هدایت شده از ✦اخگر
جولی - صندوقدار - مونث
پناه بر خدا! این مهمانهای پر سر و صدا و بی ادب تا کِی میخواهند مغز مرا بخورند؟ درست زمانی که درهای سیاهِ هتل باز میشوند کار من شروع میشود. درواقع این ها اولین مهمانانی هستند که میبینم. و البته بدترینشان. زمانی که دعوت نامه هایشان را نشان میدهند اجازه میدهم داخل هتل بروند. کلید هایشان را میدهم و آنها پیِ خوش گذرانی و مهمانی میروند. اما فقط چند ساعت بعد جنازهی یکی از زنها را داخل دستشویی پیدا میکنند. همان زنکِ بدرفتار که زیادی ادعایش میشد. وقتی بالاسر جنازهی خونینش میروم دستانم را در جیبم میچپانم. دستهایم را مشت میکنم و آن تکه کاغذ داخل دستم مچالهتر میشود. همان کاغذی که آن زن روی صندوق جا گذاشت. کاغذی که رویش نوشته بود آن زنِ بی شخصیت مشکل معده دارد و بعد از نوشیدن حتما باید به دستشویی برود. جالب است که آدمها مراقب رفتارشان نیستند و خیلی زود تقاصش را پس میدهند.🕯
تقدیم به: Blood moon / لیلا دروکن مویوم / کتابخانههاثورن / کلبهی پیتار / خواروبارفروشی نامیا
کلبهٔ پیتار;
جولی - صندوقدار - مونث پناه بر خدا! این مهمانهای پر سر و صدا و بی ادب تا کِی میخواهند مغز مرا بخو
خبب درواقع آدمها تقاص پس نمیدن و باید توی این کار کمکشون کرد
(امیدوارم گیر نیفتی)
قشنگ بود🤝🏻
مامانم داشت میگفت میرم مامان زهرا میشم
فاطمه از اون ته خونه رو به من با داد و اخم:
نهههه نههههههه😠☝️
به توصیهی مادر یه تیکه خیار آورد انداخت جلوم به عنوان ملخ
و منی که حواسم نبود و یکم زیادی طبیعی ترسیدم😭😂
+این یک هفته هم فورجهی فیزیکه هم شیمی
-اینارو ول کن بگو تو قراره چیکار کنی
+قطعا سریال🧌