خاطرات، به راحتی فراموش میشوند!
به خصوص، خاطراتی که آنچنان برای ما، دلچسب نیستند! خاطراتی که دوست نداریم آنها را به یاد بیاوریم.
یا از اهمیت آنها، آگاه نیستیم.
اما
خداوند از تو میپرسد که:
❓ آیا آن روزگار را به یاد داری؟
کدام روزگار؟
😔همان زمانی که حتی ارزش این را نداشتی که نامی از تو برده شود!
😔همان زمانی که حتی ارزش این را نداشتی که کسی از تو یاد کند!
چنین زمانی را طی کردهای؟
در ابتدای سورهی انسان، در همان آیهی اول، خداوند از تو سوالی کرده است.
گویا باید پاسخ این سوال را با خود مرور کنی، تا سیرِ سوره، شروع شود.
آیا روزگاری نگذشته که تو چیزِ قابل ذکری نبودی؟
آیا روزگاری نگذشته که انسان، چیزِ قابل ذکری نبود؟
و وقتی این گذشته را با خود مرور کنی، مسیری برای آینده، خواهی یافت، که در این سوره، تبیین شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق «قرآن گوشدادنِ من» با قرآن گوشدادنِ ایشان، چیه؟
آیهی اول سورهی انسان، یک سوال است. در یک گفتگو، #ادب این نیست که سوال را بیجواب بگذاری! در این دو روز که این آیه مطرح شده است، جواب تو چه بوده؟
اگر هنوز جوابی ندادهای، همین اکنون جواب بده:
آیا روزگاری بر تو گذشته است که چیز قابل ذکری نبودی؟
آیا دورهای از دوران، بر انسان نگذشت که چیز قابل ذکری نبود؟
بعضی جواب میدهند که:
- بله! من نطفهای بودم ناچیز! آنقدر کوچک که ممکن بود لایِ گَرد و خاکِ فرشی، گم شوم!
اگر پاسخ تو این بود، به همین بیندیش که تو چه بودی و چه شدی؟
چطور این #مسیر را آمدی و امروز، انسانی با این قد و قامت و تناسب شدی!؟ خود طرح و برنامه ریختی؟ یا دوستانت؟ خود «عالم» را برای رُشدت، آماده کردی، یا دوستانت؟
آیا کسی که این همه تغییر در تو ایجاد کرده و این همه تو را رشد داده، مسیرهای دیگری نیز، برای تو فراهم نکرده؟ آیا رشد دیگری نیز، در پیش روی تو نیست؟
اما به همان سوال آیهی اول، جوابهای دیگری هم میدهند؛ اگر از بعضی بپرسی «آیا روزگاری بر تو گذشته است که چیز قابل ذکری نبودی؟» پاسخ میدهند:
- بله! همین اکنون، در آن روزگار هستم! من نیز انسانی هستم در میان این همه انسان که هر روز کار میکنند و میخرند و میفروشند و نماز میخوانند و روزه میگیرند و قرآن میخوانند و ...! ذکرِ نام من، اهمیتی ندارد!😔
اگر پاسخ تو این باشد، #طلبی در تو شکل میگیرد برای گذشتن از این شرایط... برای رسیدن به چیزی که قابل ذکر باشد...
به طلبی که در آیهی اول سورهی انسان، شکل گرفت، در کل سوره، پاسخ داده میشود.
در آیهی دوم، ابتدا داستان انسان، مرور میشود، تا مسیر گذشته و آینده، روشن شود.
خداوند انسان را خلق کرده است. از نطفهای #مخلوط. اهمیت مخلوط بودن این نطفه در چیست؟
🔸 در این نطفه، همه چیز هست!
🔸 ولی اکنون، هیچ چیزی نیست!
این نطفهی مخلوط، اگر در #مسیر خود، سیر کند، از هزاران مقام و جایگاه، خواهد گذشت. ولی اگر در جای خود بماند، هیچ چیزِ قابل ذکری نیست!
