eitaa logo
✳️حکایات فرزانگان✳️
972 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
544 ویدیو
13 فایل
حکایات جالب ،پنداموز و شیرین از ائمه اطهار علیهم السلام ، بزرگان و فرزانگان @pharzanegan شالیزار سبز @shalizar_sabz ویراستی @azims برای ارتباط و ارسال پستهای مناسب این کانال ،از لینک زیر استفاده کنید. https://eitaa.com/a_sanavandi
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای سید محمد ریاضی یزدی، شاعر معروف، حکایت کرد که: دوستی داشتم از صلحا و خوبان. وی میگفت روزی با سیدی بزرگوار در جائی نشسته بودیم. شیخی ابراهیم نام که با دوستم سابقه مودت داشت بر ما وارد شد، پس از تعارفات معمول، سید به او گفت: آقا شیخ ابراهیم، ماجرای خود را با مرحوم حاشیخ حسنعلی اصفهانی برای رفیق ما بازگو. شیخ گفت: از گیلان به زیارت مشهد مقدس آمدم و در آن شهر هر چه پول داشتم مصرف شد. بدون خرجی ماندم. حساب کردم تا مراجعت به وطن، به پانصد تومان احتیاج دارم. به حرم مشرف شدم و به امام عرض کردم: به پانصد تومان نیازمندم که به گیلان باز گردم، انتظار مرحمت دارم. اما تا روز دیگر خبری نشد. مجددا در حرم عرض حاجت کردم و گفتم: سیدی، من گدای متکبری هستم و این بار هم احتیاج خود را به حضورت عرض می‌کنم، اما اگر عنایتی نفرمائی، دیگر بار نخواهم آمد و چیزی نخواهم گفت، ولی یادداشت می‌کنم که امام رضا (علیه السلام) مهمان نواز نیست. چون از حرم خارج گردیدم، شنیدم که از پشت سر، کسی مرا صدا می‌زند، بازگشتم دیدم شیخی است که بعدا فهمیدم او را «حاج شیخ حسنعلی اصفهانی» می‌خوانند. حاج شیخ مرا مخاطب ساخته و فرمودند: آقا شیخ ابراهیم گیلانی چرا اینقدر جسورانه در محضر امام سخن گفتی؟ شایسته نیست که چنین بی ادب و گستاخ باشی و سپس پاکتی به من دادند. از اطلاع شیخ بر مکنونات باطنی خود و سخنی ص: ۵۶ که سرا با امام خود در میان نهاده بودم، غرق تعجب شدم. به خانه آمدم و پاکت را گشودم، با کمال شگفتی دیدم که پانصد تومان است. تصمیم گرفتم که صبح روز دیگر به خانه حاج شیخ بروم و از او بپرسم که چگونه از راز دل من آگاه شده و این پول
و این پول از کجا است؟ اما شب در خواب دیدم که شیخ به در خانه آمدند و فرمودند: آقا شیخ ابراهیم تو به پانصد تومان پول حاجت داشتی به تو داده شد، دیگر از کجا دانستم و از کجا آوردم، بتو مربوط نیست. بدان که اگر برای این پرسش به خانه من بیائی، ترا نخواهم پذیرفت. از خواب بیدار شدم و دیگر برای این کار به خانه ایشان نرفتم و به گیلان بازگشتم. https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🌾🌺🌾 اصول شاد بودن: ☘قدردانی خود را ابراز نمایید. ☘خوش بینی را تقویت کنید. ☘از فکرهای زیاده از حد و مقایسه با دیگران بپرهیزید. ☘مهربانی را تمرین کنید. ☘ارتباطات اجتماعی را پرورش دهید. ☘بخشش را یاد بگیرید. ☘راهکارهایی برای مقابله با مشکلات بیابید. ☘تجربیات ناب زندگی را افزایش دهید. ☘طعم لذت را بچشید. ☘به اهداف خود پایبند باشید. ☘معنویت و مذهب را تمرین کنید. ☘از بدن خود محافظت نمایید. 🔅کانال حکایات شیخ نخودکی🔅 https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
سلام دوستان این جدول اذکار ماه رجب هست برنامه ریزی کنیم که ان شاءالله روزانه در کنار هم از فیوضات این ماه بهره مند شویم دوستان التماس دعا🙏 https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🌸🌸🌸🌸سلام و عرض ادب و تبریک حلول ماه رجب خدمت تمامی اعضای کانال مرحوم شیخ نخودکی. امید وارم پستهای کانال مورد رضایت تان قرار گرفته باشه ، چون تمایل نداریم ارتباط یکسویه باشد ،لطفا اگر بجهت بهبود بیشتر پستهای کانال پیشنهاد یا انتقادی دارید ، مثلاً پستهایی با مضامین دیگر در کانال قرار بگیرد . با آیدی زیر درمیان بگذارید حتما مدّ نظر قرار خواهد گرفت ، از اینکه هستید سپاسگزاریم ،انشالله با یاری عزیزان تعداد اعضای کانال روز افزون بشود . برای همه ی شما زندگی با برکت و عاقبت بخیری آرزومندیم . مدیریت کانال .🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @sanavandi
امام موسی کاظم علیه السلام درمورد ماه رجب فرمودند : رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر. رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى ‏نوشاند. من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 92 ، ح 1821 https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
به حیف نون میگن یه موجود نام ببر میگه: ماست 😳 میگن: ماست که موجود نیس میگه:من خودم دیدم روی درِ یه مغازه نوشته بود ماست موجود است😅😂😅🤣😂😂🙏 کانال حکایات شیخ نخودکی https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
سلام دوستان یکی دیگر از حکایات مرحوم نخودکی را بصورت صوتی و تصویری آماده کردیم که تقدیم حضور میگردد
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیرمردی نقل کرد که: در سابق به اتفاق دو نفر از همدستان خود، دزدی می کردیم. محل سکونت ما در «محمد آباد بود. هر روز بین الطلوعین، بر سر راه به کمین می نشستیم و اشخاص را لخت می کردیم. اما همه روز می دیدیم شیخی عبا بر سر کشیده از جاده می گذرد و به نقطه نامعلومی می رود. پیش خود اندیشیدیم که او مردی معامله گر است و صبح زود می رود تا پیش از دیگران به قافله برسد و جنس خریداری کند و لذا تصمیم گرفتیم که راه را بر او ببندیم. روز دیگر، سحرگاه که شیخ پیدا شد، به دنبال او راه افتادیم از جاده بیرون رفت. به این سبب خوشحالتر شدیم که دیگر در بیابان کسی مزاحم ما نخواهد شد. پس از آنکه مقداری راه پیموده شد، ناگهان دیدیم که بیابان از مارهای فراوان پر شد مارها بما حمله ور گردیدند؛ فریاد برداشتم: ای شیخ بداد ما برس، هم اکنون مارها ما را هلاک خواهند کرد. شیخ به عقب برگشتند و فرمودند: با من چکار داشتید؟ گفتیم پرسشی می خواستیم بکنیم، گفتند: چرا تا در جاده بودم، نپرسیدید،؟ پس شما قصد دزدی در سر داشتید، حال اگر از کار بد خود توبه کنید، از شر این مارها خلاصی خواهید یافت وگرنه هلاکتان خواهند کرد. با اشاره شیخ، مارها، بی حرکت شدند و ما هم از کار خود توبه و اظهار ندامت کردیم. به این ترتیب از شر مارها نجات یافتیم. اکنون از ما سه نفر، فقط من زنده هستم و دو نفر دیگر از دنیا رفته اند. 🌸🌸 کانال کرامات شیخ نخودکی 🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🌸امیرالمؤمنین علی(ع): 🌸از زمین خوردن کسی شاد مشو 🌸که نمیدانی گردش روزگار برای تو 🌸چه در آستین دارد. https://eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69
امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: دل‌ها نیز مانند بدن‌ها خسته و افسرده می‌شوند، پس برای شادابی دل‌ها سخنان حکمت‌آمیز و جالب بجویید. نهج البلاغه. https://eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69