🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت63
یه دفعه در اتوبوس باز شد و هاشمی وارد اتوبوس شد متوجه شدم خانم منصوری ماجرا رو به هاشمی گزارش داده توی دلم گفتم حتمن الان پوست این راننده شاگرده رو میکنه
ولی با دیدن لبخند روی لبش تعجب کردم
رو به راننده شاگرد گفت: داداش یه کم اونطرف تر میری منم بشینم
راننده شاگرد هم چیزی نگفت و هاشمی در اتوبوس و بست و کنارش نشست
هاشمی: برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا ،امام زمان صلوات.
همه شروع کردن به صلوات فرستادن
با اومدن هاشمی کمی سکوت حکم فرما شده بود منم از داخل کوله ام مفاتیح کوچیکمو بیرون آوردم و مشغول خوندن شدم
دوباره هم همه و خنده بچه ها بلند شد ، چهره عصبانی هاشمی رو میدیدم
گفتم الاناست که بلند شه یه چیزی به بچه ها بگه وقتی که خواست بلند شه یه فکری به ذهنم رسید زودتر از هاشمی بلند شدم و رو به بچه ها ایستادم یه نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به حرف زدن
- سلام بچه ها ،میشه یه لحظه سکوت کنین تا صدام به همه برسه ؟
کم کم سکوت حکم فرما شد
-بچه ها نامه هایی که پشت صندلیتون بود و برداشتین؟
همه با صدای بلند گفتن: بله
- خوب دقت کردین به اسم گیرنده و فرستنده اش ،فرستنده اش اسم یه شهیده ،گیرنده اش هم اسم شماست
داخل این نامه وصیت نامه شهیده میشه تک تک شما نامه خودتونو باز کنید و بلند بخونید ،که شهید شما چه وصیتی کرده؟
دوباره هم همه بچه ها بلند شد
انگار خوششون اومده بود
- بچه ها اینجوری با هم نگفتم بخونیدااااا ،تک تک ،از همین جلو شروع میکنیم
سرمو چرخوندم سمت یه دختر چادری که داشت به نامه اش نگاه میکرد
- عزیزم میشه شما نامه اتونو بخونین؟
دختر همونجوری که نشسته بود نامه اشو باز کرد و شروع کرد به خوندن
با خوندن وصیت نامه ها کم کم همه آروم شدن
تو چهره بعضی هاشون غم دیده میشد
بعد از خوندن تمام وصیت نامه همه سکوت کردن و چیزی نگفتن
لبخند زدمو گفتم: خوب حالا دیگه میتونیم بگیم که واقعا شهدا ما رو خواستن که بریم پیششون
یکی از دختر ها که انتها نشسته بود گفت: شما نخوندین نامه خودتونو
برگشتم از داخل کوله ام نامه امو بیرون آوردم
- فرستنده نامه شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی...گیرنده آیه هدایتی
نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.
نویسنده:بانوفاطمه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی 💗
قسمت64
🍁وصیت نامه شهید هادی🍁
بسم رب الشهداء و الصديقين
خدايا تو را گواه ميگيرم كه در طول اين مدت از شروع انقلاب تاكنون هر چه كردم براي رضاي تو بوده و سعي داشتم هميشه خود را مورد آزمايش و آموزش در مقابل آزمايشها قرار دهم.
اميدوارم اين جان ناقابل را در راه اسلام عزيز و پيروزي مستضعفين بر متكبرين بپذيري.
خدايا هر چند از شكستگيهاي متعدد استخوانهايم رنج ميبرم، ولي اهميتي نميدادم؛ به خاطر اينكه من در اين مدت چه نشانههايي از لطف و رحمت تو نسبت به آنهايي كه خالصانه و در اين راه گام نهادهاند، ديدهام.
خدايا، اي معبودم و معشوقم و همه كس و كارم، نميدانم در برابر عظمت تو چگونه ستايش كنم ولي همين قدر ميدانم كه هر كس تو را شناخت، عاشقت شد و هر كس عاشقت شد، دست از همه چيز شسته و به سوي تو ميشتابد و اين را به خوبي در خود احساس كردم و ميكنم.
خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبر كبير انقلاب چنان در وجودم شعلهور است كه اگر تكهتكهام كنند و يا زير سختترين شكنجهها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
و به عنوان يك فردي از آحاد ملت مسلمان به تمامي ملت خصوصاً مسئولين امر تذكر ميدهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشيد و هيچ مسئله و روشي شما را از هدف و جهتي كه داريد، منحرف ننمايد.
ديگر اين كه سعي كنيد در كارهايتان نيت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرك و ريا، حسادت و بغض پاك نماييد تا هم اجر خود را ببريد و هم بتوانيد مسئوليت خود را آنچنان كه خداوند، اسلام و امام ميخواهند، انجام داده باشيد اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نميشود.
والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته
✍🏻ابراهيم هاديپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت65
با خوندن بند بند وصیت نامه ،اشکام جاری شد
بعد از تمام شدن وصیت نامه برگشتم و نشستم روی صندلیم
منصوری: خدا خیرت بده آیه
از بیخوابی سرم داشت منفجر میشد
چفیه رو گذاشتم روی صورتمو خوابیدم
با صدای خانم منصوری بیدار شدم
منصوری: آیه پاشو وقت ،نماز و ناهاره
- چشم
به دور و برم نگاه کردم همه رفته بودن ،چفیه رو گذاشتم روی صندلی ،چادرمو روی سرم مرتب کردم از اتوبوس بیرون رفتم رفتم سمت سرویس ،وضو گرفتم و رفتم سمت نماز خانه ،بیشتر دختر ها داخل نماز خونه مشغول نماز خوندن بودن ،بعد از خوندن نماز
رفتیم سمت رستوران
منصوری با دیدنم دست بلند کرد که رفتم کنارش نشستم و بعد از خوردن ناهار سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم توی راه هاشمی از داخل جیبش یه فلش بیرون آورد داد به شاگرد راننده که بزنه به ضبط
بعد از پلی شدن،صدای مداحی بلند شد
با شنیدن صدای مداحی تمام خاطره هام زنده شدن
بغض داشت خفم میکرد
از داخل کیفم هندزفری رو برداشتن زدم به گوشی
قرآن داخل گوشیمو پلی کردم و مشغول گوش دادن به قرآن شدم شاید کمی آروم شه این دل نا آرومم یه دفعه صدای زنگ گوشیمو شنیدم
اخ اخ مامان بود ،اصلا یادم رفته بود بهش زنگ بزنم
- سلام
مامان: سلام آیه جان خوبی؟
- ممنونم ،خودت خوبی ،بابا خوبه؟
مامان: همه خوبیم،دختر تو نباید یه خبر میدادی که داری میری سفر؟ یعنی اینقدر از من و بابات دلخور بودی؟
- این چه حرفیه میزنین ،همه چی یه دفعه ای شد امیر شاهده!
مامان: باشه قبول میکنم ،آیه مواظب خودت باش ، غذاهاتو بخور،لباس گرم بپوش مریض نشی
- چشم
مامان: چشمت بی بلا ،رسیدین خبر بده
- باشه حتما ،کاره دیگه ای ندارین؟
مامان: نه عزیزم ،خدا نگهدار
- خدا نگهدار
نویسنده:بانوفاطمه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت66
بعد از قطع تماس منصوری یه نگاه به من کرد
منصوری: آیه تو بدون رضایت نامه اومدی؟
- هاا،،یعنی چی؟
منصوری: واسه اومدن به این سفر باید رضایت نامه می آوردی
- اینقدر همه چی سریع اتفاق افتاد ،اصلا یادم رفت
منصوری خندید و گفت: مشخصه که پارتیت خیلی گردن کلفته
متوجه شدم منظور حرفش هاشمی بود
چیزی نگفتم و مشغول گوش دادن ادامه قرآن شدم
دوباره گوشیم زنگ خورد سارا بود
- سلاام
سارا: یعنی تو نباید یه خداحافظی با من میکردی؟
- جناب عالی که در حالت اغما بودین،الان حالت چه طوره؟.
سارا: خوبم
- میگم سارا فیلمت و گذاشتم داخل پیجم نمیدونی چقدر لایک خورده
سارا: وااااییی خداااا آبرومم رفت...
زلیل نشی تو دختر ،ایشاالله رفتی پات بره رو مین تیکه تیکه بشی
از حرفش خندم گرفت، با صدای خندم هاشمی و راننده شاگرد برگشتن منو نگاه میکردن
راننده شاگرد با دیدنم خندید
هاشمی هم که خنده شو دید عصبانی شد و نگام کرد
- واییی سارا گندت بزنن ،بعدأ باهات تماس میگیرم
تماس قطع کردمو به هاشمی که با چهره درهم رفته نگاهم میکرد نگاه میکردم
از خجالت داشتم تبخیر میشدم چفیه رو گرفتم گذاشتم روی صورتم خودمو زدم به خواب. ..
نویسنده:بانوفاطمه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
https://harfeto.timefriend.net/17022271518260
منتظر نظرات قشنگتون هستم؛)🤍
امامعلی(ع)میفرمایند :
اگرقصداصلاحدیگرانراداری،ازخودتشروع کن ؛
نهجالبلاغه"غُررالحِکم .
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا که از ندیدن تو خستهام ببخش❤️🩹.
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
دستمنمےࢪسد بہتماشآۍڪࢪبلا ..
بابغضبہࢪوۍعڪسِحـࢪم
دستمیڪشم(:
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا...
هوامونو داشته باش...🤍🫀
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
••هر وقت خواستی جا بزنی
به حس خوب بعد از نتیجه گرفتنت، به آخیش گفتن بعد رسیدنت، به برآوردن شدن آرزوهات، به حس رضایت درونت، به خنده ی از ته دلت، به اشک شوق مامانت، به لبخندِ مغرورانه بابات
فکر کن و فقط ادامهبده👀👱🏻♀
#پزشکی
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