محمد جواد دری برای من تعریف کرد که: روزی سر مزار حاج شیخ حسنعلی اعلی الله مقامه فاتحه میخواندم، مردی آمد و بسیار گریست. سبب را پرسیدم، گفت: روزی صاحب این قبر را با اتومبیل خود به شهر تربت میبردم؛ در راه بنزین تمام شد و وسیله من از حرکت باز ماند و ناچار بودم که قریب دو فرسنگ راه را پیاده بپیمایم، تا به جاده تهران مشهد برسم و از اتومبیلهای عبور مقداری بنزین بگیرم. اما حاج شیخ به من فرمودند: ماشین را روشن کن. عرض کردم: بنزین نداریم. باز اصرار فرمودند و من انکار کردم، ولی به سبب اصرار مسافرین دیگر که گفتند: تو ماشین را روشن کن، شاید این آقا توجهی فرموده باشند، ناچار پشت فرمان نشستم و کلید را چرخاندم. با کمال شگفتی اتومبیل روشن شد و مسافران را سوار کردم و به مقصد رسانیدم. حاج شیخ به من فرمودند: تا آن زمان که مخزن بنزین را باز نکرده باشی، این اتومبیل احتیاجی به بنزین نخواهد داشت. من مدت پانزده روز با آن بدون ریختن بنزین، مسافرتها کردم تا یکروز وسوسه شدم و با اتومبیل را باز کردم که ببینم چه در آن است، دیدم همچنان خشک و خالی از سوخت است، ولی با کمال تأسف تا مجددا بنزین در آن نریختم اتومبیل حرکت نکرد.
#بنزین_تمام_شد
#کانال_نخودکی
#نخودکی
#nokhodaki
حکایات شیخ نخودکی
🆔 @nokhodakee
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
هدایت شده از سناوندی
در کتاب مذکور داستان قبل (در کتاب ثمراة الحیوة جلد سوم صفحه سیصدو هفتاد و هفت) فرموده:
در زمان حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیهالسّلام - در بنی اسرائیل از نیامدن باران قحطی شد.
مردم خدمت حضرت موسی (ع) جمع شدند که یا موسی باران نیامده و قحطی زیاد شده بیا و برای ما دعا کن تا مردم از این مشکلات درآیند.
حضرت موسی (ع) به همه مردم دستور داد که در صحرائی جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا کنند که خداوند متعال باران را برآنها نازل کند.
جمعیت زیادی که زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا کردند خبری از باران نشد.
حضرت موسی (ع) سر به آسمان کرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا میکنیم چرا باران نمی آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو کهنه شده؟!
خطاب رسید ای موسی،نه، در میان شما یک نفر است که چهل سال مرا معصیت میکرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل کنم.
فرمود خدایا صدای من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت میرسد.
خطاب شد ای موسی تو بگو من صدای تو را به مردم میرسانم
حضرت موسی به صدای بلند صدا زد ای کسیکه چهل سال است معصیت خدا را میکنی برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده.
آن مرد عاصی برخواست نگاهی باطراف کرد دید کسی بیرون نرفت، فهمید خودش است که باید بیرون رود. باخود گفت چه کنم اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا می بینند و میشناسند و رسوا می شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمی کند. همانجا نشست و از روی حقیقت و صمیم قلب از کارهای زشت خود پیشمان شد و توبه کرد.
یکدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانی آمد که تمام سیراب شدند. حضرت موسی (ع) فرمود الهی کسیکه از میان ما بیرون نرفت چطور شد که باران آمد
خطاب شد «سقیتکم بالّذی منعتکم به»، به شماباران دادم بسبب آن کسیکه شما را منع کردم و گفتم از میان شما بیرون برود.
حضرت موسی (ع) فرمود: خدایا می شود این بنده معصیتکار را به من نشان دهی؟!
خطاب شد ای موسی آن وقتیکه مرا معصیت می کرد رسوایش نکردم حالا که توبه کرده او را رسوا کنم حاشا من نمامین را دشمن می دارم خودم نمامی کنم من ستار العیوب هستم برکارهای زشت مردم روپوشی می کنم خود بیایم آبرویش را بریزم.
