروز دسته جمعی ساز زدیم
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ گوشی و برداشتم بلند شدم - ساناز جون من میرم پایین ،نوید گفته برم پایین ساناز : عع صبر کن منم بیام پس - عع نه بابا اینجوری با این قیافه نصفه آرایش،فیلمبردارم میاد ،تو فیلم بد میافتی ساناز : باشه ،برو پس رفتم سمت لباسام ،لباسامو هم بردارم ساناز: نمیخواد بابا ،من خودم میارم برات تالار نتونستم چیزی بگم فقط کیف پولمو برداشتم و رفتم پایین تن تن از پله ها رفتم پایین هوا تاریک شده بود شنلمو کشیدم جلو و دوییدم با تمام وجودم دوییدم از کوچه پس کوچه ها رد شدم که کسی منو نبینه نمیدونستم کجا برم ولی تا جایی که میتونستم فقط دور شدم با این لباسم نمیتونستم برم ترمینال ،حتمن مشکوک میشدن روز تعطیلم بود و مغازه ای باز نبود که برم لباس بخرم گوشیم زنگ خورد کیف پولمو باز کردم ،گوشی رو برداشتم ،نگاه کردم نوید بود خیلی دلم میخواست ،قیافه الانشو میدیدم گوشیمو خاموش کردم تا ساعتای ۹ شب تو خیابونا پرسه میزدم نمیتونستم واسه نگارم زنگ بزنم که لباس بیاره برام میدونستم اولین نفری که نوید میره سراغش نگاره ساعت ده شده بود و من دیگه نای راه رفتن نداشتم پاهام دیگه تاول زده بود داخل کفش کفشو از پام درآوردم و گرفتم تو دستم و راه میرفتم توی راه چند تا جوون از رو به روم میاومدن شنلمو کشیدم جلو رو از کنارشون رد شدم یه دفعه یکی از پسرا گفت : عروس خانم ،دوماد پیچوند یا تو پیچوندی؟ یکی دیگه گفت: نه بابا ،با این قیافه اش پیداست ،عروس پیچوند عع چه خوب شده پس ،عروس خانم یه نگاه به ما بنداز شاید خوشت اومد از یکی از ما... همینجور میگفتن و میاومدن پشت سرم یه لحظه احساس کردم دارن نزدیک میشن منم لباسمو گرفتم بالا که زمین نخورم ،و دوییدم اونا هم پشت سرم میدویدن ! وارد خیابون اصلی شدم که برم اون سمت خیابون که یه دفعه یه ماشین جلوم ترمز زد.. ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت11 گوشی و برداشتم بلند شدم - ساناز جون من میرم پایی
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ نگاه کردم یه خانم و یه آقایی داخل ماشینن رفتم سمت خانم - تو رو خدا کمکم کنین😭 از پشت پسرا رسیدن آقاهه از ماشین پیاده شد اصلا بهم نگاه نکرد رفت سمت پسرا آقا: چیزی شده؟ بچه ها بریم ،تا شر درست نشده کنار ماشین نشستم و گریه میکردم خانومه از ماشین پیاده شد یه خانم محجبه ،که صورت مهربونی داشت عزیزم اسم من نرگسه،اینجا چیکار میکنی ؟ پریدم تو بغلش و گریه میکردم ،انگار چند ساله که میشناختمش - تو رو خدا کمکم کنین 😭 نرگس: خوب عزیزم ما که نمیدونیم مشکلت چیه ،چه جوری کمکت کنیم ،اصلا تو الان باید تو مجلس عروسیت باشی ،اینجا چیکار میکنی ؟ ( ماجرا رو براش تعریف کردم) نرگس: الان میخوای چیکار کنی، جایی رو داری بری؟ - میخوام برم جنوب پیش دوستم ،اگه میشه کمکم کنین، یه لباس میخوام که برم ترمینال نرگس : بلند شو ،الان این نصف شبی ،ماشین پیدا نمیشه ،بریم خونه ما ،صبح یه فکری میکنیم،سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم شنلمو جلوی صورتم کشیدم و شروع کردم به گریه کردن نرگس : عزیزم رسیدیم پیاده شو - از ماشین پیاده شدیم و رفتم داخل خونه یه خونه قدیمی که وسط حیاط یه حوض کوچیک داشت نفهمیدم که چقدر راحت بهشون اعتماد کردم یه دفعه یه صدایی اومد یه خانم میانسال در ورودی و باز کرد نرگس: سلام عزیز جون ( با دیدنم شوکه شد) سلام مادر ،این دختر کیه؟ نرگس: داستانش مفصله عزیز جون،بعدن بهتون میگم عزیز جون: بفرما دخترم ،خوش اومدی وارد خونه شدیم نرگس رو کرد یه اون اقا نرگس: داداش رضا اجازه میدی ،امشب دوستم تو اتاقت بخوابه ( فهمیدم که داداششه ،آقا رضا یه سکوتی کرد و گفت): باشه اشکالی نداره نرگس: خوب ،عزیزم من اسمت و نمیدونم - رها نرگس : رها جون بریم ،تو اتاق داداش رضا استراحت کنی - به آقا رضا نگاه کردم: شرمندم که مزاحمتون شدم آقا رضا(همونجور که سرش پایین بود): دشمنتون شرمنده اشکالی نداره... ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت12 نگاه کردم یه خانم و یه آقایی داخل ماشینن رفتم س
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ وارد اتاق شدم ،دور تا دور اتاق ،عکسای شهدا بود ،انگار یه اتاق معنوی بود نرگس: رها جون ،میرم برات یه دست لباس میارم که راحت باشی - دستت درد نکنه نرگس رفت و منم رفتم سمت قفسه کتابها ،قفسه پر بود از کتابای مذهبی بعد از مدتی نرگس وارد اتاق شد نرگس: بیا عزیزم ،نو هستن ،چند روز پیش تولدم هدیه گرفتم - شرمندتونم به خدا نرگس: دشمنت شرمنده،بعدها حساب میکنم باهات... شنلمو برداشتم نرگس: وایی چقدر خوشگل شدی دختر تو این لباس (لبخندی زدمو ،رفتم کنار آینه ،ایستادم) - کمکم میکنی این گیره هارو از سرم جدا کنم؟ نرگس: بیا رو تخت بشین ،برات درشون بیارم (با هر گرفتن گیره،جیغ میکشیدم) - نرگس جون آرومتر نرگس:رها جون اینقدر سفتن که نمیشه باملایمت باهاش رفتار کرد تازه، به نظرم یه دوش بگیر - نه نمیخواد نرگس: اگه به خاطر رضا میگی که بهت بگم رضا رفته خونه دوستش ای وایی ،ببخشید ،که به خاطر من رفتن نرگس : نه بابا ،اتفاقن ،بهتر شد رفت ،فردا جلسه دارن ،رفت با دوستش برنامه ریزی فردا رو بکنن - اهوم نرگس ،پاشو تمام شد ،یه دوش بگیر، بیا بخواب ،که خستگی از چشمات میباره - خیلی ممنونم رفتم دوش گرفتم و برگشتم توی اتاق لباسای نرگس یه کم برام گشاد بود ولی از هیچی بهتر بود دراز کشیدم گوشیمو روشن کردم یه عالم پیام از طرف نگار و مامان و بابا و نوید پیام نوید و بازش کردم نوید: رها ،آب بشی بری زیر زمین ،دود بشه بری رو هوا، پیدات میکنم تو و اون آدمی که بهت پناه داده رو پیدا میکنم زنده نمیزارمتون ترس وجودمو گرفت! میدونستم هر کاری از دستش برمیاد اینقدر خسته بودم که قدرت فکرکردن نداشتم و خوابیدم... ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت13 وارد اتاق شدم ،دور تا دور اتاق ،عکسای شهدا بود ،
