eitaa logo
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
104 دنبال‌کننده
472 عکس
38 ویدیو
0 فایل
ناشناس: https://daigo.ir/secret/61740839862 ناشناس دوم اگه دایگو نیاورد: https://harfeto.timefriend.net/17647742862820
مشاهده در ایتا
دانلود
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
جیپ خاکستری از داخل جنگل بیرون میاد، از روی پل چوبی که روی رودخانه بنا شده، می‌گذره و وارد شهر میشه،
سالیان سال از عمر مِریک گذشته بود. خطوط به هم پیوسته چین و چروک های صورتش ، مو های خاکستری اش ، و صدای خشن شده اش این را اثبات می کردند. پزشکی به او گفته بود بهتر است برای بهبود مفاصل پایش از عصا استفاده کند. (در واقع منظورش بدتر نشدن بود و برای امید دادن به مریک واژه "بهبود" را به کار برد ، اما مریک که احمق نیست.) مسلم است که روحیه‌ی مبارزه‌طلب و لجوج مریک به او اجازه نمی داد این را بپذیرد؛ کهولت سن را ، از کار افتادگی مفاصلش را ، و به پایان رسیدن دورانش را. مدتی بود که زندگی اطراف مریک خسته کننده شده بود.اتفاقات یکنواخت پشت سر هم تکرار می شدند.هیچ چیز جدیدی نبود ، هیچ هیجان و حتی مصیبتی نبود. تا اینکه یک روز آنها آمدند. آن سه جوان که رویایی در سر های کوچکشان می پروراندند. قصد داشتند کافه ای در نورث بریج تاسیس کنند. مریک چندان از آنها خوشش نمی آمد ، زیادی امیدوار و خوش خیال بودند. اما همین ها باعث شده بود همراه خودشان شور و هیجان را به‌ شهر بیاورند ؛ و این همان چیزی بود که مریک می خواست. در نظر او کافه ها هم می توانستند سرگرم کننده باشند. پس از پشن صحنه جریانات را زیر نظر می گرفت و در دل امید داشت که آنها ، دختر و دو پسر ، موفق شوند. اما می دانست خطری هم در کمین است. مرد میکده دار بدنام خصومت شدیدی با آنها داشت. اکنون دوران جولان های بی رحمانه‌اش گذشته بود ، اما دلیل نمی شد دیگر فتنه بر پا نکند. او گروه نسبتا بزرگی از مردم را ( که بیشترشان پیرمرد های خلافکار دیگر و جوان های بی سر و پا بودند) بر علیه آنها تحریک کرده بود. حتی باعث شده بود هیچ مهمان‌خانه‌ای به آنها جا ندهد و مجبور شوند در جیپ بخوابند. مریک می دانست که حتی اگر خود میکده دار به آن جوانان بیچاره صدمه نزند ، دار و دسته ای که جمع کرده بود این کار را می کردند. پس کمترین کاری که می توانست را انجام داد: آنها را به منزل خودش دعوت کرد. جریان داشت جالب می شد. مریک مطمئن بود امکان ندارد زندگی ، حتی اگر مدتی اینطور باشد ، برای همیشه خسته کننده بماند.
https://eitaa.com/loraljud97/648 لورال واییی مال منم قاطیش کرداینسمیت😭💞😂
با اینکه نیکو نیست ولی خیلی شبیهشه😭😂
هدایت شده از شماره "۱"
دیدی وقتی اون شب از شدت گریه نمی‌تونستی حرف بزنی فرداش خندیدی؟ دیدی اون لحظه چقدر دوست داشتی بزنی تو دهنش ولی چند سال بعد دلت براش تنگ شد؟ دیدی اونروز چقدر سر شکلات خوردن اصرار می‌کردی، چندین سال بعد سر خرید اون لباس؟ تو تغییر می‌کنی. خوب یا بد میشی، نابود میشی اما دوباره ساخته میشی. تو مثل انرژی هستی، از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌شوی اما هیچگاه تموم یا شروع نمیشی. بی خیالش. بچسب به اونی که می‌خوای. بی خیالش. تهش هیچی نیست. بی خیالش...
هدایت شده از W̴easleys'W̴izardW̴heezes
سلام من دوباره خر شدم و میخوام تقدیمی بد_🥀 شما این پیام رو توی چنلتون فور میکنین اینجا حتما جوین میشین و لینک چنلتون رو اینجا میندازین 🎪 (لطفا بگین که برای تقدیمیه) و صبوری میکنین تا من بهتون یه اسلحه، یه متن از یه کتاب و یه آیتم رندوم بدم. این آیتم رندوم هرچیزی ممکنه باشه، یه متن، عکس یا هرچیز دیگه ای. ظرفیت ۱۳ تا چنل🥀
قدبلند بودن انقدر بده؟
داداش من اونقدرام دراز نیستم کلا ۱۶۹ سانتم ته تهش در آینده میشم ۱۷۳_۱۷۴
بعدشم به قول اون یاروعه دخترای قدبلند خیلی هم بغلی‌ن فقط تو قدت نمی رسه بغلشون کنی🎀😔
شاید این یکی رو گذاشتم پروفایلم🤣