يارب توئى پناه دل بى پناه ما
خم گشته پشت و سينه زبار گناه ما
يارب بحق روح بزرگ روزگار
بنما ترحمى تو بحال تباه ما
ما عاجزيم و مضطر و مغموم ودلفكار
آه و فغان و ناله دل شده سپاه ما
يارب توئى كريم و رحيم و عفور و حىّ
باشد هميشه بر در لطفت نگاه ما
ما بنده ايم و بيكس و محزون و بيقرار
يارب توئى بحال و جهان پادشاه ما
محتاج و بى پناه و فقير و بلاكشيم
عاريّت است عزت و عفوان و جاه ما
صابر حجاب راه نجات تو غفلت است
افغان مزن كه هست خطرناك راه ما
سلام دوستان همراه جهت استحضار
برخی پستهای کانال حکایات نخودکی با کانال صبح زیبا مشترک است .علتش اینه چون در هردو ادمین هستم ، در محتوای مشابه برای هرکدام پست جدا درست نمیکنم و از آنها در هر دو استفاده میکنم. ممنون
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️نبودن حایل در نماز جماعت
🔷اگر یکی از صفهای نماز جماعت به طور کامل از افرادی تشکیل شده باشد که نمازشان قصر است و نماز همهی افراد صف بعدی تمام باشد، اگر افراد صف جلو بعد از خواندن دو رکعت نماز فوراً برای خواندن دو رکعت بعدی اقتدا کنند، مانعی برای ادامه جماعت نخواهد بود.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
#کانال_نخودکی
#نخودکی
#nokhodaki
🌸 کانال حکایات شیــخ نخــودکی🌸
@nokhodakee
بیماری شدید همسر پاسبان و مراجعه وی نزد شیخ.
پاسبانی میگفت: همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود.
بنابه توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی قدس سره رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
خرمایی مرحمت کردند و فرمودند: بخور. عرض کردم: عیالم مریض است. فرمودند: تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواسته اند که مرا نا امید باز گردانند.
باری به منزل مراجعت و دق الباب کردم؛ با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای برخاستی؟
گفت: ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافته ام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
پاسبان میگفت:درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، کسالت همسرم شفا یافته بود.
#همسر_بیمار_پاسبان
🌸 کانال حکایات شیــخ نخــودکی🌸
@nokhodakee
هدایت شده از ✳️انگیزشی صبح زیبا sobheziba ✳️
پیامبر اکـــرم (ص):
این سخن مرد به زن که
🌸دوستت دارم🌸
هرگز از دل زن بیرون نمی رود.
اصول کافی جلد ۵صفحه۵۶۹
@sobheziba | کانال صبــــــح زیبــــــا
هدایت شده از سناوندی
نوبت را رعایت کنید!
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست، حضرت نیز قدری شیر دوشید و کاسه شیر را به دست وی داد، در این حال، حسین علیه السلام از جای خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها که این منظره را تماشا می کرد عرض کرد:
- یا رسول الله! گویا حسن را بیشتر دوست داری؟
پاسخ دادند:
- چنین نیست، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود.(۱)
منبع :
۱- بحار،ج۴۳،ص۲۸۳.
🌸 کانال حکایات شیــخ نخــودکی🌸
@nokhodakee
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
هنگامی که کسی را دوست میداری، او را از این محبت آگاه کن، زیرا این کار، دوستی بین شما را محکم تر می کند. (کافی ، ج 2 ، ص 644 ، حدیث 2)
#کانال_نخودکی
#نخودکی
#nokhodaki
🌸 کانال حکایات شیــخ نخــودکی🌸
@nokhodakee
💜فرقی نمیکند شب چگونه گذشت،
🧡هر صبح دوباره زنده میشوم
❤️صبح بزرگترین پاداش برای کسانی است 💜که روز قبل زنده ماندهاند
🧡صبح مثل معجزه میماند،
❤️آغاز یک زندگیست که به پایان رسیده بود
🌸 کانال حکایات شیـــخ نخــــودکی🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
ماجرای عجیب معلق شدن سینی در هوا.....
«««««««»»»»»»
آقا سید ابراهیم شجاع رضوی از قول پاسبانی که پیشخدمت منزل سرهنگ نوایی رئیس نظمیه آن زمان مشهد بود، نقل میکرد که: یک شب، چند تن میهمان از تهران به خانه سرهنگ وارد شدند. سرهنگ نامه ای نوشت به من گفت تا آن را به خانه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی برسانم. طبق دستور نامه را به آن مرد بزرگ دادم و ایشان پس از مطالعه نامه، همراه من، به منزل سرهنگ نوائی آمدند و با میهمانان وی مشغول گفتگو شدند. من سخنان ایشانرا از پشت در میشنیدم و مراقب بودم. سخن از قدرت پروردگار بود و آنان انکار میورزیدند. پس از ساعتی، شیخ دستور دادند تا سینی بزرگی را که روی کرسی بود از آب لبریز کردند. آنگاه سینی را بلند و همچنان در هوا رها کردند، بدون آنکه بیفتد یا از آب آن بریزد و سپس به میهمانان گفتند: اگر میتوانید آب این سینی را خالی کنید ولی ایشان هر چه کوشیدند نتوانستند حتی قطره ای از آب سینی را که همانطور در هوا معلق ایستاده بود، خالی کنند. پس از دیدن این قدرت از شیخ، همگی تسلیم شدند و از روی احترام و تمکین بر دست او بوسه دادند.