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ با صدای اطرافم بیدار شدم  نگاه کردم نرگسه داره دنبال چیزی میگرده - سلام نرگس: سلام,آخ ببخشید بیدارت کردم ،دارم دنبال نوشته های رضا میگردم ،اومده دنبالشون باید بره پایگاه - صبر کن الان میرم بیرون ،بهش بگو بیاد خودش برداره  نرگس: وایی شرمندم رهاجون، معلوم نیست این پسره ،وسیله هاشو کجا میزاره - دشمنت شرمنده  روسریمو سرم کردم رفتم سمت سرویس ،دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون  عزیز جون تو حیاط نشسته بود  رفتم سمت بیرون - سلام عزیز جون: سلام دخترم،خوب خوابیدی؟ - بله  عزیز جون: بیا بشین کنارم - چشم  رفتم کناره عزیز جون روی تخت که نزدی حوض بود نشستم  عزیز جون: میتونم یه سوال بپرسم ؟ - بله  عزیز جون: فکراتو کردی که این تصمیمو گرفتی ؟ - ( فهمیدم نرگس همه چی رو گفته) نمیدونم ،تو شرایطی که الان هستم فک کنم بهترین تصمیمو گرفتم  عزیز جون: انشاءالله که خدا بهت کمک میکنه - امید وارم  صدای یا الله اومد ، اقا رضا بود  بلند شدم از جام - سلام  آقا رضا: عیلک سلام -آقا رضا ،میتونین امشب برگردین خونه ،من امروز میرم از اینجا  نرگس اومد بیرون: کجا میخوای بری؟ میخوام برم خونه یکی از دوستام  نرگس: خوب ادرسشو شوهرت نداره،؟ ( عصبانی شدم): نرگس جون نوید شوهرم نیست ،پسر عمومه نرگس: ببخشید ،حالا این پسر عموت ،آدرس این دوستت و میدونه کجاست؟ - نه کسی نمیدونه  نرگس: خوب دوستت ،خونش کجاست؟ آقا رضا: نرگس جان اصول دین میپرسی ؟ نرگس: عع داداشی... - خونشون جنوبه ،آدرسشو برام فرستاد ،امروزم میرم  نرگس : عع چه خوب: ما هم چند روز دیگه میخوایم بریم سمت جنوب،صبر کن همراه ما بیا ( نگاهی به آقا رضا کردم، انگار تمایلی نداره ) - نه عزیزم ،به اندازه کافی مزاحمتون شدم ،امروز میرم  عزیز جون: مزاحم چیه دخترم! تو هم مثل نرگس من ،صبر کن همراه بچه ها برو - چشم اقا رضا: فعلن با اجازه  عزیز جون: در پناه خدا  نرگس: موفق باشی داداش گلم... ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت14 با صدای اطرافم بیدار شدم  نگاه کردم نرگسه داره د
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ توی اتاق دراز کشیده بودم که نرگس وارد اتاق شد  نرگس: پاشو دختر خوب،بریم یه کم خرید کنیم برات - میترسم! نوید همه جا به پا داره  نرگس: اوووو ،چقدر این پسرعموتو دیو ساختی واسه خودت! - تو ،چون ندیدیش اینو میگی ،از دیوم بد تره  نرگس: باشه قبول، پاشو یه جا میبرمت عمرأ مسیرش یه بار خورده باشه اونجا... - کجا؟ نرگس: بریم خودت میفهمی - خوب الان با چی بیام بیرون نرگس: هوووممم ، لباسای منم که تو تنت زار میزنه  میگم ،چادر بزاری چی؟ - چادر؟  نرگس: اره ،با همین لباس میریم ،یه چادر بزار سرت ،رسیدیم یه دست لباس بخر همونجا عوض کن - باشه چاره ای نیست نرگس: مخی ام واسه خودماا نه؟ نرگس یه چادر عبایی برام آورد  گذاشتم روی سرم ،جلوی آینه خودمو نگاه میکردم  نرگس: به به چقدر ماه شدی ( خیلی بهم میاومد ،ولی چون اولین بارم بود ،داشتنش سخت بود برام ) سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم  رسیدیم به یه فروشگاه دم دره مغازه مانکن هایی بود که روی سرشون چادر بود  نرگس راست میگفت ،عمرأ نوید اینجاها میاومد  وارد فروشگاه شدیم لباسای سوسول نداشت ،مانتوهاش همه دکمه دار بود. یه چند دست لباس گرفتم رفتیم سمت صندوق  میخواستم حساب کنم که نرگس اجازه نداد نرگس: ععع زشته دختر ،تو مهمان ماهستی ،هر موقع اومدم خونتون ،توهم مهمانم کن - اینجوری طلبم بهت زیاد میشه نرگس: از قدیم میگن ،طلبکار باش ولی بدهکار کسی نباش حالا برو لباست و عوض کن - نه باشه میریم خونه عوض میکنم  نرگس: نکنه خوشت اومده کلک - نمیدونم شاید نرگس : باشه بریم ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
برایش جایي‌ پنهاني نوشتھ بودم: باشما همھ‌ چیز زیباتر است خوبِ من!💍❤️ #عاشقانہ‌مذهبی 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
محبوبِ من! اگر عاشقِ تو بودن عبادت نیست‌؛ پس چرا من از وقتی عاشقت شده‌ام خدا را بیشتر دوست دارم🌿❤️؟! 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سیوش کن «elysian» به یعنی: کسی که انگار از بهشت اومده و بهت آرامش میده، کسی که کنارش آرومی و حالت خوبه رو تو یونان "الیسیان" خطاب میکنن!🕊💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تو فهرست تمام آرزوهاۍ منۍ. تا آخر عُمر خواستہ‌ۍِ قلبم بمان!🫂🫀"
میگن‌میگذره ؛ ولی‌نمیدونن‌چی‌به‌آدم‌میگذره‌تا‌بگذره .🚶‍♀️
نوشته بود به زندگی وصلم می‌کنی مامان ! و این دقیق ترین توصیفی بود که از مادرم خوندم:))🫂❤️
جامونده‍ از یلدا؛ دیشب خونه پدربزرگ💘 💓. 🪐 ⊹ ⸼࣪ 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
خوشبختی‌یعنی‌مادرت‌همیشه‌کنارت‌باشه💘 🫂✨
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
چرا حرفِ مردم اینقدر برات مهمه؟؟!🤷‍♀️👀 #روزمرگی
ویتامین من ِ🌱❤️ از خودت تشکر کن برای همه تلاشی ک میکنی . . ‌. همه سختی هایی که تحمل میکنی . . . ولی به خودت اومدی و باز هم ادامه دادی😉 برای هی شکست خوردن و شکست خوردن و شکست خوردن و تسلیم نشدنت🙈🫀 برای جنگیدنت از خودت تشکر کن به خودت بگو دمم گرم ممنونم ازت خودِت قلبم ِ🫂❤️‍🔥🌿
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
【 💚🪻 】
چادࢪش ࢪا ڪه تڪان داد جهان پیدا شد.. ❛❛ اولین باࢪ که خندید زمان پیدا شد..💛🫁!″↝ ‌‌ ‌‌ ‹🔗🌼♡-
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
【 💚🪻 】
آمد از پیشِ خداوند و مڪان پیدا شد.. ❛❛ تا به لب گفت علی جان ضربان پیدا شد..🩵🫀!″↝ ‹🔗🌸♡-
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
【 💚🪻 】
- زهࢪایی و بتولی و ࢪیحانه‌ےِ ࢪسول♡..؛៹ اے برترین زِ جمله نسوان خوش آمدی..🩷🌱 ᯓ ‌‌ 🫶🏻🌻``
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
بی اسلحه در جنگ نبودی که بدانی چه کشیدم دلبسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم.. #یه‌نمه‌شاعری
دنیا همه شعر است به چشمم اما شعری که تکان داد مرا؛ چشم تو بود👀 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو برای سرنوشت من دلواپس ترین بودی!🫀 _روزت مبارک حضرت مادر 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°