eitaa logo
مونولوگ
213 دنبال‌کننده
207 عکس
63 ویدیو
0 فایل
نرگس مالمیر ارشد فیزیک. تئاتر حرفه ای ورزش حرفه ای علاقمند به نوشتن. به جمهوری اسلامی ایران گفته ام آری.❤ راه ارتباطی @Yakhadijatalgharra
مشاهده در ایتا
دانلود
_ رک بهتون بگم خانم، اگرتحمل درد ندارید زیر بار این درمان نرید چون خیلی درد داره، تحمل دارید؟ ⏺ این جمله رو طبیب گفت و من یکی از محکم ترین "بله" های زندگیمو گفتم. ⏺ ساعت سه نیمه شب، جوری صدای این "بله" تارهای استخوان هامو مرتعش کرد که برای اولین بار "از درد لرزیدن" رو چشیدم. اما یک چیز رو مطمئن شدم، تصور و ترس از اینکه چقدر قراره درد بکشم بسیار دردناک تر از "خود درد" بود. 👈اکتشاف دوران خانه نشینی: قرآن میفرماید: ولنبلونکم بشی من "الخوف" و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین. این آیه رو این طور درک کردم که "ترس" اولین امتحان، و سخت ترین امتحانه. https://eitaa.com/physicist_actor
تئاتری با درجه ی خلوص بالاتر 🟣مخاطب آزاد: فرایند طبیعی حضور یک مخاطب در پلاتو برای تماشای تئاتر: 1⃣مخاطب از طریق فضای مجازی و یا گفتگو با افراد در فضای حقیقی از وجود یک تئاتر مطلع میشه. 2⃣ گفتگو در مورد محتوا و فرم کار او رو علاقمند به تماشای تئاتر میکنه و مجاب میشه برای تهیه ی بلیط. 3⃣ با گروه اجرا کننده ی تئاتر مرتبط میشه و یک ساعت خاص در هفته برنامه هاشو لغو میکنه و یک صندلی رزرو میکنه. 4⃣ مشتاقانه روی صندلیش میشینه و منتظر شروع تئاتره. 🟢چنین مخاطبی، لحظه لحظه به بازیگران انرژی میده و اتمسفر سالن، یاریگر گروه اجراست. وجود چنین مخاطبی اولین و بدیهی ترین حق یک گروه تئاتره. اجرا دراین فضا دلچسب و خاطره انگیز خواهد بود. 🟣 پدیده ی " سانس دربست": مسئول یک مجموعه تصمیم میگیره گروهش رو بیاره تماشای تئاتر. اینجا اتمسفر سالن کاملا متفاوته، به خصوص وقتی مخاطبین، محصل باشن: 1⃣گاردها همه بسته. 2⃣میل زیاد به خوردن و نوشیدن و صحبت با دوستان. 3⃣بنا به اقتضای سن و بی اطلاعی از سطح کاری که قراره تماشا کنن،میل زیادی به تیکه انداختن دارن. 🟢 درچنین فضایی اجرای تئاتر چندین برابر دشوار خواهد بود، بخش زیادی از انرژی بازیگران در صحنه های نخستین، صرف همراه کردن اتمسفر خواهد شد. گاهی صحنه ی سوم تازه انرژی سالن از منفی به صفر میرسه و در مورد بعضی مخاطبین، پایان تئاتر انرژیشون تازه به نقطه ی ابتدایی مخاطب آزاد میرسه. 👈این اجراها در اصطلاح شخصی من "کشنده ی هوای نفس" گروه بازیگران هست. اجراهایی با درجه ی خلوص بسیار بالاتر. من به شخصه برای قبر و قیامتم بیشتر به چنین اجراهایی امید بستم. در مورد "صاحبه" اما به لطف الهی بازخورد های مخاطبین، حتی در سانس های دربست،انسان رو وادار میکنه هرجا که هست سر بر سجده ی شکر بذاره.پادکست هارو از کانال نورالهدی گوش بدید. https://eitaa.com/physicist_actor
