eitaa logo
🌸 خاله شکوفه 🌸
19.6هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
429 فایل
✔ فهیمه فلاح هستم مدیر و مربی مهد و پیش دبستان ( برگزاری کلاس ها بصورت حضوری و مجازی ) تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/4054122936C60eaf666fd 🌷اگر میخوای وقتی فرزندت رفت کلاس اول ، راحت باشی ، با آموزشهای خلاق و رایگان ما همراه شو 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃‍ ادامه داستان سه بچه خرس👇👇👇 بیایید در را بازکنید، چون که رسیده مهمان. هر دو بچه خرس با هم گفتند: نه در باز نمی کنیم. چون می دانیم تو گرگه گرسنه بزرگی. آقا گرگه هم عصبانی شد. لپهایش را پر از هوا کرد و فوت کرد به خانه چوبی خانه چوبی خراب شد و چوبها به زمین ریخت. دو بچه خرس پا به فرار گذاشتند. رفتند و رفتند تا به خانه خرس زرنگ رسیدند. داد کشیدند: کمک ، کمک، در را باز کن برادرجان! خرس زرنگ در را باز کرد. برادرهایش را راه داد و در را بست. آقا گرگه از راه رسید. به در زد و گفت: آی خرسهای کوچولو، آی خرسهای مهربان. بیایید در را باز کنید، چون که رسیده مهمان. هرسه بچه خرس با هم گفتند: نه، در را باز نمی کنیم. چون می دانیم تو گرگی، گرسنه و بزرگی. آقا گرگه عصبانی شد لپهایش را پر از هوا کرد. فوت کرد به خانه آجری. اما خانه آجری تکان نخورد. آقا گرگه سرش را به دیوار خانه کوبید. دیوار آجری خراب نشد. اما سر آقا گرگه زخمی شد. آقا گرگه ناله کنان و زوزه کشان راه افتاد و رفت به خانه خودش. چند روز گذشت. از آقا گرگه خبری نشد. تا اینکه . . . یک روز بچه خرسها، روی تپه، زیر سایه درخت سیب مشغول بازی بودند. ناگهان گرگ از راه رسید. بچه خرسها پریدند روی درخت سیب. آقا گرگه با خودش گفت: همین جا منتظر می مانم تا بیایند پایین. یک ساعت گذشت، دو ساعت گذشت، سه ساعت گذشت، بچه خرسها پایین نیامدند. گرگ خسته و گرسنه بود. خرس زرنگ از بالای درخت، یک سیب کند و پرت کردبه آن دورها. آقا گرگه رفت که سیب را بخورد، بچه خرسها از درخت پایین پریدند و فرار کردند. چند روز دیگر هم گذشت. از آقا گرگه خبری نبود. خرس زرنگ می خواست برای خودش یک بشکه بخرد. از خانه بیرون آمد و به شهر رفت. بشکه را خرید و به طرف خانه برگشت. در میان راه، آقا گرگه را دید. آقا گرگه هم او را دید و به طرفش دوید. خرس زرنگ رفت تو بشکه، با بشکه قل خورد و آمد به طرف گرگه. بشکه به گرگه رسید و محکم به او خورد. گرگه به زمین افتاد و آه و ناله اش بلند شد. خرس زرنگ از توی بشکه درآمد و پا به فرار گذاشت. چند روز بعد، بچه خرسها توی خانه،کنارآتش نشسته بودند. یک مرتبه سرو صدایی شنیدید. از پنجره نگاه کردند. دیدند که آقا گرگه با یک نردبان به آن طرف می آید. گرگ، نردبان را به دیوار خانه تکیه داد و از آن بالا رفت. او می خواست از راه دودکش خانه، وارد شود. خرس زرنگ این را فهمید. به برادرهایش گفت: زود باشید، یک دیگ پر از آب بیاورید.دیگ پر از آب را آوردند. آن را روی آتش گذاشتند. آب جوش آمد و قل قل کرد. آقا گرگه از دودکش پایین آمد. و ناگهان توی دیگ آب جوش افتاد. داد و فریادش بلند شد. ناله کنان و زوزه کشان پا به فرار گذاشت. بعد از این اتفاق، آقا گرگه فکر خوردن بچه خرسها را از سر بیرون کرد. دیگر هم به سراغشان نیامد. خرس تنبل و خرس شکمو، تنبلی و پرخوری را کنار گذاشتند. با کمک برادر زرنگشان، در زمین جلوی خانه دانه کاشتند و مشغول کشت و کار شدند. به این ترتیب سه بچه خرس قصه ما،زندگی خوب و خوشی را در کنار هم شروع کردند. 🐻 🏕🐻 🐻🏕🐻 خاله شکوفه: 🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزم رو توضیح بده 🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"بهار" چیزے مے خواهد فراتر از یک تبریک گفتنِ ساده به یڪدیگر ، چیزی مهم تر از یک احوال پرسے ، چیزی با ارزش تر از دید و بازدید هاے ڪوتاهِ سالے یڪبار! "بهار" تغییر مے خواهد بهار ، اصلا مے آید تا تغییر ڪنیم ، ًبهار ، یعنے "تغییر" ؛ و چه زیباست تغییرے ڪه همزمان با بازگشت پرستو ها و دوباره سبز شدن دنیاست! عید واقعے هم جشنے است براے آنهایے ڪه تغییر را پذیرفته و قربانے تقدیر نشده اند... قلبتان بهاری🌷 خاله شکوفه: 🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیشکش🌸 نگاه مهربونتون در این روز زیبای بهاری🌸 گل را برای زندگیتان وکوتاهی عمرش رابرای غمهایتان آرزومندم لبتان غنچه لبخند دلتون خوش روزو روزگارتان بروفق مراد دوشنبه تون شاد شاد🌸 خاله شکوفه: 🌸 @pishdabestanaye 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا