مولانا،چقدرقشنگگفت:
اگههمهجاتاریکبود..
دوبارهبنگر،شایدنورخودتباشی؛
#روزمرگی
خستـهم ؛
مثل اون هموطنی که ، به پزشکیان رای داد
تا بتونه بیرون آزاد بگرده . . !
ولی الان مجبور ِ
تو خونه هم لباس بپوشه🦦😂
#یهنمهحرف
نبینم وقتی خوبنیستی یا غمگینی
چیزی هستی از من پنهون کنی ؛
نمیزارم غماتو با خودت تنهایی
اینور و اونور ببری ؛
تو تا همیشه منو داری 🤍 :) .
- دخـꨭـتࢪانِ حیدࢪێ .
#روزمرگی .
خودت میدنی که نباید کپی کنی !.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا دنیا اینقدر جدی نیست....!🤌
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز ، اول ِوقتش سخته ؛
- حاجآقارمضانی🎙 .
پیشنهاددانلود* .
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
「 💛🔐 」
شڪسته دل شدهام سمت این حࢪم راهی . . ៹
دخیل بسته دلم پشت پنجره فولاد . .🧡🌙!ও𝄒
#شـــٰاهخــراســـٰان ‹🔗🌼-
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
「 💛🔐 」
-میگفت..
حرمِ مطهرِ حضرت امام رضا(ع)
نعمتِ بزرگ
و گران قدری است که
در اختیار ایرانی هاست،
عظمتش را خدا میداندシ 🤍🫁 ″..!
#آیـتالـلّـهبـهـجـت 🌱•°
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
「 💛🔐 」
ִֶָ ࣪چـٰاࢪِهےآتش؏ِـشـ♡ـقـےڪِهبِهجـٰانافتـٰادِه . . ؛
خُنڪایستکِهدَࢪسَنگِحَࢪمموجوداَست..🩵🫀ᝰ-
#دلبرخــراســٰانیمن ‹🔗🪻-
بلند شو مرد ! واتساپ رفع فیلتر شد، چی میخوای دیگه؟😂🦦
#تزریقخنده
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
امروز اومدم دو کلمه درس بخونم
تا الان خواب بودم میترسم دو ورق دیگه بخونم بـرم کما👩🦯
#شرححال
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
زندگی آسون نیست وقتی که ذهن بیش از حد متفکر و قلب حساسی داری . #دلی ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
رفتی همه گفتند که تقصیر خودت بود
دلداری این خلق فقط زخم زبان است . .
#دلنویس
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
شک نکن که ورودت به قلبم با شکوه ترین روز تاریخ و بهترین خبر جهان بود دلبر💍❤️ #عاشقانه |#استوری ꪶⅈꪀ
آغوشت بهارنارنجِ شیراز؛
سبز و پرسخن و دلم گنجشکی سرمست از عطرِ توست!💘
#عاشقانه|#استوری
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
ازنگاهشخواندهاممایلشدهقلبشبهمن دوستمےداردمرا،بیهوده پنهـانمیکند!👩🦯 #یهنمهشاعری
نیستم شاعر ولی من میتوانم گهگاہ
اندکی از هجرِ دل را
با قلم نجوا کنم...🥲🤌
#یهنمهشاعری
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ(زمر۶۷)
خدا هی بهمون میگه
عزیزم بسپارش به من
بعد ما ناز میکنیم
بهش میگیم نه تو نمیتونی🥲🫀:)
#آیہگرافی
گلی از شاخه اگر می چینیم،
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم! (:
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
معطر بشویم، شاید
از باغچهی کوچکِ اندیشهمان گل روید🌱
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت23 از خونه زدم بیرون ،گوشیمو از کیفم درآوردم شماره
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت24
وارد دفتر کانون شدیم
- نرگس تو اینجا چه سمتی داری ؟
نرگس: عرضم به حضورتون،اینجانب رییس این کانون هستم
- جدی؟
نرگس: نه موشکی
- دیونه ،پس چرا زودتر نگفتی،؟
نرگس: خوب اینقدر از غصه هات گفتی که پاک مغزم هنگ کرده بود برای مدتی...
- پس اون چند روزی که خونتون بودم،نیومدی کانون!
نرگس: به خاطر تو مرخصی گرفتم،بعدش هم که رفتیم شلمچه
صدای در اتاق اومد
نرگس: بفرمایید
در باز شد و آقا رضا وارد شد
از جام بلند شدم
- سلام
آقا رضا: علیک السلام ،ببخشید بعدن مزاحم میشم
نرگس: نه داداش بیا داخل ،چیزی شده
آقا رضا: وسیله های بازی رو واسه بچه ها آوردیم کجا بزاریم
نرگس: عع قربون دستت ببر داخل سالن بزار ،الان چند نفرو میفرستم بیان کمکت
آقا رضا: باشه،فعلن با اجازه
- به سلامت
- نرگسی ،منم برم ،مثل اینکه سرت شلوغه
نرگس: کجا میخوای بری،بمون یه کم ازت بیگاری بکشم بعد برو...
- از همین الان رییس بازیت شروعشد که
با نرگس رفتیم سمت سالن ،چند تا خانم هم اونجا بودن
نرگس: سلام بچه ها معرفی میکنم رها جون دوستم
رها جون ،زهرا خانم،مریم خانم،اعظم خانم از بهترین همکارام با خانوما احوالپرسی کردم
نرگس: خوب بچه ها ،اینا رو ببرین داخل چند تا اتاق بزارین مرتب کنین واسه بازی بچه ها
نزدیکای ظهر بود که کارا تمام شد
صدای اذان کل کانون شنیده میشد
به اتفاق نرگس و خانمهای دیگه رفتیم سمت نماز خونه و نماز خوندیم
بعد از نماز به اصرار نرگس ناهارو پیشش خوردم و خداحافظی کردم
از کانون زدم بیرون که آقا رضا رو دیدم
نزدیک هم شدیم ،برای چند ثانیه چشماش دوخته بود به صورتم ،چادرمو گذاشتم روی صورتم،تا رد پنجه ها کمتر دیده بشه
- با اجازه تون
آقا رضا: اگع بخواین میرسونمتون؟
- نه خیلی ممنون جایی کار دارم
آقا رضا: پس در امان خدا
رفتم سمت بازار و برای خودم یه سجاده با یه چادر نماز سفید با گلای صورتی خریدم
دیگه هوا کم کم تاریک شده بود
رسیدم خونه
وارد خونه شدم
از پله ها خواستم برمبالا که چشمم به پیانو گوشه سالن افتاد
رفتم سمت پیانو
روی صندلی نشستم و شروع کردن یه نواختن
نمیدونستم چند وقت بود که لمسش نکرده بودم
مامان و هانا یا شنیدن صدای پیانو اومدن پایین
یه نگاهی به مامان کردم -مامان جون، میشه این پیانو رو ببرم جایی؟
مامان: این پیانو رو بابات برات خریده هیچ کسم به غیر از تو پیانو زدن بلد نیست ،حالا کجا میخوای ببری؟
- یه کانونی هست ،مخصوص بچه هایی که یه کم مشکل دارن ،میخوام ببرم واسشون پیانو بزنم
مامان: باشه میتونی ببری؟
- دستتون درد نکنه
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت24 وارد دفتر کانون شدیم - نرگس تو اینجا چه سمتی دار
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت25
مامان: راستی ،ما امشب داریم میریم خونه همکار بابات ،بهتره که تو ،خونه باشی!
-چشم
صبح زود بیدار شدم و رفتم پیانو رو جمع کردم
مامان اومد سمتم: رها جان با ماشین من برو ،سویچ رو میز ناهارخوریه
- قربونتون برم که اینقدر ماهین،
دیشب خوش گذشت ؟
مامان : نه بابا چه خوشی ،زن عموت هر چی تیکه بود بارمون کرد ،میخواستم خفش کنم
الان واقعن خوشحالم که با نوید ازدواج نکردی ،معلوم نبود ،زن عموت تو زندیگت چه دخالتایی که نمیکرد...
-مامان قشنگم ،به این چیزای بی اهمیت فکر نکن...
مامان: مگه میشه فکر نکرد،تا برسیم خونه ،بابات صدتا فوحش نثارم کرد با این بچه تربیت کردنم ( رفتم صورتشو بوسیدم )
الهی قربونتون برم ،مگه ما چمونه
یکی از یکی خل تر...
مامان: اره ولا ،خل نبودی که الان سر خونه زندگیت بودی که ...
- من برم دیگه ،میخوام بچه ها رو سورپرایز کنممامان: برو عزیزم
سوار ماشین شدم و سمت کانون حرکت کردم
رسیدم به کانون ،از ماشین پیاده شدم ،نگهبان و صدا زدم ،ازش کمک گرفتم ،پیانو رو بردیم داخل سالن بزرگ همایش گذاشتیم وسط سکو
رفتم سمت دفتر ،درو باز کردم...
- سلاااام بر بانویی گرامی
نرگس: سلام ،صبح بخیر
- پاشو همرام بیا
نرگس : کجا؟
- بیا بهت میگم
با هم رفتیم سمت سالن
دستمو گذاشتم روی چشمای نرگس
نرگس: چیکار میکنی دیونه ...
- همینجوری برو جلو
نرگس: خدا نکشتت با این کارات ،الان یکی و منو با توی خل ببینه ،تمام ابهت مو از دست میدم...
- بریم بابا ،بیخیال..
رسیدیم نزدیک سکو ،دستامو برداشتم
نرگس: این چیه ؟
- فک کنم زمان ما بهش میگفتن پیانو...
نرگس: میدونم
اینجا چیکار میکنه ؟
- دیروز که بچه ها داشتن میخوندن ،فک کردم یه چیزی کمه ،اونم آهنگ بود که بهشون انرژی بده واسه خوندن...