چه چیزی این نطفه را به پیش میبرد؟
چه چیزی این نطفهی را، شکوفا میکند؟
انسان نطفهای مخلوط بود.
یعنی چه؟
یعنی چشم و گوش و قلب و زبان و ... داشت، اما اینها، همه با هم، مخلوط بود. و تا وقتی آمیخته بود، گویا هیچ یک، درست کار نمیکرد.
خوبی و بدی و ایمان و کفر و صلح و جنگ و کبر و فروتنی و ...، همه در انسان بود، اما مخلوط بود.
وقتی این همه، مخلوط باشند، دیگر فرقی بین این دو نفر نیست:
۱) کسی که حقیقتا فروتن است، و فقط گاهی به اشتباه، رفتاری شبیه به متکبران میکند.
۲) متکبری که گاهی رفتاری شبیه به فروتنان میکند.
چه باید کرد؟ باید به این آمیختگی راضی شد و گفت «معلوم نیست چه کسی خوب است! بالاخره هر کسی، خوبی و بدی دارد!»؟
خیر!
#آزمایشها در راه است. بر سر دوراهیها، انسانها، از یکدیگر جدا میشوند.
برای این کار، خداوند به انسان، چشم و گوش داد تا بشنود و ببیند و در آزمونها، انتخاب کند.
و البته این آزمونها، خود باعث بینایی و شنواییِ تازهای میشوند.
تا دل به راهِ پر خطرِ «آزمون» نزنی، مخلوط و نیازموده، میمانی. و بینایی و شنوایی تازهای پیدا نمیکنی.
و البته، نمیتوانی از آزمون فرار کنی! چون این ارادهی الهی است که انسان را بیازماید.
اگر میخواهی چیزِ قابل ذکری بشوی، مسیرت از آزمونها میگذرد...
از زمانی که بینا و شنوا میشوی، آزمایشها،
رنگ و لعاب جدیدی میگیرند.
تو میبینی! و میشنوی!
پس #راه را به تو نشان میدهند؛ (همچنان که در این سوره، راهی را به تو نشان میدهند)
حال، #انتخاب با توست.
✅ یا شکر این نعمت (:راه) را به جا میآوری.
⛔️ یا حقیقتی را که پیش چشم تو قرار دادهاند، و به تو گفتهاند، میپوشانی.
✅ #شکر چیست؟
شکر احوال و افعال مختلفی دارد، اما شاید، یک حال، هویت اصلی شکر باشد. همان که در ابتدای این سوره، در تو ایجاد کرد. یعنی همین که بدانی:
✅ روزی این نعمت را، نداشتی! و این نعمت را «به تو دادند»!
آیا بر تو روزگاری نگذشت که چیز قابل ذکری نبودی ؟
اگر نعمت را از خدا بدانی، طور دیگری با آن برخورد میکنی و حال دیگری خواهی داشت.
راحتتر میبخشی!
نمیگویی «مال من است! هرکاری که بخواهم با آن میکنم»!
احساس نمیکنی که همیشه آن را خواهی داشت!
بلکه میدانی که آن کسی که داده، میتواند باز پس بگیرد!
پس ترسِ از دست دادن را نیز، داری!
و نگاهت به نعمتدهنده است و نه خود نعمت!
⛔️ اما #کفران چیست؟
«کفر» پوشاندن است. دست روی چشم میگذاریم و میگوییم «من چیزی ندیدم!» ندایی به گوش ما میرسد، اما انگار نه انگار!
خداوند، چشم و گوش داده که ببینی و بشنوی، اما طوری رفتار میکنی که انگار نه چیزی به تو نشان دادهاند و نه چیزی شنیدهای!
در برابر هر نعمتی، این دو انتخاب را داری!
و هر انتخاب، ثمراتی خواهند داشت!
و این، انتخاب توست، که آیند را رقم خواهد زد!
و بینایی و شنوایی تو در همین آزمونها، تغییر میکنند...