#سینی_معلق
#کانال_نخودکی
#نخودکی
#nokhodaki
🌸 کانال حکایات شیـــخ نخــــودکی🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🌸🌸سلام دوستان یک پست برای میلاد حضرت جواد علیه السلام آماده کردم . انشالله که آقامون امام رضا خشنود بشوند.🌸🌸
تمایل داشتید برای دوستانتان ارسال کنید .
هدایت شده از ✳️انگیزشی صبح زیبا sobheziba ✳️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب به شبستان ولایت قمر آمد
🌸خورشید جمالات خدا جلوهگر آمد
🌸طوبـای تمنـای رضـا را ثمـر آمد
🌸در بیت رضا بـاز رضای دگـر آمد
🌸میـلاد جـوادبـن جـوادبـن جـواد است
🌸این باب مراد است مراد است مراد است
@sobheziba | کانال صبــــــح زیبــــــا
https://eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69
(سرود٣٢)
گل مراد آمد،امام رضا تبریک
مولا جواد آمد،امام رضا تبریک
امام رضا تبریک۴
صاحب جود آمد،نور سجود آمد
از سوی حق امشب،گل وجود آمد
امام رضا تبریک۴
شمس ولا آمد،جود و سخا آمد
از لطف خاص حق،ابن الرضا آمد
امام رضا تبریک۴
مادر بود خندان،امام رضا شادان
ز مقدمش گشته،مدینه گل باران
امام رضا تبریک۴
تویی دوای ما،شور و نوای ما
کویت بود مولا،دارالشفای ما
امام رضا تبریک۴
کویت بهشت ما،حبت سرشت ما
نگه نما امشب،به روی زشت ما
امام رضا تبریک۴
نگاه خود مولا،بر این گدایت کن
برات کویت را،بر ما کرامت کن
امام رضا تبریک۴
مولا جواد امشب،از تو عطا خواهم
نجف مدینه هم،کرب و بلا خواهم
امام رضا تبریک۴
امشب به ما مولا،عیدی عطا فرما
بر فرج مهدی،با ما دعا فرما
امام رضا تبریک۴
#ولادت_امام_جواد_ع
🌸 کانال حکایات شیـــخ نخــــودکی🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
ماجرای نماز اول وقت خواندن مهندس گرایلی مسئول اجرای طرح ساخت تونل کندوان و مواجهه او با سردارسپه(رضا شاه) بسیار جالب است ،چون این حکایت طولانی است در دو قسمت تقدیم میشود.
🌸🌸🌸🌸
داستان نماز اول وقت
بر بالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند.
آقای پیر کراواتی، با شنیدن اذان، درب کیف چرم گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد!!
برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد.
بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند، من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم!
و او هم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
در جوانی مدتی از طرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم. از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه ام بودم!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت و گریه کنان داخل ضریح آقا رفت
پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و
@nokhodakee
نماز اول وقت .قسمت دوم
مردم صف ایستاده بودند و هر کسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر میکرد و میرفت!
به خودم گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش کرده آن هم با انجیر و تکه ای نبات!!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم: چه شرطی و برای چی؟
شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی!
متعجب شدم که او قضیه مرا از کجا میدانست؟! کمی فکر کردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم: باشه!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته و خوب شده بود!!
من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که شوخی نبود، رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد میکرد!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد. مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم.
چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز...
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگر عصبانی میشد یا عمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم :
قربان در خدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید: مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی؟!
گفتم: قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون در حرم امام رضا(ع) شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت:
مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد!
بعدها متوجه شدم، آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نماز خواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود!!
از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....
#نماز_اول_وقت
#مهندس_گرایلی
🌸سلام مهربان ها.🌸
امروز روز 🌸ولادت امام جواد علیه السلام ،نور دیده ی امام رضا جان است، امام رضا (ع) جوادش روخیلی دوست داره،پس هرکجای این کره خاکی هستی، دست به سینه بزار ،یه سلامی به آقا بده و طلب عیدی کن ، مسلما روز ولادت نور دیده اش ناامیدت نمی کنه .یا امام رضا(ع)
مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است .
پائولو_کوئلیو
#نخودکی
#پندیات
🌸 کانال حکایات شیـــخ نخــــودکی🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc