eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.8هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/6185937938 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت29 نرگس : این حرفا چیه میزنی! این اتفاقی که برای تو
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ رفتم سمت در ورودی ،درو باز کردم - سلام خیلی خوش اومدین عزیز جون : سلام دخترم  نرگس: عروس خانم خیلی هول بودیاا که اومدی خودت دروباز کردی... - عع نرگس آقا رضا: سلام - سلام ( آقا رضا ،یه دسته گل قشنگ با گلای رنگارنگ سمتم گرفت) - خیلی ممنونم  همین لحظه مامان و بابا هم اومدن  و با هم احوالپرسی کردن  رفتیم نشستیم  همه چیز تو سکوت بود  نرگس: عروس خانم نمیخوای چایی بیاری - جان! الان میگم معصومه خوانم بیاره  نرگس: عع ،معصومه خانوم و چیکار داریم ،مگه عروس ایشونن... - پس چی؟ نرگس: پاشو خودت زحمتشو بکش... - باشه چشم  رفتم سمت آشپز خونه - معصومه خانم میشه چایی بریزین ببرم  معصومه خانم: چشم عزیزم  اولین بارم بود داشتم چایی میبردم واسه کسی ،استرس شدیدی داشتم.... دستام میلرزید... سینی و دستم گرفتم و رفتم سمت سالن پذیرایی فک کنم نصف چایی ریخته شد داخل سینی... نرگس فقط میخندید، یعنی میخواستم خفش کنم با این پیشنهادش چایی رو دور زدم رسیدم به آقا رضا بیچاره تا رسیدم بهش چایی نصفه شده بود از خجالت آب شده بودم  آقا رضا هم خندش گرفت تشکر کرد و چایی رو برداشت  دوباره سکوت شد  عزیز جون: ببخشید اگه اجازه میدین این دوتا جوون برن صحبتاشونو بکنن  بابا از اول مجلس اصلا حرفی نزد انگار ناراضی بود.. مامان: بله حتمن،رها جان آقا رو راهنمایی کن به اتاقت - چشم  بلند شدم و حرکت کردم ،از پله ها بالا رفتیم  در اتاقمو باز کردم و روی تختم نشستم  آقا رضا هم روی صندلی کنار میزم نشست ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت30 رفتم سمت در ورودی ،درو باز کردم - سلام خیلی خوش ا
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ چند دقیقه ای سکوت بینمون حاکم بود - نمیخواین حرفی بزنین؟ آقارضا: چرا ،اول از همه میخواستم بگم ،گذشته اتون برام هیچ اهمیتی نداره ، مهم الانه شماست که منو به اینجا کشوند  من تو سپاه کار میکنم،درآمد آنچنانی ندارم،ولی شکر راضی ام  حالا من درخدمتم ،هرچی خواستین بپرسین! ( من آرزوی داشتن تو رو داشتم ،چه سوالی میتونم بپرسم بهتر از این که مال من میشی؟) آقارضا: رها خانم ،رها خانم - بله آقا رضا: من منتظر حرفاتون هستم - من حرفی ندارم ،بریم  آقا رضا: یعنی هیچ خواسته یا حرفی ندارین!! - نه  آقا رضا: باشه بفرمایید بریم ! با آقا رضا رفتیم پایین و سر جاهامون نشستیم  عزیز جون با دیدن چهره هامون رو به بابا کرد: آقای صالحی،اگه شما موافق باشین ،هر چه زودتر این دوتا جوون و به هم محرم بشن  بابا: هر موقع خودتون صلاح میدونین ،فقط ما هیچ دعوتی نداریم... عزیز جون: باشه چشم، پس از فردا بچه برن دنبال کارهای عقد  بابا: باشه  شب خواستگاری تمام شد و من گلایی که آقا رضا خریده بود و گذاشتم داخل یه گلدون ،یه کم آب ریختم داخلش ،بردمش اتاقم  نصفه شب بود که نرگس پیام داد: زنداداش صبح زود آماده باش بریم آزمایشگاه - چشم خواهر شوهر عزیزم  زنداداش: خانداداشمون میگه بهت بگم ،شب خوب بخوابی،تو پیامی نداری براش، بهش بگم -یعنی باور کنم الان خودش گفته اینو؟ نرگس: نه به زبون نیاورده،ولی تو دلش حتمن گفته من همه چیز میفهمم... - دیونه ،بگیر بخواب  نرگس: چشم،تو هم بخواب که زود بیدار شی - چشم  نرگس: چشمت بی بلا ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
من که اصرار ندارم! تو خودت مختاری.. یا بمان، یا که نرو، یا نگَهَت می‌دارم! ..
و چقدر حق البته هیج کس به امام حسین نمی رسه تنها رفیقی هست گناهم کنی دستو میگیره و ظلم نمیکنه 🌿🫀 ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
ادب یعنی اندکی تامل میانه آن چیزی کِ حس میکنم و آن چیزی کِ بروز میدم.‌ -دکتر‌مجتبی‌شکوری-؛ 🌝🌱، ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
یک تو رنجاندی مرا؛ یک جهان شادم نکرد!👩‍🦯
بریم که شروع کنیم خیلی دیر شده😁💔 #روزمرگی
هم اکنون کویر 🦦😁 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
آرامش است عاقبت اضطراب ها:)🌱
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ ... ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﺯﺩ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .👀🥲 ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
دل‌شکستن هنر‌نیست انقد پُز نده کِ یه سری بحثارو بردی! بگو ببینم تو همون بحثا، چند‌تا دل شکستی؟! 🚶‍♀-قدرته‌پوچ- ؛🐚'🫧" ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
-چشـم‌ِمَن‌خیس‌وهـَـواےِتوبِہ‌دِل‌افتـٰاده♡..؛ اِےرفیــق‌ِاَبدے،حَضرَت‌اَربـٰاب‌سَلآم..!″🩷🌴જ~ ‹🔗🌱-
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
「بقَلْبِي إنتْ لو بيننا مليُون مَدينَة . . 」 -تودرقلبـ🫀ـمی‌..؛ حتی‌اگریک‌میلیون‌شهربین‌ماباشهシ💛🫁″..! 🌱'(:
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
⑇ ‌دود‌ این‌ شَهر‌ مَرا‌‌ اَز‌نَفَس‌ اَنداختِه‌ اَست..؛៹ بِہ‌ هَواےِ حَرَم‌ِ کَرب‌ُو‌بَلا‌ مُحتـٰاجَـم . .❤️‍🩹🌱"¡ ‹🫁♡-
دیشب>>> 😂😌💘!
فرنی زعفرون و شکلاتی درست کردم طعم بهشت میده....🌻 کپی؟نه قربونت برم ¹²⁸
مننن خونه مامانجونم نمیتونم دست از عکاسی بردارمممم لعنتی خودِ خودِ نوستالژیههه😐🤣🦦 🦦😃
گیرم سکوت کردم و این روزها گذشت تاوان تکّه‌‌های دلم را که می‌دهد؟!🥲🚶‍♀️
سلام دوستان صبحتون بخیر میشه نفری سه تا الهی به رقیه برام بگید ممنون❤️‍🩹
•🌿❤️• ◞بِسـمِ الࢪَّحیمِ الذۍ لایُخَیِّبُ الࢪَّجاء◜ بہ نام مھࢪبانۍ ڪہ امیدها ࢪا ناامید نمۍڪند