🍁
غم چشمان پدر را نه تو دیدی و نه من
بغض عریان پدر را نه تو دیدی ونه من
سالها رفته ولی زخم دلم خوب نشد
زخم دستان پدر را نه تو دیدی و نه من
دلش آتشکده ای بود که دایم می سوخت
آه سوزان پدر را نه تو دیدی و نه من
شعر دلبند نگاهش شده سودای دلم
درد پنهان پدر را نه تو دیدی و نه من
شرمسارم که نشد همدم دردش بشوم
که غم نان پدر را نه تودیدی و نه من
کاش می شد بزنم بوسه به دستش شب و روز
پای لرزان پدر را نه تو دیدی و نه من
روی خاکش بنویسیم پدر تنها بود
آتش جان پدر را نه تو دیدی و نه من
"خنده ی تلخ من ازگریه غم انگیز تراست"
چشم گریان پدر را نه تو دیدی و نه من
زهرا ضیایی
#مولا_علی
#مردی_مردانگی
#پزشک_شهر
https://eitaa.com/pezeshk_shahr