کلبهٔ پیتار;
نمیدونم چرا ولی قارچ منو یاد گوش اون جسدایی میندازه که برای تشریح دیدیم
میره زیر دندونم یاد اون میفتم
اومدیم آقاجونمو از دیالیز بیاریم
فاطمه وسط حیاط بیمارستان وایساده داد میزنه: آآگادوو آگاادووووو
ولی من هنوز منتظر اون اتفاقیم که زندگیم قراره باهاش زیر و رو بشه.
(خدایا جانِ خودت منظورم به خاک سیاه نشستن نیستا)