eitaa logo
مونولوگ
197 دنبال‌کننده
161 عکس
29 ویدیو
0 فایل
نرگس مالمیر ارشد فیزیک. تئاتر حرفه ای ورزش حرفه ای علاقمند به نوشتن. به جمهوری اسلامی ایران گفته ام آری.❤ راه ارتباطی @Yakhadijatalgharra
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺۱.مادر، پسرش رو به خانم برزگر، مسئول محترم رسانه😁 سپرده، و خودش در حال ایفای نقش روی صحنه ست.😃(تصویر) 🔻۲.مادر میگه پشت صحنه، برای لحظاتی گوشی رو به پسرم دادم که کمی بازی کنه، وقتی از صحنه برگشتم دیدم گوشی دست خانم برزگر، مسئول محترم رسانه ست😁، ومشغول بازیه، منو که دید گفت: بازیِ حیفی بود گفتم بچه خرابش میکنه.😄 https://eitaa.com/physicist_actor
وقتی تنها برای "دو اجرا" در "بادرود" اعلام آمادگی خواستم، بچه های گروهمون که به تازگی از سفر بیست ساعته و اجراهای سنگین برگشته بودن، باهم شوخی می کردن و می گفتن "مینی اجرا" ی شهرستان!! هم مسیر کوتاه بود و هم تعداد اجرا کم. خودمم فکر نمی کردم این سفر نقلی نکاتی برای تعاملات تشکیلاتی داشته باشه. قطعا اگرهمراه گروه به بادرود رفته بودم نکات بیشتری هم وجود داشته، چون هم رضایتمندی گروه ما و هم مخاطبین بسیار بالا بود: 1⃣تاریخی که به بادرود داده بودیم بنابه ضرورتی، شش روز جابجا شد و جلو افتاد! این یعنی یک شوک برای میزبان. انتظار همه جور غر زدن رو داشتم و گفتم شاید نتونن به تبلیغات برسن و لغو بشه. اما در کمال ناباوری، میزبان کوچک ترین واکنش منفی نشون نداد. تنها واکنشش ارسال نامه ی درخواست اجرا برای تاریخ پیشنهادی من بود! 2⃣میزبان همه ی نکات مربوط به تدارک اجرا رو خوب گوش میداد و سوال اضافه نداشت. 3⃣تشخیص راهبرد درست برای جذب مخاطب با توجه به اقتضائات شهری، تشکیلاتی، زمانی و بودجه. نیفتادن در دام کلیشه ی رایج برای تبلیغات. 4⃣عدم توقف در مواجهه با مشکلات پیش آمده و تدبیر راهکار.( این وجه اشتراک همه ی میزبان هاست) 5⃣خوش حسابی. شاید باور نکنید این ویژگی چقدر در ذهن طرف مقابل می مونه. کاش همه مون رعایت کنیم. https://eitaa.com/physicist_actor
حالا ما همه به «برهه عادت» رسیده‌ایم. اگرچه شرم می کنیم که حتی این ابتلای عادت را به روی خودمان بیاوریم. به نقطه‌ای که از روز اول نگران رسیدنش بودیم. به خودمان نگاه کن. دیگر با اضطراب و نگرانی با حالت ایستاده جلوی تلویزیون نمی‌ایستیم تا زیرنویس شبکه خبر را بخوانیم. کانال‌های خبری‌مان همانطور بسته با ده‌ها پیام خوانده نشده باقی مانده. دیگر مثل روزهای اول با حیرت به عکس‌های فجایع خیره نمی‌شویم. بهت نمی‌کنیم. حالا دیگر مثل روزهای اول نیست که اهمیت خبر فجایع، بقیه خبرها را تحت‌الشعاع قرار بدهد و همه توجه‌ها را به خود جلب کند. کم‌کم داریم به خبرهای کم‌اهمیت‌تر هم می‌پردازیم. ما امروز در مرز عادی‌شدن مصیبت یم و برای تسکین وجدان‌هایمان، برای زنده نگه‌داشتن انسانیت در وجودمان و برای شبیه نشدن به کسانی که تا امروز بخاطر اهمیت‌ندادن‌شان به فجایع، سرزنش‌شان میکردیم آخرین تقلاهای عاطفی‌مان را میکنیم. میدانم برای آدمیزاد گریزی از عادت‌کردن نیست؛ اما کاش راهی می‌یافتیم تا این فرایند لعنتی کمی آهسته‌تر انجام شود. آنجا تفاوتی بین بمب روز اول و بمب امروز نیست... 《فاطمه‌ خلیل زاد》 https://eitaa.com/physicist_actor