دوست دارم نیمه های شب فریادبزنم و همه ی آدم هارو بیدار کنم: آهااااای مستان باده ی تندرستی، سراز بالش های نرم بردارید و پیشانی به مهر بزنید و شکر کنید که با سجده های طولانی و هزاران شکرا لله، بازهم حق نعمت پهلو به پهلو شدن در خواب رو نمی تونید به جا بیارید. باورنمی کنم یعنی منم این همه سال، شب های سلامتی تا صبح می خوابیدم؟؟؟؟ https://eitaa.com/physicist_actor
آدم ها در بیماری، رقیق تر و حساس تر و دلتنگ تر میشن. من دراین روزها دلتنگی های عجیبی داشتم، گذشته از تک تک دوستانم، دلتنگ عروسک های تئاتر "قایق قهرمان" شدم و آرزو کردم درخونه رو بزنن و مثلا "ناخداحیدر" بیاد عیادتم و بگه توی سفر به مدیترانه به مردم غزه هم یواشکی کمک کرده...یا "جابر" بیاد و باهم روی پروژه ی داروییش کار کنیم یا حضرت خدیجه مثلا نفیسه کنیزشون رو به نمایندگی بفرستن عیادتم... اخیرا در شاذترین مدل دلتنگی ، آرزو کردم به یاد تئاتر اسارت دخترخورشید ، خود اباعبدالله نظری به این محب دردمندشون بندازن. برای این مورد خیلی گریه کردم...... امشب خانم "هنری" بازیگر نقش "صاحبه" از فاصله ی ۱۳۰۰ کیلومتری بهم پیام داد: "خانم مالمیر تو صحنه ی "موکب" وسط شهادتین دعاتون کردم😔💔" به قول سهراب:"دوستانی دارم، بهتر از آب روان" و به قول عمرو بن جناده:" امیری حسین و نعم الامیر"😭😭 توضیح عکس: عروسک های نمایش "قایق قهرمان"، ناخداحیدر، گلابتون، امید https://eitaa.com/physicist_actor
فرمود رسول مهربان: "نعمتان مجهولتان الصّحه و الامان' منو غزه هردو میسوزیم.من در فقدان سلامت و غزه در نبود امنیت . البته این کجا و آن کجا... ✨دستاویز شیعه در روزگاران بلا "دعا" ست و " بکا". جرعه جرعه "صحیفه ی سجادیه" که در کام جانم می ریزد چنان مدهوش می شوم که کم مانده بانگ برآرم: "به دو عالم ندهم لذت بیماری را". 🌟 عزیز غزه ای ام، نمیدانم چقدر از معارف اهل بیت و ادعیه به دستت رسیده. اما به خود "امام سجاد" قسم، هر فراز را که میخوانم یادِ تو کنارمن است. ما تک خور نیستیم حتی در لذت دعا. نیت کرده ام بعداز طوفان الاقصی، در روزگار آرامش یک نسخه صحیفه برایت بیاورم. شاهکار است رفیق. https://eitaa.com/physicist_actor
☣ ما زن ها هم مثل بعضی از مردها، خشم مون رو روی وسایل خونه خالی می کنیم. اما برخلاف آقایون که "ظرف ها" رو می شکنن، ما تمیزشون می کنیم تا شعله ی خشم مون فروکش کنه. ✴️ در قائله ی "زن زندگی آزادی" و شهادت عجمیان و علی وردی، صبح به صبح که بیدار می شدم بعداز آشپزی، صوت یه مداحی یا مناجات رو توی خونه پخش می کردم و می افتادم به جون سینک و گاز و کف و سقف و..... هرجایی که گرد گیری لازم داشت.اشکام با مواد شوینده قاطی میشد و احساس میکردم ، همین که ظرفا و خونه رو برق می ندازم و کثیفی رو از روشون پاک می کنم، انگار دارم تفکر " زن زندگی آزادی " رو از ذهن دخترای کشورم پاک می کنم. کمی آرامش میگرفتم و به برنامه هام میرسیدم. ☢ الان اما در این شرایط استراحت مطلق، کتاب "سرگذشت استعمار" رو که میخونم، نه سینکی هست که بسابم نه گازی... همه ش کینه شده، آتیش شده، قلنبه شده روی قلبم. هرکی یه لیوان آب بهم میده، میگم خدا لعنتت کنه.... تعجب میکنه 😳😳. میگم: "با انگلیس بودم بابا". این سری کتاب رو بخونید و خشمتون رو از غرب، نیرو محرکه ی فعالیت برای انقلاب اسلامی کنید. https://eitaa.com/physicist_actor