در ادامهی این سوره، آیندهی هر انتخاب را، خواهی دید و خواهی شنید...
«آزمون» و «بینایی» و «شنوایی» آماده شده و در اختیار من قرار گرفته است.
اما اگر شاکر نباشم، برای من، غُلها و زنجیرها و آتش سوزان، آماده کرده است.
هر راهی، نتیجهای دارد...
اما این غل و زنجیر و آتش، در آخرت است یا در دنیا؟
به نظر میرسد، با توجه به بعضی آیات (یس: ۸؛ اعراف: ۱۵۷) این غل و زنجیر، میتواند در همین دنیا نیز، باشد.
به زندگی انسانهای اهل دنیا بنگر، تا ببینی که در عین ثروتمندی، زندگی آنها قفل میشود و از درون، میسوزند...
در آزمونها، عدهای شاکر هستند و عدهای کافر. عاقبت کافران، غل و زنجیر و آتش است. اما عاقبت شاکران چگونه است ؟
عدهای از شاکران، «ابرار» (:نیکان) هستند. نیکان به جایی میرسند که اهلِ نوشیدن از کاسههای شرابی خاص، میشوند. کاسههایی که در آن، مخلوطی از کافور است. کافور، بوی خوشی دارد و طبعی خنک.
برخلاف کُفّار که در تنگناها، اسیر میشوند، ابرار در خنکایِ خوشبویِ کافور، از قید شهوات، آزاد شده و آرامشِ لطیفی را تجربه میکنند.
هرچند تجربه حقیقی ِ این خُنکایِ معطر و لطیف، در آخرت ممکن میشود، اما نسیمی از آن، در این دنیا، قابل چشیدن است.
این آیات، دنیایی را به تصویر میکشند که همه باید از آزمونها بگذرند.
کفار، با آزمونها، در غل و زنجیر و آتش میشوند، اما ابرار، در این آزمونها، از جامی مینوشند که آزادی و خنکی و عطر دارد.
آیا مسیرِ دینداری ما، ما را به چنین حسی میرساند؟ آیا مسیرِ دینداری ما، ما را در زنجیر میکشد و یا به عطر خنکی میرساند؟
آیا دینِ ما، ما را به شرابِ ابرار، میرساند؟
البته جامِ ابرار، مخلوط است! گویا کافورِ خالص، در دستِ افراد دیگری است و از دستِ آنها، در جامِ ابرار ریخته میشود.
این آمیزهی کافوری، این شرابِ معطر را، چه کسی برای ابرار آماده کرده است؟ ابرار، این لطافت و خنکی و خوشی را، از چه کسی میگیرند؟
شاید از ساقیِ ابرار، دور افتادهایم که چنین با جامهای خالی، تشنه لب، خسته و بسته، در آتش، زندگی میکنیم...
ابرار و عبادالله از شرابی مینوشند. اما اینان، چگونه زندگی میکنند؟ چگونه میتوان شبیه به آنان شد؟
ابرار، در تعهدی خود را قرار میدهند که بسیار وسیع است. پس همواره به آن نذر، وفا میکنند.
و البته میترسند! چرا؟ ما سمع و بصر کاملی نداریم؛ پس نمیبینیم و نمیشنویم! و در نتیجه، نمیترسیم! اما ابرار، میبینند و میشنوند، و از این رو، از آن روز موعود، هموار در ترس هستند...
آن هم نه ترسی اندک! چراکه شرِّ آن روز، بسیار فراگیر است...
نمیدانم چه بر ما گذشته! اما به هر دلیلی، آنچنان سمع و بصر خود را از دست دادهایم، که دیگر از شرّی که در آخرت، منتظر ماست، نمیترسیم.
بلکه شاید منظور از «آن روز» روزی در همین دنیا باشد، که شری گسترده داد!
ما به نحو عجیبی، احساس امنیت میکنیم! اما ابرار، چنین نیستند! پس همواره از شر گستردهی آن روز، در ترس هستند...