_خانم نمیخوام اغراق کنم اما حال و هوای اینجا شبیه حرم امام رضاست... بغضش شبیه همون بین الطلوعینیه که خبر شهادتش رو شنیدیم. این جملات رو همسرم پشت گوشی، بعداز زیارت مزار حاج قاسم گفت در حالی که مثل روزهای گذشته چشمم خیره به قاب عکسش بود.... راستی حاجی جان! مقام "عند ربی" یعنی چی؟ چه حالیه؟ البته حال نیست، مقامه... مقام . من کجا و پرسیدن این سوالات وقتی تنها مقامی که درک کردم مقام چسبیدن به زمینه.😭😭 https://eitaa.com/physicist_actor
دوست شاعرم پیام داده، بچه م سه کلمه میگه: مامان، بابا، بوبو(یعنی آب میخوام)☺️ و هر بار میگه"بوبو" برای مادرش شیرین تر از هزار بحث فلسفیه😍😍 توی تصویرم قهر کرده😻(چقد به خودش مسلط بوده که بچه رو نخورده😋) 1⃣ ...................................... (لوکیشن: مهمانی، مامان لباس پلوخوری گرون قیمت رو با افتخار تن بچه ی دوساله ش کرده درحالی که یه زیرپوش داغون زیرشه) بچه: مامان اینو دراااار. مامان: ( نگران زیرپوش شاهکاره) نه پسرم، نمیشه. بچه: این لباس خیابونه دراااااارش.😄 (دقایقی بعد بچه با زیرپوش سرخوش درحال بازیه و مامان ناخن می جوه😫 ) 2⃣ .................................... (بچه کلاس اولی در حال نوشتن تکلیف، خسته) بچه:(بی مقدمه) مامان! خوش به حال خرس های قطبی که هم درس نمی‌نویسن هم همیشه خوابن😅😅 3⃣ https://eitaa.com/physicist_actor
بنده ی خدا، استادم چقدر تلاش کرد قانون "اتساع زمان" در" نسبیت عام اینشتین" را برایمان جا بیندازد. توی کتمان نمیرفت که "زمان" مطلق نباشد و در مجاورت گرانش، کند تر شود. کلی فرمول ریخت روی داریه تا ما مثل بز اخفش سرتکان بدهیم. حالا در روزهای بیماری، در مجاورت " گرانش ذکر و محبت الهی" خوووب فهمیدم که زمان در "ذکر" بسیار کندتر از زمان در "غفلت" میگذرد. 《سی طی شد و چل رفت و به پنجاه رسیدیم در یک مژه برهم زدن این راه دویدیم این مانده به یادم که درین عمر سبک سیر چیزی که ازآن یاد توان کرد ندیدیم*》 شاعر کل زمان زندگی را" مژه بر هم زدن" دیده، تند.....چون " چیزی که ازآن یاد توان کرد ندیدم"، در غفلت گذشته و مشمول قانون اتساع زمان نشده. *شاعر حسین پژمان بختیاری https://eitaa.com/physicist_actor
بچه: مامان آخه ریزعلی م شد اسم؟ آدم اسم بچه ی طفلکیشو میذاره ریزعلی؟🙃 1⃣ .................................... بچه: مامان یه تراول متفاوت پیدا کردم🤩🤩 (اسکناس قدیمی۲۰۰ تومانی بود🤪) 2⃣ ........................................ بچه: خوش به حال مصری ها ، پیامبرشون پیششونه، می بیننش. ما امام زمانو نمیبینیم🥺 3⃣ ............................... (کلاس دوم، بعداز درس چغندر پربرکت) معلم: بچه ها اگه به جای کشاورز بودید و چغندر به سختی از زمین بیرون میومد چیکار می کنید؟ بچه: با توکل به خدا زور میزنیم😁😁 4⃣ ................................ بچه: مامان داداش الان فهمیده که آدمه؟ ( سوال در مورد داداش شش ماهشه) مامان: نمیدونه اسمش آدمه اما میدونه مثل ماست. بچه: یعنی وقتی به مرغا نگاه می کنه می فهمه که مثل اونا نیست؟ مامان: احتمالا بله... میفهمه. بچه: وا مامان از کجا میفهمه؟ داداش که تا حالا خودشو توی آینه ندیده.☺️😄 5⃣ https://eitaa.com/physicist_actor
ظهر های سرد زمستان که میشد، دلمان گرم بود، به دمپختک های توی تنور و شلغم های روی بخاری، میوه هایی که برای همه پوست میگرفتی و اصرار تمام نشدنی ات برای خوردن، شب ها که صدای چکه ی سقف و هوهوی بخاری نفتی و بزغاله ی تازه به دنیا آمده ی کنارش، در هم گم میشد، دعوا سر این بود که آن شب نوبت کیست که کنار تو بخوابد، و بیشتر وقت ها ته تغاری خانه پیروز میدان بود... راستی... دلم خییلی برایت تنگ است، پنج شنبه ها بیشتر... 📝《سمیه ترکی》 🔅باصلوات و فاتحه یادکنیم از درگذشتگانی که چشم شان به ماست. https://eitaa.com/physicist_actor
کاغذها می‌سوزند برادر؛ اما حقیقت نه. حقیقت هیچ‌گاه نمی‌سوزد. حقیقت نوری است که در لایه‌های عمیق و دست‌نیافتنی قلب‌ها نهفته شده. نور را گاه پشت دری چوبین در مدینه می‌سوزانند. گاه درون خیمه‌هایی میان صحرای کربلا؛ و گاه بیرون فرودگاهی در بغداد. می‌سوزد؟ نور نمی‌سوزد. زبانه می‌کشد؛ و شعله می‌اندازد به خرمن جاهلان و متعصبان. کلام خدا، نور است.انا انزلنا الیکم نوراً مبیناً. این نور، نشیب و فرازها پشت سر نهاده. گاه خلیفه‌ای به بهانه یکسان‌سازی مصحف‌ها، شعله انداخته به جان نور. و گاه مکاری از شام، نور را به سر نیزه‌ها زده و گاه در مجامع استکهلم کبریت زیر کاغذهایش گرفته‌اند. سوخته؟ نور نمی‌سوزد. ترسیده‌ و عصبی‌اند. نمودارهایشان میگوید نور، با سرعتی زیاد در حال انتشار در قلب اروپا است.با سرعت نور! که فوج‌فوج جوان‌های اروپایی و آمریکایی دارند لااله‌الا‌الله میگویند. که تا سی سال دیگر، اسلام دین اول جهان خواهد بود. هزینه کرده‌اند؛ کشتار و جنگ به راه انداخته‌اند و عملیات رسانه‌ای کرده‌اند تا این روزها را نبینند. ولی امروز قلب‌ها خاشع شده‌اند برای اسلام. میخواهند از قلب‌ها انتقام بگیرند. قلب‌هایی که نور بر آنها تابیده و اسلام آورده‌اند، شعله میزنند که انتقام بگیرند. غافل که همین شعله‌ها باعث روشن‌ شدن مسیر خواهد شد. بگذار دست و پا بزنند. چیزی نمانده. روزهای آخر است. عن‌قریب است تا نور اسلام شرق و غرب را فرا گیرد. لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون. 📝《فاطمه خلیل زاد》 https://eitaa.com/physicist_actor
کربلا همین الان😍😭 السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه السلام)