نرگس: چه فکر خوبی کردی! آفرین
- خواهش میکنم
خوب حالا برو بچه ها رو بیار
نرگس: باشه
منم تا رفتن نرگس ،وسیله ها رو آماده کردم ،یه صندلی هم گذاشتم روبه روی پیانو ،روش نشستم
بچه ها وارد سالن شدن
با دیدن پیانو اومدن نزدیک تر
- سلام عزیزای من خوبین ؟
نرگس: بچه ها ،رها جون براتون میخواد آهنگ بزنه ،تا شما بخونین بچه ها با خوشحالی همه هورااا میکشیدن ...
نرگس: زهرا خانم بچه ها رو مرتب کن
زهرا خانم: چشم
- اول صبر کنین آهنگ و بزنم ،بعد که خوب شنیدین از اول باهم میخونیم
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت25 مامان: راستی ،ما امشب داریم میریم خونه همکار باب
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
#تسبیح_فیروزه_ای
#پارت26
شروع کردم به پیانو زدن ،ذوق و خوشحالی رو تو چشماشون میدیدم ،اشک تو چشمام جمع شده بود بعد از تمام شدن آهنگ از بچه خواستم بخونن
منم با آهنگ همراهیشون میکردم
بعد از تمام شدن آهنگ همه با خوشحالی میپریدن هوا و دست میزدن
نرگس: واااییی رها ،فکرشو نمیکردم اینقدر تاثیر داشته باشه
ممنونم که کمک کردی
- خواهش میکنم
به همراه نرگس رفتم داخل دفتر نشستیم
نرگس: خوب خانم معلم ،از کی قرار داد ببندیم -یعنی چی؟
نرگس: خوب واسه آهنگ زدن واسه بچه ها، بیا همینجا کار کن ،حقوق هم میدیم بهت...
- من با دل و جونم براشون آهنگ میزنم ،دستمزدی نمیخوام
نرگس: پس میخوای باقی الصالحات باشه برات.
- یعنی چی این حرف؟
نرگس: هیچی بابا ،عربیت هم نم کشیده...
راستی یه چیزی میخواستم بهت بگم
- جانم بگو
نرگس: چند وقتیه،داداشمون تو خودش نیست ،گلوش جایی گیر کرده ،سرنخاشو پیدا کردم ،رسیدم به تو..
( شوکه شده بودم ،اصلا باورم نمیشد ،آقا رضا ،من ،نه نه امکان نداره حتمن نرگس بد فهمیده)
نرگس: الوووو کجایی تو ،تو هم که مثل داداشمونی...
- نرگس جون ،حتمن اشتباه فهمیدی تو ،شاید دلشون پیش یه نفره دیگه باشه !
نرگس: یعنی میخوای بگی من خان داداشمونو نمیشناسم،نه خواهر دلش و باخته به تو ،البته این حیاش نمیزاره حرف دلشو بزنه ،ولی امشب حتمن ازش میپرسم،البته اول از تو بپرسم ببینم تو هم خوشت میاد از داداش ما یا نه
- نمیدونم چی بگم
نرگس: هیچی ،پس مبارکه..
- وااایی از دست تو نرگس ،هنوز که چیزی معلوم نیست...
نرگس:خیلی خوبم معلومه ،پاشو بریم بگم یه اتاق واسه زنداداشمون آماده کن ...
رفتیم سمت راه رو...
یه صدای داد و بیداد شنیدیم
بدو رفتیم سمت حیاط
باورم نمیشد ،نوید بود،تعقیبم کرده بود
با نگهبان یقه به یقه شده بود
نرگس: چه خبرتونه،کانون و گذاشتین رو سرتون...
نوید( یه نگاهی به من انداخت)
پس بلاخره برگشتی! خوبه!
ظاهر جدیدت هم خوبه !میپسندم..
نرگس: یعنی چی آقا؟
بفرمایید بیرون تا زنگ نزدم به آگاهی
- نرگس ،نویده!
نرگس: میخواد هرکی که باشه باشه!
اینجا بچه ها با صدای بلند حساسن ،جناب با شمام میرین یا زنگ بزنم پلیس بیاد ..
نوید: رها بیا بریم، خودت میدونی که قاطی کنم چی میشه،پس با زبون خوش بیا بریم
نرگس: رها با شما هیچ جا نمیاد
- باشه میام
نرگس: رهااا؟
- تو نمیشناسیش، از دستش هر کاری بر میاد ،نگرانم نباش،فقط این سویچ ماشین مامانمه ،بیزحمت ببر ماشین و تحویل بده ،بگو با نویدم ،خداحافظ...
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت26 شروع کردم به پیانو زدن ،ذوق و خوشحالی رو تو چشما
سه پارت تقدیم میکنم به ماه شبم ِ🫂❤️
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
کـافر صد سالہ چو بیند تـورا سجـدہ کند زود مسلمـان شود'!🫠🫀
سـن مـنیم چدکیم نفسـین سَبَبیسَن
تـو علت نفس کشیدنِ منی!٬🌼😇
#عاشقانہمذهبی
ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