سلام دوستان 🍀 " " مورد توجه خیلی هاتون قرار گرفته و بعضی از دوستان پیشنهاد دادن هشتک رو به " " تغییر بدیم و سوالات بچه های دیگه رو هم منعکس کنیم. منم استقبال کردم. 🔶 مامانای عزیز و یا عزیزانی که کودک توی خونه شون دارن اگر دوست داشتن سوالات بچه ها رو بفرستن، اینجا به اشتراک میذاریم. 💠 اینم یک نمونه از سوالات بچه ها😍👇 _مامان وقتی روز قیامت بشه، پاندای کونگ فو کارم زنده میشه؟😁 https://eitaa.com/physicist_actor
من یه " رو دست" سنگین خوردم که منجر به خفن ترین اکتشاف دوران خانه نشینی م شده. روزهای اول جنایات اسرائیل، وقتی میدیدم که انگلیس، فرانسه، آلمان و امریکا قطعنامه هارو وتو می کنن، فکر می کردم یک نوع بازی سیاسیه. اما نه!!! 💢 در تشریح پیکره ی اسرائیل و دلیل وتوی قطع نامه ها، به این نتایج رسیدم: ♨️ در سرخ رگ اسرائیل، خون سرخ پوستان بومی آمریکا، و در سیاه رگش، خون سیاهان افریقا جریان داره. غشای سلولیش تاراج منابع مسلمانان هنده و حتی دقیق تر نگاه کنید "میتوکندری سلولی" اسرائیل بی شباهت به چینی ها نیست. هنر اصلی اسرائیل، مثل انگلیس، فرانسه، پرتغال و اسپانیا یک کلمه ست: " چپاول". او چیزی از خودش نداره، شکمش از حرام پره همونجور که شکم انگلیس از منابع هند پرشده و شکم پرتغالی ها و اسپانیایی ها و فرانسوی ها از معادن بومیان آمریکا و حتی ثروت ایران قاجار و افشاریه. 🛑 مهره های ستون فقراتش فرانسویه و قلب امریکا در سینه ش می تپه. مغزش و سازوکار ذهنیش خیلی شبیه به پرتغالِ غارتگرِ ۱۵۰۰ میلادیه و مرامش شبیه به مرامِ اسپانیای دزدِ ۱۶۰۰ میلادیه. روح اسرائیل اما به نظرم انگلیسیه. ⭕️ اسرائیل از "لپ لپ" تمدن غرب بیرون اومده و در نحس ترین اتفاق تاریخ، وجودش از ترکیب نطفه ی کشورهای غربی موجود شده. اسرائیلِ حرامزاده مولود "غربه" همونجور که امام(ره) فرمودند: فلسطین پاره ی تن اسلام است. . 📛 یه نفرین کنم: حرام باد زندگی در جمهوری اسلامی و زیر پرچم اسلام، برکسی که در مورد "تمدن غرب" مطالعه نکنه.( آخیش کمی دلم خنک شد) https://eitaa.com/physicist_actor
تعداد بچه ها زیاد شده، مطالب بیشتریم می ذارم.😍 .................................................. 1⃣ بچه: مامان! بچه ی گربه ها چطور به دنیا میاد؟ مامان: از تو شکم مامانش. بچه: اگه گربهه تو جنگل باشه،کی شکم مامانشو بخیه میکنه؟ مگه گربه های دیگه بخیه زدن بلدن؟😇 .................................................. 2⃣ بچه: مامان! تاریخ تولد هجری قمری "مسی" چنده؟😄 مامان: نمیدونم پسرم، مگه تاریخ میلادیشو بلدی؟ بچه: آره مامان، ۱۹۸۷😳😳 .................................................. 3⃣ بچه: مامان! هیچ مردی تو شکمش بچه ایجاد نمیشه؟؟🙃 https://eitaa.com/physicist_actor
🔅خانه مان دراین محله، ششمین منزلی ست که از اول زندگی مشترک تجربه کرده ام. هر شش منزل هم، همسایه ی مسجد! 🔅این مدت خانه نشینی،چهره ی تک تک پیرزن های صف اول نماز جماعت را بارها مرور کرده ام. کلا از نوجوانی علاقه ی وافری به خانمهای مسن داشتم، اما پیرزن های قمی خیلی ویژه ترند. چهره ی خانم خوش بر و رو اما کم روی پاکستانی، که چای تعارف می کند یک ذره هم در ذهنم کم رنگ نشده. اما سخت دلتنگ شش دختر کلاس ششمی هستم که گاهی نمازجماعت دوم را می پیچانند و تندتند فرادا میخوانند که در صف آخر موبایل بازی کنند. 🔅همسایگی در اسلام آدابی دارد. حتم دارم مسجدها همسایه های بامرامی هستند. گُلِ فرشی که در مسجد رویش می نشستم بی شک تا حالا سراغم را از بُته جِقه های فرش های بغلی گرفته و آن ها هم پرسان پرسان به جاکفشی رسیده اند و قفسه ی مربوط به کفش هایم که خالی مانده، علت نبودنم را از نسیم پرسیده. خوب شد دیروز نسیم را شیرفهم کردم. دیروز ظهر که پنجره ها باز بودند و صدای اذان در خانه پیچیده بود، دلتنگیم را سوار موج انعکاس صدای مرحوم موذن زاده کردم که خبر بیماریم را به جاکفشی مسجد برساند، مبادا خیلی چشم به راهم بماند و جای کفش هایم را به کسی ندهد. آخر فاطمیه است و عزای مادر😭.....مسجد باید جای سوزن انداختن نداشته باشد. کاش در قفسه ی مربوط به کفشم دو جفت کفش بگذارند، یک جفت پیرزنانه و یک جفت اندازه ی پای دخترکان کلاس ششم. https://eitaa.com/physicist_actor
1⃣ بچه: مامان! معلممون گفت اوضاع آلودگی هوا خیلی بد شده. مامان: آره متاسفانه. بچه: کاش خدا آدمایی که از الان به بعد می آفرینه، اکسیژن ساز باشن.😄 ......................................... 2⃣ بچه: مامان! وقتی میرم مسجد انگار به جای یه قلب، صدتا قلب دارم... این یعنی آرامش آره؟ مامان: ( ازین تعبیر کف کرده😄) ............................................ 3⃣ بچه: مامان سرچ کن ببین امباپه طرفدار فلسطینه یا اسرائیل؟ مامان:(یک ساعت توضیح میده که ممکنه بعضیا نظری نداشته باشن) بچه : حتی امباپه؟ مامان: آره مامان.... حتی امباپه! توضیح: امباپه بازیکن تیم ملی فرانسه ست که در فینال جام جهانی سه گل زد. https://eitaa.com/physicist_actor
⭐️صاحبه در نریشن پایانی تئاتر 'صاحبه': اکران مستند جابر و دفاع پایان نامه ام در یک روز، مصادف شد با شهادت دکتر فخری زاده.ما باز هم در سوگ نخبه ی دیگری نشسته بودیم اما فریم به فریمِ مستند زندگی جابر فریاد میزد: "مارو ترور میکنن چون قطار انقلاب در حرکته.(پخش صوت فرمایش امام) بریزید خون هارا، زندگی ما دوام پیدا میکند....بکشید مارا ، ملت ما بیدارتر میشود" 🔶به مناسبت سالگرد شهادت دکتر محسن فخری زاده ست. https://eitaa.com/physicist_actor
🔸بیماران زحمات زیادی را بابت پرستاری به دیگران تحمیل می کنند و دستورات مختلفی در طول روز میدهند: - اگه میشه یه لیوان آب لطفا. - بیزحمت صدای تلویزیون رو کم کنید. _ اون کتاب رو از قفسه ی سوم بهم بدید. _ لامپ زرد آشپزخونه مستقیم تو چشممه بیزحمت خاموشش کنید. _شرمنده انگار یادتون رفته تو غذای من نمک بریزید. این ها نمونه هایی هستند که بیمار قطعا دقایقی باخودش کلنجار میرود که بگوید یا نه و نهایتا گاهی می گوید و گاهی شرمندگی مانع گفتن می شود. در سایر لحظات روز بیماران بیشتر ساکتند و این سکوت فرصت مناسبی ست برای "بهتر دیدن". 🔸وقتی بیماری، انگار از دنیای آدم ها بیرون می آیی و مثل ناظر بیرونی، نظاره گر اعمال و رفتارشان می شوی. فلانی عروس شده و بهمانی شکم پنجم است که باردار شده، پسر حاج فلان دارد ورشکسته می شود و عمو زاده ی همسایه سمت چپی،جوانِ جوان، دیروز از دنیا رفته.... 🔸همه در صحنه ی نمایش برای تو تئاتر بازی می کنند و تو درازکش مخاطب نمایشی. در سالنی که خوردن و آشامیدن هم ممنوع نیست😉 خوب که گوش تیز کنی موسیقی متن نمایش، هم از درون خودت و هم از اتاق فرمان صحنه ی تئاتر به گوش می رسد: "اعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد" "خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا" https://eitaa.com/physicist_actor
بچه: یوزارسیف به فارسی میشه یوسف، درسته؟ مامان: آره پسرم درسته. بچه: پوتیفار به فارسی میشه چی؟ 1⃣ ...................................... بچه: مامان یه چیزی بگم ناراحت نشی، خداروشکر که من خانم نیستم... خانما شهید نمیشن.میمیرن😄 (مامان توضیحات مکفی رو ارائه کرده😎) 2⃣ ................................................ بچه: افغانستانم قهرمان جام جهانی شده؟ مامان: نه پسرم. بچه: سوریه و عراق چی؟ مامان: نه متاسفانه. بچه: کاش کشورای مسلمونم تلاش کنن،همه ی جاما رو کافرا بردن. 3⃣ .................................... بچه: فامیلی امام زمان چیه؟ 4⃣ ............................................ ( مامان درحال خیاطی) بچه(دوساله): مامان برات آسانسور پیدا کردم. به پایه ی جادکمه گفته آسانسور😍(البته منم که از خیاطی سر در نمیارم احتمالا همینو میگفتم، فقط ممکن بود بگم :آسانسور پلاستیکی😁) 5⃣ https://eitaa.com/physicist_actor
فرایند ایست قلب وقتی به جای "خدا" به "بنده ی خدا" امید می بندیم، همان لحظات اول، ندایی از عمق جانمان هشدار میدهد که: " نکن!! اوبنده ی خداست، نه خدا. او محدود است." 🔺اما ما دچار مغالطه ی بدی شده ایم. "بنده ی خدا" را با "خدا" اشتباه گرفته ایم. خب....قطعا شکست می خوریم، ناامید می شویم. قلبمان سرخورده می شود که چرا به آن ندا گوش نداده. قلبمان خیره می ماند به جایی، ماتِ مات. 🔻اما اینجا ته ماجرا نیست. تلخ ترین جای ماجرا، سجاده ی بعداز این شکست است. هرچه زور می زنیم حرفی، ذکری، استغفاری، نخیر...دل با انسان راه نمی آید، خشکش زده، از شکست جوری ناامید شده که تکان نمی خورد. یک اینرسی سکون سنگین شبیه ایست قلبی. قلبمان باز مغالطه کرده، فکر کرده "خدا" هم مثل "بنده ی خدا" ناامیدش می کند. 🌀در حال کشف فرمول غلبه براین اینرسی سکون هستم. https://eitaa.com/physicist_actor
هم اکنون اجرای تئاتر صاحبه در دانشگاه قم. خدا قوت به عزیزانم💪❤️ چند روزه با این 👇دیالوگ دلم پر می کشه تا ابرکوه، سر مزار استاد فرج نژاد... خدا کنه حقش ادا بشه: مصطفی: علی جان! این بچه هایی که اسم بردی، خالصانه فقط برای تقویت اسلام و انقلاب نیازهای مردم رو رصد میکنن، برای تأمینش از جیب خودشون و از وجود خودشونم مایه می ذارن. مثل محمد حسین فرج نژاد.... چند باره این بچه پول کنار می ذاره برای ماشین ،تونست بخره؟ https://eitaa.com/physicist_actor
🔺۱.مادر، پسرش رو به خانم برزگر، مسئول محترم رسانه😁 سپرده، و خودش در حال ایفای نقش روی صحنه ست.😃(تصویر) 🔻۲.مادر میگه پشت صحنه، برای لحظاتی گوشی رو به پسرم دادم که کمی بازی کنه، وقتی از صحنه برگشتم دیدم گوشی دست خانم برزگر، مسئول محترم رسانه ست😁، ومشغول بازیه، منو که دید گفت: بازیِ حیفی بود گفتم بچه خرابش میکنه.😄 https://eitaa.com/physicist_actor
وقتی تنها برای "دو اجرا" در "بادرود" اعلام آمادگی خواستم، بچه های گروهمون که به تازگی از سفر بیست ساعته و اجراهای سنگین برگشته بودن، باهم شوخی می کردن و می گفتن "مینی اجرا" ی شهرستان!! هم مسیر کوتاه بود و هم تعداد اجرا کم. خودمم فکر نمی کردم این سفر نقلی نکاتی برای تعاملات تشکیلاتی داشته باشه. قطعا اگرهمراه گروه به بادرود رفته بودم نکات بیشتری هم وجود داشته، چون هم رضایتمندی گروه ما و هم مخاطبین بسیار بالا بود: 1⃣تاریخی که به بادرود داده بودیم بنابه ضرورتی، شش روز جابجا شد و جلو افتاد! این یعنی یک شوک برای میزبان. انتظار همه جور غر زدن رو داشتم و گفتم شاید نتونن به تبلیغات برسن و لغو بشه. اما در کمال ناباوری، میزبان کوچک ترین واکنش منفی نشون نداد. تنها واکنشش ارسال نامه ی درخواست اجرا برای تاریخ پیشنهادی من بود! 2⃣میزبان همه ی نکات مربوط به تدارک اجرا رو خوب گوش میداد و سوال اضافه نداشت. 3⃣تشخیص راهبرد درست برای جذب مخاطب با توجه به اقتضائات شهری، تشکیلاتی، زمانی و بودجه. نیفتادن در دام کلیشه ی رایج برای تبلیغات. 4⃣عدم توقف در مواجهه با مشکلات پیش آمده و تدبیر راهکار.( این وجه اشتراک همه ی میزبان هاست) 5⃣خوش حسابی. شاید باور نکنید این ویژگی چقدر در ذهن طرف مقابل می مونه. کاش همه مون رعایت کنیم. https://eitaa.com/physicist_actor
حالا ما همه به «برهه عادت» رسیده‌ایم. اگرچه شرم می کنیم که حتی این ابتلای عادت را به روی خودمان بیاوریم. به نقطه‌ای که از روز اول نگران رسیدنش بودیم. به خودمان نگاه کن. دیگر با اضطراب و نگرانی با حالت ایستاده جلوی تلویزیون نمی‌ایستیم تا زیرنویس شبکه خبر را بخوانیم. کانال‌های خبری‌مان همانطور بسته با ده‌ها پیام خوانده نشده باقی مانده. دیگر مثل روزهای اول با حیرت به عکس‌های فجایع خیره نمی‌شویم. بهت نمی‌کنیم. حالا دیگر مثل روزهای اول نیست که اهمیت خبر فجایع، بقیه خبرها را تحت‌الشعاع قرار بدهد و همه توجه‌ها را به خود جلب کند. کم‌کم داریم به خبرهای کم‌اهمیت‌تر هم می‌پردازیم. ما امروز در مرز عادی‌شدن مصیبت یم و برای تسکین وجدان‌هایمان، برای زنده نگه‌داشتن انسانیت در وجودمان و برای شبیه نشدن به کسانی که تا امروز بخاطر اهمیت‌ندادن‌شان به فجایع، سرزنش‌شان میکردیم آخرین تقلاهای عاطفی‌مان را میکنیم. میدانم برای آدمیزاد گریزی از عادت‌کردن نیست؛ اما کاش راهی می‌یافتیم تا این فرایند لعنتی کمی آهسته‌تر انجام شود. آنجا تفاوتی بین بمب روز اول و بمب امروز نیست... 《فاطمه‌ خلیل زاد》 https://eitaa.com/physicist_actor
_خانم نمیخوام اغراق کنم اما حال و هوای اینجا شبیه حرم امام رضاست... بغضش شبیه همون بین الطلوعینیه که خبر شهادتش رو شنیدیم. این جملات رو همسرم پشت گوشی، بعداز زیارت مزار حاج قاسم گفت در حالی که مثل روزهای گذشته چشمم خیره به قاب عکسش بود.... راستی حاجی جان! مقام "عند ربی" یعنی چی؟ چه حالیه؟ البته حال نیست، مقامه... مقام . من کجا و پرسیدن این سوالات وقتی تنها مقامی که درک کردم مقام چسبیدن به زمینه.😭😭 https://eitaa.com/physicist_actor
دوست شاعرم پیام داده، بچه م سه کلمه میگه: مامان، بابا، بوبو(یعنی آب میخوام)☺️ و هر بار میگه"بوبو" برای مادرش شیرین تر از هزار بحث فلسفیه😍😍 توی تصویرم قهر کرده😻(چقد به خودش مسلط بوده که بچه رو نخورده😋) 1⃣ ...................................... (لوکیشن: مهمانی، مامان لباس پلوخوری گرون قیمت رو با افتخار تن بچه ی دوساله ش کرده درحالی که یه زیرپوش داغون زیرشه) بچه: مامان اینو دراااار. مامان: ( نگران زیرپوش شاهکاره) نه پسرم، نمیشه. بچه: این لباس خیابونه دراااااارش.😄 (دقایقی بعد بچه با زیرپوش سرخوش درحال بازیه و مامان ناخن می جوه😫 ) 2⃣ .................................... (بچه کلاس اولی در حال نوشتن تکلیف، خسته) بچه:(بی مقدمه) مامان! خوش به حال خرس های قطبی که هم درس نمی‌نویسن هم همیشه خوابن😅😅 3⃣ https://eitaa.com/physicist_actor
بنده ی خدا، استادم چقدر تلاش کرد قانون "اتساع زمان" در" نسبیت عام اینشتین" را برایمان جا بیندازد. توی کتمان نمیرفت که "زمان" مطلق نباشد و در مجاورت گرانش، کند تر شود. کلی فرمول ریخت روی داریه تا ما مثل بز اخفش سرتکان بدهیم. حالا در روزهای بیماری، در مجاورت " گرانش ذکر و محبت الهی" خوووب فهمیدم که زمان در "ذکر" بسیار کندتر از زمان در "غفلت" میگذرد. 《سی طی شد و چل رفت و به پنجاه رسیدیم در یک مژه برهم زدن این راه دویدیم این مانده به یادم که درین عمر سبک سیر چیزی که ازآن یاد توان کرد ندیدیم*》 شاعر کل زمان زندگی را" مژه بر هم زدن" دیده، تند.....چون " چیزی که ازآن یاد توان کرد ندیدم"، در غفلت گذشته و مشمول قانون اتساع زمان نشده. *شاعر حسین پژمان بختیاری https://eitaa.com/physicist_actor
بچه: مامان آخه ریزعلی م شد اسم؟ آدم اسم بچه ی طفلکیشو میذاره ریزعلی؟🙃 1⃣ .................................... بچه: مامان یه تراول متفاوت پیدا کردم🤩🤩 (اسکناس قدیمی۲۰۰ تومانی بود🤪) 2⃣ ........................................ بچه: خوش به حال مصری ها ، پیامبرشون پیششونه، می بیننش. ما امام زمانو نمیبینیم🥺 3⃣ ............................... (کلاس دوم، بعداز درس چغندر پربرکت) معلم: بچه ها اگه به جای کشاورز بودید و چغندر به سختی از زمین بیرون میومد چیکار می کنید؟ بچه: با توکل به خدا زور میزنیم😁😁 4⃣ ................................ بچه: مامان داداش الان فهمیده که آدمه؟ ( سوال در مورد داداش شش ماهشه) مامان: نمیدونه اسمش آدمه اما میدونه مثل ماست. بچه: یعنی وقتی به مرغا نگاه می کنه می فهمه که مثل اونا نیست؟ مامان: احتمالا بله... میفهمه. بچه: وا مامان از کجا میفهمه؟ داداش که تا حالا خودشو توی آینه ندیده.☺️😄 5⃣ https://eitaa.com/physicist_actor
ظهر های سرد زمستان که میشد، دلمان گرم بود، به دمپختک های توی تنور و شلغم های روی بخاری، میوه هایی که برای همه پوست میگرفتی و اصرار تمام نشدنی ات برای خوردن، شب ها که صدای چکه ی سقف و هوهوی بخاری نفتی و بزغاله ی تازه به دنیا آمده ی کنارش، در هم گم میشد، دعوا سر این بود که آن شب نوبت کیست که کنار تو بخوابد، و بیشتر وقت ها ته تغاری خانه پیروز میدان بود... راستی... دلم خییلی برایت تنگ است، پنج شنبه ها بیشتر... 📝《سمیه ترکی》 🔅باصلوات و فاتحه یادکنیم از درگذشتگانی که چشم شان به ماست. https://eitaa.com/physicist_actor
کاغذها می‌سوزند برادر؛ اما حقیقت نه. حقیقت هیچ‌گاه نمی‌سوزد. حقیقت نوری است که در لایه‌های عمیق و دست‌نیافتنی قلب‌ها نهفته شده. نور را گاه پشت دری چوبین در مدینه می‌سوزانند. گاه درون خیمه‌هایی میان صحرای کربلا؛ و گاه بیرون فرودگاهی در بغداد. می‌سوزد؟ نور نمی‌سوزد. زبانه می‌کشد؛ و شعله می‌اندازد به خرمن جاهلان و متعصبان. کلام خدا، نور است.انا انزلنا الیکم نوراً مبیناً. این نور، نشیب و فرازها پشت سر نهاده. گاه خلیفه‌ای به بهانه یکسان‌سازی مصحف‌ها، شعله انداخته به جان نور. و گاه مکاری از شام، نور را به سر نیزه‌ها زده و گاه در مجامع استکهلم کبریت زیر کاغذهایش گرفته‌اند. سوخته؟ نور نمی‌سوزد. ترسیده‌ و عصبی‌اند. نمودارهایشان میگوید نور، با سرعتی زیاد در حال انتشار در قلب اروپا است.با سرعت نور! که فوج‌فوج جوان‌های اروپایی و آمریکایی دارند لااله‌الا‌الله میگویند. که تا سی سال دیگر، اسلام دین اول جهان خواهد بود. هزینه کرده‌اند؛ کشتار و جنگ به راه انداخته‌اند و عملیات رسانه‌ای کرده‌اند تا این روزها را نبینند. ولی امروز قلب‌ها خاشع شده‌اند برای اسلام. میخواهند از قلب‌ها انتقام بگیرند. قلب‌هایی که نور بر آنها تابیده و اسلام آورده‌اند، شعله میزنند که انتقام بگیرند. غافل که همین شعله‌ها باعث روشن‌ شدن مسیر خواهد شد. بگذار دست و پا بزنند. چیزی نمانده. روزهای آخر است. عن‌قریب است تا نور اسلام شرق و غرب را فرا گیرد. لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون. 📝《فاطمه خلیل زاد》 https://eitaa.com/physicist_actor