eitaa logo
"دخترانِ حیدری"
4.4هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی‌شاید‌رها‌خواهم کرد جهان‌پراضطرابم‌را..
زیبایی ابرا وصف نشدنی😭😍
پیشاپیش روزِ ٫همش سرت تو گوشیه`مبارک 😂
و من زمستانی را برایتان آرزو می‌کنم که : کوچه هایش پر برف باشد ، مردمانش ساده و خانه هایش گرم و بی‌ریا ؛ .. 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
-زندگی‌چیست؟ درك‌گُذَـشته‌و‌اِدامه‌به‌سوي‌آیَنده؛💗🦕✨ ؛* . ‌‌‌‌💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313
محفل آریایی‌تان طلایی، دل‌هایتان دریایی شادی‌هایتان یلدایی، مبارک باد این شب اهورایی…❤️ هنر رزین واقعا قشنگه این انار رزینی هنر دست خودمه 😁🦋 کپی؟ نه قربونت برم🥲 ¹²⁸ ‌‌‌‌💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313
به گروه گپ دخترونم مون بپیوندید🦦 این کانال گپ مخصوص دختران حیدری هست 🤝کلی صحبت میکنیم💘؛ حیفه نیایی☺️🫧🫀 گروه خیلی خوبیه تا پاک نشده بیاین🙌 https://eitaa.com/joinchat/3357541348C12c81d1b7e
م‍‌هم‍ نی‍‌ست ک‍‌ه‍ مدت‍ زم‍‌ان دوستی‍‌مون زی‍‌اد باش‍‌ه‍ ی‍‌ا کوت‍‌اه‍ م‍‌ه‍‌م‍ نی‍‌ست ک‍‌ه‍ اگ‍‌ه‍ اونق‍‌دری ک‍‌ه‍ م‍‌ن دوستت‍ دارم‍ ت‍‌و من‍‌و دوستم‍ نداشت‍‌ه‍ ب‍‌اش‍‌ی این‍‌ا م‍‌ه‍‌م‍ نیستن‍ م‍‌هم‍ این‍‌ه‍ ک‍‌ه‍ م‍‌ن ت‍‌وی ه‍‌ر زم‍‌ان و مک‍‌ان‍‌ی ک‍‌ه‍ تو اراده‍ کن‍‌ی جونم‍‌و برات‍ میدم‍ ❤️ّ🫂
"دخترانِ حیدری"
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت10 باشه ،چشم نگار:راستی ،امروز دسته جمعی ساز زدیم
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ گوشی و برداشتم بلند شدم - ساناز جون من میرم پایین ،نوید گفته برم پایین ساناز : عع صبر کن منم بیام پس - عع نه بابا اینجوری با این قیافه نصفه آرایش،فیلمبردارم میاد ،تو فیلم بد میافتی ساناز : باشه ،برو پس رفتم سمت لباسام ،لباسامو هم بردارم ساناز: نمیخواد بابا ،من خودم میارم برات تالار نتونستم چیزی بگم فقط کیف پولمو برداشتم و رفتم پایین تن تن از پله ها رفتم پایین هوا تاریک شده بود شنلمو کشیدم جلو و دوییدم با تمام وجودم دوییدم از کوچه پس کوچه ها رد شدم که کسی منو نبینه نمیدونستم کجا برم ولی تا جایی که میتونستم فقط دور شدم با این لباسم نمیتونستم برم ترمینال ،حتمن مشکوک میشدن روز تعطیلم بود و مغازه ای باز نبود که برم لباس بخرم گوشیم زنگ خورد کیف پولمو باز کردم ،گوشی رو برداشتم ،نگاه کردم نوید بود خیلی دلم میخواست ،قیافه الانشو میدیدم گوشیمو خاموش کردم تا ساعتای ۹ شب تو خیابونا پرسه میزدم نمیتونستم واسه نگارم زنگ بزنم که لباس بیاره برام میدونستم اولین نفری که نوید میره سراغش نگاره ساعت ده شده بود و من دیگه نای راه رفتن نداشتم پاهام دیگه تاول زده بود داخل کفش کفشو از پام درآوردم و گرفتم تو دستم و راه میرفتم توی راه چند تا جوون از رو به روم میاومدن شنلمو کشیدم جلو رو از کنارشون رد شدم یه دفعه یکی از پسرا گفت : عروس خانم ،دوماد پیچوند یا تو پیچوندی؟ یکی دیگه گفت: نه بابا ،با این قیافه اش پیداست ،عروس پیچوند عع چه خوب شده پس ،عروس خانم یه نگاه به ما بنداز شاید خوشت اومد از یکی از ما... همینجور میگفتن و میاومدن پشت سرم یه لحظه احساس کردم دارن نزدیک میشن منم لباسمو گرفتم بالا که زمین نخورم ،و دوییدم اونا هم پشت سرم میدویدن ! وارد خیابون اصلی شدم که برم اون سمت خیابون که یه دفعه یه ماشین جلوم ترمز زد.. ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
"دخترانِ حیدری"
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت11 گوشی و برداشتم بلند شدم - ساناز جون من میرم پایی
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ نگاه کردم یه خانم و یه آقایی داخل ماشینن رفتم سمت خانم - تو رو خدا کمکم کنین😭 از پشت پسرا رسیدن آقاهه از ماشین پیاده شد اصلا بهم نگاه نکرد رفت سمت پسرا آقا: چیزی شده؟ بچه ها بریم ،تا شر درست نشده کنار ماشین نشستم و گریه میکردم خانومه از ماشین پیاده شد یه خانم محجبه ،که صورت مهربونی داشت عزیزم اسم من نرگسه،اینجا چیکار میکنی ؟ پریدم تو بغلش و گریه میکردم ،انگار چند ساله که میشناختمش - تو رو خدا کمکم کنین 😭 نرگس: خوب عزیزم ما که نمیدونیم مشکلت چیه ،چه جوری کمکت کنیم ،اصلا تو الان باید تو مجلس عروسیت باشی ،اینجا چیکار میکنی ؟ ( ماجرا رو براش تعریف کردم) نرگس: الان میخوای چیکار کنی، جایی رو داری بری؟ - میخوام برم جنوب پیش دوستم ،اگه میشه کمکم کنین، یه لباس میخوام که برم ترمینال نرگس : بلند شو ،الان این نصف شبی ،ماشین پیدا نمیشه ،بریم خونه ما ،صبح یه فکری میکنیم،سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم شنلمو جلوی صورتم کشیدم و شروع کردم به گریه کردن نرگس : عزیزم رسیدیم پیاده شو - از ماشین پیاده شدیم و رفتم داخل خونه یه خونه قدیمی که وسط حیاط یه حوض کوچیک داشت نفهمیدم که چقدر راحت بهشون اعتماد کردم یه دفعه یه صدایی اومد یه خانم میانسال در ورودی و باز کرد نرگس: سلام عزیز جون ( با دیدنم شوکه شد) سلام مادر ،این دختر کیه؟ نرگس: داستانش مفصله عزیز جون،بعدن بهتون میگم عزیز جون: بفرما دخترم ،خوش اومدی وارد خونه شدیم نرگس رو کرد یه اون اقا نرگس: داداش رضا اجازه میدی ،امشب دوستم تو اتاقت بخوابه ( فهمیدم که داداششه ،آقا رضا یه سکوتی کرد و گفت): باشه اشکالی نداره نرگس: خوب ،عزیزم من اسمت و نمیدونم - رها نرگس : رها جون بریم ،تو اتاق داداش رضا استراحت کنی - به آقا رضا نگاه کردم: شرمندم که مزاحمتون شدم آقا رضا(همونجور که سرش پایین بود): دشمنتون شرمنده اشکالی نداره... ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