eitaa logo
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
104 دنبال‌کننده
472 عکس
38 ویدیو
0 فایل
ناشناس: https://daigo.ir/secret/61740839862 ناشناس دوم اگه دایگو نیاورد: https://harfeto.timefriend.net/17647742862820
مشاهده در ایتا
دانلود
تلفظا رو که اشتباه ننوشتم؟ تناقض که نداره؟🤡🤣
همزاد پرسی جکسون مشغول اسکیت سواری بود. باید به خانه می رسید و همین حالا هم دلش برای غذای گرم و آماده تنگ شده بود. پس در ذهنش تصور کرد که به جای اسکیت ، مشغول موج سواری بر روی دریا است و سریع تر از قبل حرکت کرد. - نخستین نبرد او با اکیدنای هولناک بود ، نبردی پر از خون و تکاپو. در آخر او پیروز برگشت ، هر چند بنا های تخریب شده زیادی پشت سر خود باقی گذاشت. - او در خانه ای دنج و کوچک زندگی می کند. خانه پر از وسایل درهم و برهم است اما به طرز عجیبی مرتب به نظر می رسد. چندین تخته موج سواری و انواع سلاح ها گوشه‌ای به چشم می خورد. و البته که آشپزخانه ای پر از غذا های گرم و تازه دارد. برای اردوگاه دورگه ها 🎯
همزاد ریچل الیزابت دیر قلمو به دست داخل پارک نشسته بود. داشت بر تنه درختی با هنر و رنگ هایش زیبایی بیشتری می بخشید. زیر لب شعر می خواند و سعی می کرد با ریتم آواز گنجشکان یکی باشد. - نخستین نبرد او با یک گرگینه بود ، هیولایی که او فکر نمی کرد هرگز ببیند . او به سرعت دنبال جسمی از جنس نقره گشت ، اما موفق نشد. گرگینه غرید و خیز برداشت. دختر از جا پرید و دوان دوان از خیابان گذشت، اما پایش به چیزی گیر کرد و نقش زمین شد. نگاه کرد و یک گیره تیز نقره ای دید. فورا آن را برداشت ، در گردن گرگینه فرو برد و دعا کرد واقعا از جنس نقره باشد. که البته همینطور هم بود. - او در یک آپارتمان کوچک و بی روح زندگی می کند. البته بی روح مال زمان گذشته‌ است ، زیرا اکنون دیوار ها آنقدر با رنگ و طراحی پر شده اند که نقطه ای خالی نمانده. پرده ها کنار زده شده و نور آفتاب درون آپارتمان پخش می شود. اما مهم ترین دلیلی که باعث شده خانه دیگر بی روح نباشد ، حضور خود اوست. برای The fox 🦊
- همزاد آنابث چیس درون کتابخانه کز کرده بود. در اطرافش بوی عود و قهوه به مشام می رسید. اگر کسی وارد می شد احتمالا در ابتدا او را نمی دید ، زیرا پشت برج های کتاب پنهان شده بود. - نخستین نبردش با اسکیلا بود. در حین ماموریتی ، به ناچار با او رودررو شد. از اطلاعات و نقشه های بسیاری که به ذهن سپرده بود استفاده کرد؛ اینگونه شد که طی یک نقشه فریبانه اسکیلا درون غاری دریایی گیر افتاد. - او در یک خانه به روز اما با سبک معماری یونانی زندگی می کند. فضای داخل خانه ترکیبی از صندلی ننویی ، میز کامپیوتر ، بوم نقاشی ، کتابخانه و رادیو های قدیمی است. برای کرم کتاب 📚
- او بر عرشه کشتی ای ایستاده بود. میانه خوبی با کشتی‌رانی و آب ها نداشت اما مجبور بود تحمل کند ، وگرنه افتخار خودش و سربازانش از دست می رفت. او همزاد جیسون گریس بود. - نخستین نبردش همین چندی پیش بود. موجودی که به هیچ وجه انتظارش را نداشتند ، ناگهان جلویشان ظاهر شده بود. در حالت عادی باید از ترس می لرزیدند و کنترل خود را از دست می دادند ، اما آنها سربازان آموزش دیده رومی بودند. پس دست به کار شدند و با تمام قوا به چاریبدیس حمله کردند. پس از اینکه تعداد زیادی زخمی شدند ، او متوجه شد که باید سخت‌ترین تصمیم ممکن را بگیرد. او به زخمی ها دستور داد خود را قربانی چاریبدیس کنند. هنگامی که هیولا مشغول بلعیدن آن سربازان زخمی بود ، آنها با کشتی گریختند. اگر هدف مهم‌تری نداشتند ، او حتما آنجا می ماند تا حداقل همه با هم بمیرند. - او در یک قلعه متروکه زندگی می کند ؛ قلعه ای که در روزگاران دور متعلق به رومی ها بود. اکنون تمام قلعه تکه و پاره شده به جز یک تالار. او آنجا می نشیند و به بارقه های نور خورشید که از ترک های دیوار عبور می کنند زل می زند. این ها باعث می شوند حواسش پرت شود ؛ از تمام تصمیماتی که تا به حال گرفته. برای Me☆ 🎀
ببخشید چرت و پرت شد مجبور بودم کوتاه بنویسم 😭🤡 گفتم از هوش مصنوعی کمک نمی گیرم مفهوم تقدیمی‌م رو درست نمی فهمه ولی حالا پشیمون شدم ای کاش خودم نمی نوشتم حداقل اون جمع و جور تر و بهتر می نوشت💔🤣