#نرگس
#رمان
#قسمت هجدهم
چهار روز از مفقود شدن نرگس می گذشت ولی هیچ اثری از او نبود. عکسی از رباینده که توسط زهرا چهره نگاری شده بودبه تمام مراکز پلیس فرستاده شد. ماشینی که نرگس را با آن ربوده بودند در بیابان یافتند ولی هیچ اثری از نرگس و رباینده نبود.فقط یک دستبند نقره کنار ماشین افتاده بود که حرف ام و اس روی آن حک شده بود.
پلیس ها با پرس و جوهای فراوان نشانی منزل رازمیک را یافتند، حکم تفتیش منزل را گرفته و به منزل رازمیک رفتند.
خانه ای ویلایی و بزرگ که در شمال تهران قرار داشت. نزدیک درب ورودی چند ساعتی در ماشین منتظر ماندند وقتی خبری نشد، از ماشین پیاده شدند و زنگ خانه را زدند، خانم جوانی با صورتی کشیده و قدی بلند در دهانه در ظاهر شد.از ظاهرش مشخص بود کارگر خانه است.
پلیس ها حکم تفتیش خانه را به زن جوان نشان دادند و خیلی سریع وارد شدند، تمام خانه را جستجو کردند ولی هیچ اثری از خانواده رازمیک و حتی خود رازمیک نبود. رو به خانم جوان پرسیدند خانواده آدریان منزل تشریف ندارند؟
خانم جوان خیلی مودبانه پاسخ داد چند روزی به مسافرت خارج از کشور رفته اند.پلیس ها
ناامیدانه خداحافظی کردند و رفتند. تلاشهایشان برای پیدا کردن نرگس بی نتیجه مانده بود.
غیاب رازمیک شک پلیس را در مقصر بودن او بیشتر کرد. دستبندی که حرف ام و اس روی آن حک شده بود برای انگشت نگاری فرستادند.
نوید و زهرا هم تمام این مدت به جستجوی سر نخی در محل ربوده شدن نرگس بودند. کافه و تمام خیابان های اطرافش را جستجو کردند. آنها هم هر چه بیشتر جستجو میکردند بیشتر مطمعن میشدند که همه این اتفاقات از جانب رازمیک است.
#نرگس
#رمان
#قسمت نوزدهم
صبح روز بعد، زهرا پیش آقای محمودی مسئول رسیدگی پرونده نرگس رفت. برای رسیدگی به پرونده نرگس او را خواسته بودن تا ماجرا را دوباره از ابتدا و با جزئیات بیشتر بیان کند.
وقتی زهرا پشت در اتاق آقای محمودی رسید نفس عمیقی کشید، قلبش تند تند میزد. نمیدانست چرا هر وقت آقای محمودی را می دید نفسش بند می آمد. بالاخره به خودش جرات داد و در زد.
-بفرمایید.
آهسته در را باز کرد و با دیدن آقای محمودی، جوانی بیست و هشت ساله با صورتی کشیده، ریش و سبیل و ابروهای پر پشت، چشمهای مشکی و درشت در مقابلش، آهسته سلام کرد.
_سلام خیلی خوش اومدین لطفا بفرمایید بنشینید.
_آقای محمودی خبری از نرگس نشد؟
_اطلاعاتی که به ما دادین واقعا محدوده و ما تا الان فقط نشانی منزل رازمیک را پیدا کردیم.
_خوب چرا رازمیک را دستگیر نمی کنید؟ من مطمعنم کار خودشه.
_دیروز با حکم تفتیش رفتیم کسی آنجا نبود، کارگر خانه شان گفت به مسافرت خارج از کشور رفته اند.
_آقای محمودی قصد جسارت ندارم ولی چرا پلیس برای پرونده به این مهمی شخص با تجربه تری را در نظر نگرفته؟
_آقای محمودی ابروهایش را در هم کرد و گفت:رییسم و مسئول این پرونده به بیماری کرونا مبتلا شده و الان منزل هستن و من تلفنی از ایشون دستور میگیرم.
به غیر از نشانی رازمیک یه دستبند نقره پیدا کردیم که حرف اول ام و اس روی آن حک شده شما را خواستیم تا بپرسیم نمیدونید این حروف ممکنه متعلق به چه کسی باشه؟
_منم یه فندک در محل ربوده شدن نرگس پیدا کردم که حرف ام و اس روی اون حک شده بود ولی نمیدونم این اسامی متعلق به چه کسی است.
_آقای محمودی با عصبانیت گفت:
موضوع به این مهمی را الان باید به ما بگین میشه فندک را ببینم؟
_بله حتما بفرمایین
- پشت هر آدم موفقی، کوهستان سرد و تاریکی از اهمیت ندادن به دیگران و نظراتشان است...🌿🌊
#پزشکی
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
اگه برات مهمه یه راهی واسه رسیدن بهش پیدا میکنی
اگرم برات مهم نیست یه بهانه واسه جا زدن..
#انگیزشی
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
🌼☘
#منتظرانه
#والیپر
میـلدیدـارِڪسۍدردلمننیـستکہنیـست
جـزتُوـاےشـاهِدلـم،مـاهِدلـم،خـورشیـدم..!🥺💔
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا وقتی خدا هست🥺💁♀️
#انگیزشی🌱
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید رفت؟!
اره میدونم اگه بخوایی دلیل بیاری برای مهاجرت کردن؛ به تعداد بچه هایی که رفتن دلیل قانع کننده و درست وجود داره
اما بعضی اوقات فقط یک دلیل برای نرفتن پیدا میشه که زورش به همه اون کرور کرور دلیل برای رفتن میچربه!
این اولین باری نیست که توی اردو های روایت گمشده بچه ها به تصمیم های بزرگ میرسن.
اینکه اینجا چه اتفاقی میوفته و این بچه ها چی دیدین که به این تصمیم ها رسیدن بماند...
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
⤺ یه جوری تلاش کن که اونیکه دیروز بلاکت کرد فردا مجبور بشه تو گوگل سرچت کنه😎🤍
#انگیزشی
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
_
- رانندهتاکسیازاینلاتایقدیمیبود..
گفتم:ببخشیدمخاطباینجملهکیه؟!
گفت:هرکییهعشقیداره..؛
مامعشقمونامامزمانه ..!
اینونوشتماگهشبی..
نصفهشبیِآقاسوارماشین
ماشدونشناختم
حملبربیادبینباشه••
-آࢪزویمحالۍستاما.. کاشعاقبتمانیزتابوتیشودکہ پرچمسهرنگقابآناسـت...:)!
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
📚🌿
امروزکہخواستےدرسبخونے؛
بہاینفڪرکنکہچہخونھاریختہ
شدن،تابہاینجابرسیم!
وحالانوبتماستکہبراےاینانقلاب
مایہبزاریم؛
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
"♥️
بعضۍوقتاهمبایدبشینی
سرسجاده،بگۍ:خداجونم
لذتگناهکردنروازمبگیر
میخوامباهاترفیقشم؛
یارَفیقَمَنلارَفیقَلَه
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
. . . 🕊
یھِجـٰانوشتھِبود...
مشتۍشھـٰادتیعنۍ:
متفـٰاوتبھپـٰایـٰانبرسیـم!
وگرنھمرگپـٰایـٰانهمہۍقصہهـٰاست..!(:
کوچه پس کوچه های قلبت ،
چه جای امنی برای قدمهای من است ؛
دوست داشتنت قشنگ ، عشقت پر از
امنیت و خواستنت پر از لطافت است ؛
حالا با اینهمه خوبی چرا من هم تورا
نخواهم ؟ میخواهمت جان دلم ،
با تمام قلبم💛.
#عاشقانهمذهبی
یه انقلابی...
هر چی بیشتر سختی ببینه؛
عاشق تر میشه'!♥️
به شرطی که واقعا انقلابی باشه...