ابرار، به نذری وفا میکنند و از روزی که شرِّ گستردهای دارد، میترسند. و این حال، رفتار خاصی را در آنها رقم میزند:
امور مادی، ویژگی خاصی دارند:
⛔️ اگر به کسی بدهی، دیگر خودت نداری!
علم اینچنین نیست! به هر کسی بیاموزی، خودت هم بهتر میفهمی!
و البته غذا و خوردنیها نیز، باز میان امور مادی، ویژگی خاصی دارند!
⛔️ نبود غذا، سختی و رنجی جسمانی دارد، که دیگر امور مادی، ندارند.
اگر ظرف غذا نباشد، آنچنان زندگی مختل نمیشود ، در مقایسه با وقتی که، خودِ غذا، نباشد.
و البته باز، وقتی خودْ نیازمندی و به غذا علاقه داری، بخشش غذا، سختتر است.
ما نیز صدقه میدهیم. ولی از ۱۵ میلیون حقوق ماهانه، مقدار کمی را در حد چند پرس غذا! آن هم در زمانی که میدانیم با باقیماندهی حقوقمان، میتوانیم تا آخر ماه، زندگی کنیم.
و تازه، این بخشش هم، در ازای حل مشکلی از زندگی خودمان یا فرزندمان است، نه برای رضای خدا!
اما ابرار، با وجود علاقه به غذا، بدون هیچ چشمداشتی، تنها برای خداوند، غذای خود را به نیازمند میدهند.
آن هم نه نیازمندی عادی! بلکه به مسکین و یتیم ، و بلکه به اسیر!
اسیر چه کسی است؟ اسیر کسی هست که در جنگ علیه ما بوده!
میتوانی به کسی که با تو در جنگ بوده، آن غذایی که دوستش داری را بدهی؟
🔶 تا از آنچه که بدان نیازمند هستی، و دوستش داری، نبخشی، نمیتوانی از ابرار باشی و سهمی از آن جامِ معطر و خنک، نخواهی داشت.
امتحان کن!
به کسی کمک کن که میدانی نه تنها تشکر نمیکند، بلکه مثل این که وظیفهی تو بوده، پول را میگیرد و بیتوجه میرود!
در این لحظه، تو چه حسی داری؟
آیا ناراحت میشوی؟! احساس میکنی به تو بیاحترامی شده! قدر تو را ندانستهاند! و ...
از طرف مقابل نیز، وقتی به ما کمکی میکنند، احساس میکنیم که باید جبران کنیم و یا لااقل تشکر کنیم.
اما ابرار در روابط دیگری هستند! وقتی کمکی میکنند، خود میگویند که از خدا میترسند و به خاطر خدا و ترس از آن روز سخت، کمک کردهاند و هیچ انتظاری ندارند! نه نیازی به جبران است و نه نیازی به تشکر!
حقیقتا اگر چنین رفیقی داشته باشی، چقدر زندگی راحت میشود! این که هیچ انتظاری از تو ندارد! گویا از چنین خُلقی، میتوان همان عطر خنک کافوری را، استشمام کرد...
میخواهی از ابرار بشوی ؟
🔶 باید آنچه را دوست داری، به دیگران ببخشی، آن هم بدون این که ذرهای انتظار داشته باشی برای تو جبران کنند و یا تشکری از تو بکنند! بلکه به کسی هم که کمکش کردی، بگویی «من از ترس قیامت کمک کردم!»
ما معمولا انتظار داریم که بعد از کمک، تشکر و احترامی ببینیم؛ اما کمک و بخشش به سبک ابرار، هیچ شأن و احترامی ایجاد نمیکند.
آیا میخواهی از ابرار باشی و برای کمک به دیگران، چنین سختیهایی به خود بدهی، و هیچ احترام و تشکری هم دریافت نکنی؟
آیا میخواهی از ابرار باشی؟