مگر می شد باور کرد، که "طول" هم مطلق نیست و اگر ناظر با "سرعت" حرکت کند، "فواصل" برایش کوتاه تر می شود؟ نه اینکه چون باسرعت می رود، زودتر برسد نه! این را که بچه ی دوساله هم می فهمد. بحث روی این بود که فاصله کوتاه می شود. و به خصوص اگر این سرعت با سرعت نور نسبتی داشته باشد، طول هم به اندازه ی قابل توجهی کمتر می شود. درک " نسبیت خاص اینشتین " و قانون " انقباض طول" برای همه ی ذهن های نیوتنی سخت بود. خانه نشینی و وقت خالی برای مرور ادعیه و خوانش دوباره ی این فراز ابوحمزه ی ثمالی ، فهم درس های دوره ی کارشناسی را برایم سهل کرد، آنجا که میگوید: انّ الراحل الیک قریب المسافه مسافر کوی تو،در جاذبه ی محبتت سرعت می گیرد و مسیرش کوتاه تر میشود. ❇️ اگر به جای مسئولین آموزش دانشگاه بودم، سه واحد ابوحمزه ی ثمالی را پیش نیاز درس "نسبیت اینشتین" میکردم.😊 https://eitaa.com/physicist_actor
این روزها وقتی به درِ خانه‌ی پدرجانمان، امیرالمومنین می‌روی و در می‌زنی خودت را معرفی کن و بگو: [اللهم أنّی اعتقد حُرمةَ صاحب هذاالمشهد الشریف..] من حرمت این قتلگاه شریف رو حفظ میکنم... پ.ن: قطعه ای از اذن دخول حرم حضرت معصومه س ( حریم خصوصی یک سرباز) •FS-Writer• @daftari_por_az_harfhaye_nagofte
شاید اولین سهم مسلمین مدینه از بیت‌المال، در حکومت جدید سقیفه هیزم بود. گفتند که به قدر مصرف چند هفته‌تان مقابل بیت نیم‌سوخته علی تپه‌ای از هیزم هست. هرکس به قدر احتیاج اهل و عیالش کمی بردارد.  گویی مقدر شده بود که آن شعله، به‌جان تک‌تک خانه‌های نامرد مدینه بیفتد ... 📝《فاطمه خلیل زاد》 https://eitaa.com/physicist_actor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ زهراجان! تقصیر دست بسته ی من شد حلال کن.....😭 از همه ی ذاکرین اهل بیت قبول باشه و از همسرم که افتخار نوکری این آستان رو دارن.خوشا به سعادتتون🍀 https://eitaa.com/physicist_actor
شتر دیدی ندیدی این بستر، نزدیک به پنجاه روز نزدیکترین موجود زمینی به من بوده. اما آرام آرام باید برچیده شود و من به لحظاتی فکر میکنم که در یوم الحساب علیه م گواهی میدهد، یومئذٍ تُحَدِّثُ أخبارُها.....لحظاتی که ناامیدی ها، دلتنگی ها، دلخوری ها و بدبینی هایم را گزارش می کند. سعی کردم دَمَش را ببینم، گاهی دعاو مناجاتی رویش خواندم و استغفاری کردم. قول دادم با نرم کننده ی لباس بشویمش شاید کمی دلش نرم شود و گزارش خوب رد کند. https://eitaa.com/physicist_actor
ممنون از کاتب عزیزم❤️👇 @daftari_por_az_harfhaye_nagofte
آن روز مهمان داشتم و در تکاپوی طبخ غذا و مرتب کردن خانه، حرف هایت را خوب گوش نکردم....گفتی: دخترم خیلی خودت را خسته نکن، برای مهمان هیچ چیز گواراتر از "روی گشاده و لبخند روی لب" نیست. جایت خالی پدر... الان همه ی بندگان خدا را مهمان می بینم، مهمان های دنیا... رویم گشاده است و لبم خندان، به حرف هایت گوش میدهم. شاید حداقل در خواب هایم برگردی.😭😭 باصلوات و فاتحه یاد کنیم از درگذشتگانی که چشم شان به ماست. https://eitaa.com/physicist_actor
همین طور که سفره ی یلدا پهن میشه یادی کنم از مجاهدان جنگ نرم، علی الخصوص عزیزانم در نورالهدی که امسال یلدا رو دور از خانواده و در سفر هستن. خداقوت رفقا قبول باشه❤️(میزبان محترم لطف کردن سانس امشب رو به گروه استراحت دادن. امیدوارم بچه ها بعداز سه اجرای دیروز و دو اجرای امروز، دورهمدیگه دلشون شاد باشه.) الهی که همه ی رزمندگان و سربازان وطن در عافیت و صحت باشن. https://eitaa.com/physicist_actor
ترک دارد دلم همچون انارِ آخرِ پاییز همه شبهایِ دلتنگی بدونِ تو شبِ یلداست...‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دی ماه از همان شب اول لبریز از یاد شهید ارباً اربای فرودگاه بغداد است😭😭😭 https://eitaa.com/physicist_actor
گفتیم حالا شب یلداست،😃 دور هم باشیم،😇 عکسی باشد و شعری و بگو بخندی... 😄 جایتان خالی، غذا که با غرولند های زهرا و بهانه های گاه و بیگاه فاطمه، 😬 دو سه ساعتی طول کشید و دست اخر به خودم که امدم دیدم، پیاز های خورشت سوخته و برنج هم قسمت بالایی اش زنده مانده و قسمت پایینی هم شفته شده،😐 قدرت خداااا، در همان حین که یک دستم به نی نی لای لای بود یک دستم به ملاقه و یکی هم قرص له شده را از دست دختر بزرگم میگرفت، یکی هم ظرف ها را میشست، درب به صدا درامد و مرد خانه با میوه و کیک رسید، 😃 بماند که دو تولد بدون کیک پشت سر گذاشته بودیم و خبری از کیک نبود، 😐 راسش را بخواهید کمی به یلدا خانم حسودیم شد😒 به ذوق کیک سرمه و رژ چپندر چاری کشیدم و میوه ها را شستم، 🤓 در بدو گرفتنِ عکس اول گلاب به رویتان، پوشک اولی کثیف شد، و قبل از عکس گرفتن دست به آب شدم، 😕 و در حین گرفتن عکس اولی و دومی، پوشک دومی هم... ☹️ خلاصه حالا که عکس ها را میبینم، همه شان کج و کوله درامده، با چشم های بسته و دهان باز و درحال حرکت، خواستم بگویم زندگی واقعی این است، بنا نیست همیشه همه چیز سر جایش باشد، گاهی همان عکس های کج و کوله ی واقعی زندگیمان خاطره ست و درسی برای بچه هایمان، به خواهرم گفتم اگر عکس هایم بی عیب بود... یقین بدان جایی در حق کسی کم گذاشته ام تا عکس هایم کامل و بی نقص باشد... یلدایتان مبارک🌹 📝سمیه ترکی https://eitaa.com/physicist_actor
وقتی همه چیز طبق پیش بینی و میلم پیش می رود، یک فاز "خواجه عبدالله انصاری" طوری برمیدارم و واقعا امر برایم مشتبه می شود که به حول و قوه ی الهی و صدالبته با مجاهدت ها و مبارزه با نفس هایم😎، الحمدلله دیگر ریشه ی رذایل و سیاهی ها را دارم میکَنم. اما.... امان از وقتی که اتفاقی خلاف پیش بینی و عمیقا مخالف میلم پیش بیاید... اووووف یک جوری "آن روی سگ"م بالا می آید که انگار نه انگار که این "هاپو" روی دیگر همان عارف واصل بالله است. دوست دارم وقتی باد مخالف می وزد مچ نفسم را بگیرم و سرجایش بنشانم و بگویم: هیییییس!!!!! حالا خودت را شناختی؟ تو اینی؟ " ان النَّفس لامّارةٌ بالسوء الا ما رحم ربی.نفس بسیار به بدی ها امر میکند،مگر آنچه را پروردگارم رحم کند." نفس جان! مواقعی که فاز خواجه عبدالله برمی داشتی، خدا رحم کرده بود وگرنه تکلیف تو معلوم است.اما از یک چیز می ترسم: وسط این مچ گیری وقتی آیه ی بالا را برای نفسم میخوانم باز فکر نکند خواجه عبدالله است؟!😫 https://eitaa.com/physicist_actor
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅من مست و خراب تو باده ی ناب ✴️لحظاتی دلنشین از حضور رهبر انقلاب در منزل خانواده شهید مسیحی آرمن آودیسیان ۹۶/۱۰/۱۳ https://eitaa.com/physicist_actor
اطرافیان گفتند یک نفس عمیق کشیدی و آسمانی شدی پدر. درست مثل بوییدن یک گل. اما من سخت بیم ناک این لحظه ام... أبکی لِخروج نفسی گریه میکنم برای بیرون رفتن جان از بدنم. با صلوات و فاتحه یاد کنیم از درگذشتگانی که چشمشان به ماست. https://eitaa.com/physicist_actor
شیر دختر بنی‌کلاب. دختر پهلوان‌ کلبی. تنها دختر عرب که در کوچه و بازار، شمشیر به کمر حمایل میکرد و پوتین رزم میپوشید و بندها را سفت میکرد. سرش را بالا میگرفت و به پسران مدعی قبیله میگفت زکی! شمشیرزنی‌اش به حدی جذاب و ماهرانه بود که به تنهایی میتواند سوژه صدقسمت the woman king باشد برای اکران نت‌فلیکس. آوازه تیراندازی‌ بانو تا روم و آتن رفته بود. در حد کریس‌کایل و عبدالرسول زرّین. واقعا رفته بود! گوش و دماغ ملخ در حال پرواز را از ده فرسخی روی هوا به هم میدوخت. واقعا دوخته بود! یگانه اسب سوار ماهر بنی‌کلب و طوایف اطراف. مغز متفکر هوشمند جنگ‌های میان‌قبیله‌ای عرب، در حد اتاق‌فکر پنتاگون و هاکریا. نفر اول لیست top 10 arabian girls. رد کننده خواستگاری پهلوانان یال و کوپال‌دار قبایل عرب.  غرّنده‌ی بر فرستاده معاویه برای خواستگاری. دختری در آستانه تجردقطعی خودخواسته! به وقتش اما، فاتح قلعه محکم قلب علی؛ علی فاتح خیبر. به وقتش، همسر سرور خلایق جهان. همسر علی. اول مشق‌کننده و مربی رزم و شمشیرزنی به جناب عباس عزیز. شیرزن عباس‌زای عباس‌پرور. مسیری را که امروز زن فمینیست موج‌چهارمی در واشنگتن و لوکزامبورگ در آرزوی طی‌کردنش است، او هزارسال پیش با آموزه‌های اسلام، در بیابان‌های حجاز آسفالت کرده. فاطمه‌کلابیه؛ حضرت ام‌البنین خودمان. صاحب هزاروچهارصدساله «سفره‌های ام‌البنین» زنان طایفه شیعه، از جبل‌عامل تا خراسان. الگوی بی‌بدیل مادرشهید های جبهه مقاومت از خوزستان تا کرانه باختری. یگانه حاجت‌دهنده فقهای شیعه در قعر مشکلات لاینحل علمی و اجتهادی. ذکر روی بازوبند دختران تیرانداز المپیکی. با هزاران عنوان افتخاری دیگر و مدال‌های طلایی روی سینه. چه چیزی او را در تاریخ ماندگار کرد؟ نه شمشیر و کمان و خنجر؛ و نه عنان اسب‌عربی. با همه این جلال و جبروت، او خودش را کنیز بچه‌های فاطمه کرد. زنی که چشم تمام اشراف اصیل عرب به دنبال تصاحب او و نشاندنش بر محمل‌های طلاکوب و زینت‌بسته بود، نوکر تمام‌وقت بچه‌های فاطمه شد و با افتخار گفت خودم و چهار شیرمردِ زاییده‌ام فدای یک‌ لبخند نوه‌های پیغمبر. و راز ماندگاری‌ در بطن تاریخ را اینگونه فاش کرد و ماند و ماند و خواهد ماند! پاینده‌باد سلطنت بی‌زوال تو. 📝فاطمه خلیل زاد https://eitaa.com/physicist_actor