این دنیا خیلی بی رحم تر از چیزیه که فکر میکنم ، وقتی تو همچین شرایطی قرار میگیرم از آینده میترسم.
چطوری قراره به آدما اعتماد کنم؟
_بهم میگه که دیگه صحبت کردن تو ایتا صلاح نیس...
هنوز آدمی که فکر میکنی بده نیومده پای کار که از الان اینجوری موضع گیری میکنی.
_تو گروه حرف میزنه و از این میترسه اگر به پزشکیان رای بده ، اگر خدای نکرده دولت جلیلی اومد پای کار دیگه دانشگاه راهش ندن ، میترسه از کثیف شدن شناسنامش...
انقدری نمیدونه که رو برگه رای اسم نمینویسن و کسی هم بالا سرت کشیک نمیده که اسمتو تو بد ها بنویسه ، نمیدونه دیگه مهری تو شناسنامه نمیخوره.
• خونه پیشولیا •
_بهم میگه که دیگه صحبت کردن تو ایتا صلاح نیس... هنوز آدمی که فکر میکنی بده نیومده پای کار که از الا
اینا آدمای دورو بر منن و فقط دلم میسوزه که سر لجبازی کردن، چشماشون رو حتی رو آینده خودشون هم بستن ، دلسوزی برای هموطن که چه عرض کنم فکر کنم درونشون مرده .
سید جدنی دیگه چیزی به انتخاب اخر نمونده و من خیلی میترسم ، از اینکه آینده ای که متصور بودم از هم بترکه ، از اینکه دوباره غصه و ناراحتی رو تو چهره اطرافیانم ببینم ، شرمندگی رو تو چشمای مامان بابام ببینم ، از هم پاشیدگی دوباره این ملت رو ببینم ، واسه آدمای دلسوزی که این چند روز تلاش کردن ، از نامیدی یه ایران میترسم سید.
واقعا دلم برات تنگ شده ، کاشکی اینجا پیشمون بودی.
دیشب خواب دیدم عروسی دعوتم و یه کت و شلوار شیکی تنم بود و یه مدل باحالی روسری سرم بود که واقعا چرا کسی اونجا ازم خواستگاری نکرد؟
کلاس تصویری همیشه مورد علاقم بود ، همچین استادش.
[آخرین کلاس بود و ناراحت شدم]