eitaa logo
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
103 دنبال‌کننده
471 عکس
38 ویدیو
0 فایل
ناشناس: https://daigo.ir/secret/61740839862 ناشناس دوم اگه دایگو نیاورد: https://harfeto.timefriend.net/17647742862820
مشاهده در ایتا
دانلود
کاربر ولف 134787 خیلی بی ادبه_
از چنل اصلیم در دو_سه هفته گذشته بیشتر از صد نفر لفت دادن
حالا ملت دو ماه غیب میشن وقتاییم که میان راجب اون میشینن چرت و پرت میگن کمم که نمیشن هیچ ، سه کا هم میشن😍 همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
خونه کیک‌های چوبی - تورنتو، کانادا این خونه تو یه محله ساده و معمولی به نام «سیتون ویلیج» توی تورنتو قرار داره. کل نما و حتی ماشین صاحبخونه با هزاران شیء ریز و درشتِ رنگارنگ پوشیده شده. از سکه، چوب پنبه، مهره های شیشه ای، اسباب بازی های کوچیک، دکمه و چیزهای عجیب غریبِ دیگه! حتی یه ماشین ون هم جلوی خونه هست که هماهنگ با خود خونه تزئین شده — بهش میگن "ماشین حشره‌ای"❕
داستان کامل این خونه عجیب: مالک این خونه، آلبینو کاریرا، تو سال ۱۹۹۴ یه آسیب شدید نخاعی برداشت و دیگه نتونست سر کار بره. تو دوران بهبودی، برای اینکه خودش رو سرگرم کنه، شروع کرد به چسبوندن چیزهای ریز و بامزه به صندوق نامه خونه. اول با مهره های شیشه ای کوچیک شروع کرد. بعد کم کم دکمه و سکه و چوب پنبه رو هم اضافه کرد.
اوضاع وقتی خیلی جدی شد که صندوق نامه کاملاً پوشیده شد. بعد رفت سراغ ایوان خونه، بعدش نما، بعد پیاده رو، بعد حیاط و گاراژ و حتی پشت بوم! امروز کل خونه از بالا تا پایین با اشیایی پوشیده شده که هیچکس دیگه نمی خواستشون — از عروسکهای شکسته گرفته تا کلیدهای قدیمی و تکه های بازی مونوپولی.
چرا این خونه اینقدر معروفه؟ -تو سال ۱۹۹۷ تو برنامهٔ خونه های عجیب معرفی شد. -تو سال ۱۹۹۸ به عنوان «عجیب‌ترین باغ شهر» از طرف شهرداری تورنتو انتخاب شد. -تو سال ۲۰۱۶ بین «غیرعادی‌ترین خونه‌های تورنتو» رتبه گرفت.
مردم محلی و توریست ها همیشه جلوی خونه می‌ایستن و به این همه شلوغی رنگارنگ نگاه می‌کنن. بعضی ها حتی برای صاحبخونه هدیه های کوچیک میارن — مثلاً یه دکمه یا عروسک کوچیک — تا به مجموعه اضافه کنه! صاحبخونه می‌گه: "این کار برام مثل یه مراقبه است. ذهنم رو آروم می‌کنه و بهم انگیزه میده."
به خاطر این بهش میگن خونه "کیک های چوبی" که خیلی از تزئینات این خونه رو تکه‌های چوبی گرد و صافی تشکیل می‌دن که به شکل برش‌های کیکن.
بابت خندیدن به این میرم بهشت😔🤣
هدایت شده از شماره "۱"
_روزی روزگاری جنگجویی می‌جنگید. برای امیدش، عشقش، خانواده‌اش، برای بقا می‌جنگید. *خب... بعدش چی شد؟ _مسئله همینه، بعدی وجود نداشت. زندگی رو نمیشه شکست داد. باید اجازه داد کنترلت کنه، فقط آن موقع در آرامش خواهی بود.