#شعر
ستاره دریایی
شبیه یک ستاره س
خونه ش تو آب دریاس
ستاره ی دریایی
همسایه ی ماهیاس
#واحدکار_جانوران
#آبزیان
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
بازی ومسابقه:
مسابقه ماهیگیری:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
با مقداری سیم حالت دار میتونید این بازی پر از هیجان رو انجام بدین.
نفری یک شیشه مربا به بچه ها بدین تا ماهی هاشون رو داخل شیشه بندازند بعد از گرفتن از دریا😄😉😉😉
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
در یک کار کلاسی میتونید تصویر یک ماهی را در یک صفحه A4 در اختیار بچه ها بزارید تا با استفاده از پولک و چسب بدن ماهی را بپوشانند.
در مورد شنا کردن توضیح دهید که شناسه اول ابزیان است
و ورزش شنا که خیلی مفرح و شاد است.
آبزیان
به آن دسته از جاندارنی گفته میشود چه بی مهره و چه با مهره که تمام و یا نیمی از زندگیشان را در اب می گذرانند.
#واحدکار_جانوران
#آبزیان
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
اهداف آموزشی
آشنایی با انواع حیوانات ابزي و نحوه زندگی،تغذیه و محل زندگی آنها
بازی ماهی گیری :👇👇👇
وسایل:
چوب بستنی
در بطری
🌺🌺🌺🌺
داخل ظرف آب ریختیم و به هر کدوم از بچه ها یک دونه جوب بستنی دادم.
باید با تمرکز بدون کمک از دست دیگشون.
در بطری رو از آب در میاوردند.
در های بطری نقش ماهی رو داشتند برای بچه ها.
بعضی حیوانات مانند(لاک پشت،تمساح،خرچنگ و...)هم در آب زندگی می کنند هم در خشکی
آکواریوم :
یه قسمت از یه دریاست
آبش یه کم آبیه
حباب سازش عالیه
ماهی داره بانمک
زبر و زرنگ و کوچک
اما نداره کوسه
تا هیچ کسی نترسه
سنگ و خزه ته اون
صدف داره فراوون
یه ماهی لجن خوار
چسبیده روی دیوار
می شوره ماهیارو
می خوره آشغالارو
آکواریوم چه زیباست
یه قسمت از یه دریاست
آکواریوم چه زیباست
این شعرم به (اسم شالاپ شولوپ) که میتونیدباریتم وحرکت دست وپابچه ها که بصورت مرتب ومنظم برروی زمین زده میشه بصورت همگانی بخونید...
دل روبه دریا می زنم
شالاپ شولوپ
دست می زنم پا می زنم
شالاپ شولوپ
تواب شنا میکنم
ببین چه ها میکنم
اب شده اسباب بازی
وای چه خدای نازی...
آبزیان
به آن دسته از جاندارنی گفته میشود چه بی مهره و چه با مهره که تمام و یا نیمی از زندگیشان را در اب می گذرانند.
توضیح درمورد اینکه همه ی ماهی ها خوراکی نیستند و تعدادی هم تزیینی هستند .
در مورد مشاغل وابسته به دریا و ماهی گیران صحبت کنید.
استفاده از ابزیان
۱) برای مصارف تغذیه ای که برای خوراک استفاده می شود
۲) برای مصارف تزیینی که از برخی حلزونها و صدفها برای کارهای تزیینی استفاده می شود .
۳) برای مصارف صنعتی که از روغن ماهی ها و برخی دیگر ابزیان در مصارف شیمیایی استفاده میشود .
۴) مصارف تفریحی که نگهداری ابزیان و ماهی ها در اکواریوم ها واستخرها می باشد.
در موردنقش ابزیان در زندگی انسانها و محیط زیست صحبت کنید و در مورد صید بی رویه انها.
واحد کار: آبزیان
اهداف:
آشنایی با انواع آبزیان ( ماهی ها، نهنگ، کوسه، دلفین، خرچنگ، عروس دریای، مرجان ها )
آشنایی با اعضای بدن ماهی ( سر، دم، باله ها، آبشش )
آشنایی با زیستگاه و تغذیه هریک از آنها
گفتگو در مورد نحوه تنفس و پوشش بدن ماهی ها
v شعر: ماهی
اتل متل ماهی من چه نازه
چشمای اون دو نقطه ی سیاه
آب میخوره، تاب میخوره تو آبا
سر میخوره به روی موج دریا
کاری بجز آب و شنا نداره
ماهی من دم داره، پا نداره
آشنایی با اعضای بدن ماهی ها(دم،باله،ابشش)و پوشش بدنشان از پولک
همیشه بچه ها فکر میکنن ابزیان فقط ماهی هاو کوسه ها و نهنگ ها هستند در صورت امکان تصاویر مختلفی از ابزیان مثل انواع مرجانها اختاپوسها و صدفها و عروسهای دریایی و فک ها و ستاره های دریایی و ....
را به کلاس ببرید و به بچه ها معرفی کنید.
دقت در شگفتي موجودات دریایی و خلقت خداوند مهربان
در مورد تولید مثل ابزیان صحبت کنید و به خصوص ماهی ها .
تشویق کودکان برای خوردن ماهي و ميگو و بيان فواید آنها
من دراین واحد کار درمورد موجودات زنده صحبت میکنم که به چه چیز هايي نياز دارند
آب،هوا،غذا
مثل ماهي،انسان و.....
درمورد موجودات غير زنده ام صحبت میکنم
#واحدکار_جانوران
#آبزیان
#آبزیان
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
🐠🐠م مثل ماهی🐠🐠
ماهی ریزه میزه
تو تنگ روی میزه
می پره بالا و پایین
ببین چه تند وتیزه
#شعر_آموزشی
🐠
🐠🐠
🐠🐠🐠
🐠🐠🐠
🐠🐺 گرگ گنده و خِپِله ماهی🐺🐠
گرگ گنده هر بار که لب برکه می رفت و خپله ماهی را می دید، دهنش آب می افتاد. گرگ، هیچ وقت ماهی شکار نکرده بود. هیچ وقت طعم ماهینچشیده بود؛ چون از آب می ترسید.
روزی از روزها، گرگ گنده، نتوانست چیزی برای خوردن دست و پا کند. رفت سراغ برکه تا هر طور شده، ماهی بگیرد. سرش را کرد توی آب. خپله ماهی تندی لغزید و دور شد. گرگ سرش را از آب بیرون آورد تا نفس بگیرد.
ماهی عصبانی، از توی برکه داد زد: «آهای گرگ بی عُرضه! فکر کردی می توانی من را شکار کنی؟ اگر راست می گویی، بیا من را بگیر!»
گرگ گنده گفت: «می گیرم، خوب هم می گیرم!»
چهار دست و پا به آب زد. ماهی از گرگ فاصله گرفت.گرگ شالاپ دنبالش رفت. خپله ماهی جلوتر رفت. کم کم آب به شکم گرگ رسید. ماهی در جای عمیقی ایستاد. گرگ گنده که دید او ایستاده، خوش حال شد. شیرجه زد وسطبرکه. با کله رفت زیر آّب. خواست نفس بکشد، نتوانست. قُلپ قُلپ آب رفت توی حلقش. وحشت کرد.
کف برکه ایستاد؛ سرش زیر آب بود. داشت خفه می شد. چنگ زد، علف ها و جلبک های سر راهش را گرفت و خودش را لب برکه رساند. شکمش پر از آب شده بود. تند و تند سرفه کرد و آب ها را ریخت بیرون.
هنوز حالش جا نیامده بود که خپله ماهی سرش را از آب بیرون آورد و گفت: «دیدی، دیدی نتوانستی!» گرگِ خیس، نفس نفس زنان به او زل زد و دیگر به سراغ ماهی نرفت.
#قصه
🐺
🐠🐺
🐺🐠🐺
🐠🐺🐠🐺
🐺🐠🐺🐠🐺
💕💕
#قصه_شب
🐠ماهی کوچولو🐠
📚 یکی بود، یکی نبود. در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد.
حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد.
ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد.
🐠
یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟
ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام.
ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن.
🐠
فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود.
کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان خیس شد و افتاد توی آب.
ماهی کوچولو با خوشحالی به طرف آن رفت و نان خیس شده را با لذت خورد. نان خیلی خوشمزه بود و ماهی حسابی سیر شد. کلاغ هم بقیه نان را خورد و رفت.
🐠
از آن روز به بعد، کلاغ، هر روز با تکه ای نان خشک به کنار حوض می آمد و آن را در آب حوض خیس می کرد. ماهی سهم خود را می خورد و کلاغ هم سهم خود را.
ماه به ماهی نگاه می کرد، می دانست که خدا به او نگاه می کند. ماهی تنها نبود، همان طور که کلاغ تنها نبود. خدا همیشه با آنها بود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تو حوض خونه ما
ماهی های رنگارنگ
بالا و پایین میرن
با پولکای قشنگ
با چشمون بازشون
همو نگاهومیکنن
دنبال هم میگردن
همو صدا می کنن
کلاغه تا میبینه
میخواد ماهی بگیره
ماهی ها قایم میشن
به زیر ابها میرن
کلاغه نالون میشه
زار و پریشون میشه.
#واحدکار_جانوران
#آبزیان
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
🐠🐠م مثل ماهی🐠🐠
ماهی ریزه میزه
تو تنگ روی میزه
می پره بالا و پایین
ببین چه تند وتیزه
#شعر_آموزشی
🐠
🐠🐠
🐠🐠🐠
🐠🐠🐠
🐠🐺 گرگ گنده و خِپِله ماهی🐺🐠
گرگ گنده هر بار که لب برکه می رفت و خپله ماهی را می دید، دهنش آب می افتاد. گرگ، هیچ وقت ماهی شکار نکرده بود. هیچ وقت طعم ماهینچشیده بود؛ چون از آب می ترسید.
روزی از روزها، گرگ گنده، نتوانست چیزی برای خوردن دست و پا کند. رفت سراغ برکه تا هر طور شده، ماهی بگیرد. سرش را کرد توی آب. خپله ماهی تندی لغزید و دور شد. گرگ سرش را از آب بیرون آورد تا نفس بگیرد.
ماهی عصبانی، از توی برکه داد زد: «آهای گرگ بی عُرضه! فکر کردی می توانی من را شکار کنی؟ اگر راست می گویی، بیا من را بگیر!»
گرگ گنده گفت: «می گیرم، خوب هم می گیرم!»
چهار دست و پا به آب زد. ماهی از گرگ فاصله گرفت.گرگ شالاپ دنبالش رفت. خپله ماهی جلوتر رفت. کم کم آب به شکم گرگ رسید. ماهی در جای عمیقی ایستاد. گرگ گنده که دید او ایستاده، خوش حال شد. شیرجه زد وسطبرکه. با کله رفت زیر آّب. خواست نفس بکشد، نتوانست. قُلپ قُلپ آب رفت توی حلقش. وحشت کرد.
کف برکه ایستاد؛ سرش زیر آب بود. داشت خفه می شد. چنگ زد، علف ها و جلبک های سر راهش را گرفت و خودش را لب برکه رساند. شکمش پر از آب شده بود. تند و تند سرفه کرد و آب ها را ریخت بیرون.
هنوز حالش جا نیامده بود که خپله ماهی سرش را از آب بیرون آورد و گفت: «دیدی، دیدی نتوانستی!» گرگِ خیس، نفس نفس زنان به او زل زد و دیگر به سراغ ماهی نرفت.
#قصه
🐺
🐠🐺
🐺🐠🐺
🐠🐺🐠🐺
🐺🐠🐺🐠🐺
💕💕
#قصه_شب
🐠ماهی کوچولو🐠
📚 یکی بود، یکی نبود. در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد.
حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد.
ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد.
🐠
یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟
ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام.
ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن.
🐠
فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود.
کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان خیس شد و افتاد توی آب.
ماهی کوچولو با خوشحالی به طرف آن رفت و نان خیس شده را با لذت خورد. نان خیلی خوشمزه بود و ماهی حسابی سیر شد. کلاغ هم بقیه نان را خورد و رفت.
🐠
از آن روز به بعد، کلاغ، هر روز با تکه ای نان خشک به کنار حوض می آمد و آن را در آب حوض خیس می کرد. ماهی سهم خود را می خورد و کلاغ هم سهم خود را.
ماه به ماهی نگاه می کرد، می دانست که خدا به او نگاه می کند. ماهی تنها نبود، همان طور که کلاغ تنها نبود. خدا همیشه با آنها بود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تو حوض خونه ما
ماهی های رنگارنگ
بالا و پایین میرن
با پولکای قشنگ
با چشمون بازشون
همو نگاهومیکنن
دنبال هم میگردن
همو صدا می کنن
کلاغه تا میبینه
میخواد ماهی بگیره
ماهی ها قایم میشن
به زیر ابها میرن
کلاغه نالون میشه
زار و پریشون میشه.
#واحدکار_جانوران
#آبزیان
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA