eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰پوستر | طوفان الاقصی شهید حاج قاسم سلیمانی: امروز پیچیده‌ترین و حساس‌ترین دوره فلسطین است، فلسطین خط مقدم ما و همه جهان اسلام است. ❤️ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اکانت رسمی اسرائیل ویدیویی به عنوان مدرک توییت کرد که بگه حماس خود زنی کرده. فقط یک مشکل داشت… ساعت روی ویدیو ۴ ساعت از زمان انفجار جلوتر بود، پس توییت رو ادیت زد و ویدیو رو حذف کرد. ‎ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رژیم حمله به بیمارستان غزه رو گردن نگرفته و مثل ترسیده و برای التهاب آفرینی بین فلسطینی‌ها گفته احتمالا کار راکت های حماس بوده! حالا تفاوت راکتهای مقاومت و بمب های 2 تنی هدایت ماهواره‌ای آمریکا رو ببینید! https://eitaa.com/piyroo ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⭕️ آقای قوه قضائیه خیانت به مردم مظلوم فلسطین است اگر تمام اینها را مسدود نکنید و مالکان آنها را به میخ نکشی‌... ❌اصلاح‌طلبان همان یهودیان مخفی ایرانند https://eitaa.com/piyroo
⚠️ چر‌اانقدرپر‌شدیم‌ا‌زحرف‌مردم؟! مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌چادر‌سرم‌کنم . . مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌برم‌مسجد‌نماز . . مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌باشهد‌اانس‌بگیرم . . مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌ . . . رضای‌مردم‌یارضای‌خدا؟ کجای‌کاری‌مشتی‌حرف‌مردم‌و‌‌از‌گوشات‌بریزبیرون واسه‌خدات‌زندگی‌کن! ببین‌خد‌اچجوری‌دوست‌داره :)❤️ https://eitaa.com/piyroo
📸 این، تصویر یکی از خانواده‌هایی هست که امروز زیر بمبارون شهید شدن. همشون با هم می‌دونین چرا همه با هم شهید شدن؟ پاسخ رو از متن زیر بخونین، که حرفای یکی از بچه‌های غزه است؛ ما توی غزه نه جای امن داریم نه پناهگاه هیچی! این ایام، روزی یک وعده غذا می‌خوریم. وقتی می‌خوان بمبارون کنن؛ همه اعضای خونواده کنار هم توی یه اتاق جمع میشیم. کسی بیرون نمی‌ره که اگه خونه‌مون بمبارون شد؛ همه باهم شهید شیم. یا همه با هم بریم، یا همه با هم زنده بمونیم. یکی قرآن می‌خونه یکی بچه‌هارو آروم می‌کنه یکی ذکر میگه خب شب‌های بمبارون خیلی ترسناکه؛ همه‌جا تاریکه، هیچ نوری نیست ولی با این وجود بازم نمیشه خوابید. صدای بمبارون حتی به خسته‌ترین چشم‌ها هم اجازه‌ی خواب نمی‌ده. 🔴 این شب‌ها، زن‌هامون، همیشه عبا می‌‌پوشن. مبادا وقتی از زیر آوار درشون میارن، حجاب نداشته باشن. هیچ‌کس از چند دقیقه بعد خودش خبر نداره. هیچ‌کس نمی‌دونه چند دقیقه دیگه کدوم عزیزش زیر آواره. شمارو به حق امام رضا برامون دعا کنین. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🕊 این جمله از شهید را دوست دارم که فرمود: ما از فرزندان مکتبی هستیم که از دشمن امان نامه نمی گیریم. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
✨🕊 ✍بنویسید غزه؛💔 بخونید روضه‌ی عاشورا 😢 روضه علی اصغر 😢 روضه آب 😢 روضه پیکرهای ارباً ارباً 😭 غزه شده کربلا، مهدی زهرا بیا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تجمع اعتراضی کادر درمانی در بیمارستان صیادشیرازی گرگان در محکومیت جنایات رژیم کودک کش صهیونیستی در نوار غزه https://eitaa.com/piyroo
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ وَ عَلیَ الْمُسْتَشْهِدِینَ بَینَ یَدَیکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهْ» یا صاحب الزمان آجرک الله 😭 # طوفان الاقصی # فلسطین # غزه # الله اکبر اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ https://eitaa.com/piyroo
✔️قسمت ۶۵ و ۶۶ +تویه دیوونه ای باید بری تیمارستان بستری بشی صدای قهقهه اش در فضای خالی اکو میشود .خنده هایش عصبی ترم میکند .بی هوا داد میزنم +انقدر بلند نخند نگاهم میکند و دوباره قهقهه میزند . میخواهد اذیتم کند .نفس عمیقی میکشم +از همون دفعه ی اول که دیدمت ازت بدم اومد . اون روز هم تو کافه من بهونه جور کردم تا از پیشت فرار کنم ابرو بالا میاندازد _خوبه حس شیشمت قویه سیگار را روی زمین می اندازد و با پایش له میکند و بعد به سمت در خروجی میرود . قبل از اینکه از در خارج شود میپرسم +ساعت چنده ؟ نگاهی به ساعتش میکند و بعد موشکافانه من را نگاه میکند _شیش و نیم عصر سر تکان میدهم . راهی که رفته را بر میگردد و نزدیک من میشود . لگد محکمی به پهلویم میزند .از درد روی زمین دراز میکشم و آخ بلندی میگویم .زیر لب میغرم +برای چی میزنی روانی ؟ لبخند شیطانی تحویلم میدهد _بهم گفته بود قبل از اومدن جوری بزنمت که نتونی فرار کنی. برو خدا رو شکر کن دلم برات سوخت وگرنه میخواستم بیشتر بزنم سریع به سمت در میرود و از چهارچوب در عبور میکند . به سختی مینشینم . درد در پهلویم میپیچد . تنها دلخوشی ام امدن شهریار است . باید تا نیم ساعت دیگر برسد . چشم هایم را میبندم و چند دقیقه ای به فکر میروم که صدای پارس سگی را میشنوم . با ترس چشم باز میکم. واقعا دارم میترسم. نازنین و سگی بزرگ و سیاه رنگ با چشم های وحشی در چهارچوب در ظاهر میشوند . با ترس نگاهم را میان آن دو میگردانم .نازنین لبخند کجی میزند _چه عجب بلاخره ترسیدی . در را میبندد و از پشت در میگوید _ این سگ رو اینجا میبندم . حواست باشه یه وقت فکر فرار به سرت نزنه ها . و بعد صدای چرخاندن کلید در قفل می آید . سگ با صدای مهیبی مدام پارس میکند . درد پهلو و گونه ام و دست و پای بسته ام کم بود ، حالا باید این سگ وحشی را هم تحمل کنم ! بغض میکنم و درد دل از خدا کمک میخواهم . نگاهی به خودم میاندازم . سعی میکنم با دست های بسته ام چادرم را جمع و جور کنم .دلم برای خودم میسوزد ، بغضم به اشک تبدیل میشود و از گونه هایم جاری میشود .یعنی چه کسی به نازنین گفته که با من این کار را بکند . صدای ماشینی از بیرون می آید . دست از گریه بر میدارم وگوش هایم را تیز میکنم .با فکر آمدن شهریار بی اختیار لبخند میزنم .بعد از مدت کوتاهی صدای پای کسی از پله ها می آید . صدای پارس سگ بلند تر و مهیب تر میشود . دوباره میزنم زیر گریه .با صدای که از شدت گریه میلرزد میگویم +کی اونجاست ؟ پاسخی نمیشنوم .گریه ام شدت میگیرد ، در دل آیت الکرسی میخوانم . صدای پارس سگ قطع میشود . کسی دستگیره ی در را پایین میکشد . گریه ام آرام میشود ، از شدت ترس حتی نمیتوانم گریه کنم !با خودم میگویم حتما شهریار است . اما اگر شهریار نباشد چه ؟ اگر شهریار بود که جوابم را میداد ، اگر شهریار بود صدایم میزد یا حداقل چیزی میگفت . صدای کوبیده شدن چیزی به در می آید . با ترس لبم را به دندان میگیرم که جیغ نزنم . تنم شروع به لرزیدن میکند ! در اوج تابستان احساس سرما میکنم و بدنم یخ کرده است . مدام صدای کوبیده شدن چیزی به در می آید که یک هو در از جا کندی میشود . چشم هایم را میبندم و جیغ بلندی میکشم . سریع دهانم را میبندم . بعد از چند ثانیه با تردید چشم هایم را باز میکنم . با باز شدن چشمم دوباره میزنم زیر گریه . انگار دیدن شهریار داغ دلم را تازه کرده است . شهریار با چهره ای آشفته و لباس های خاکی و بهم ریخته آرام جلو می آید . چشم های آبی ترسیده اش رنگ تعجب به خود میگیرند . انگار زبانش بند آمده است . با صدایی گرفته میخوانمش +شهریار تازه به خودش می آید و قدم هایش را تند میکند .کنار پایم زانو میزند و با عجز میگوید _گریه نکن الان کمکت میکنم . سریع دست هایم را باز میکند .بخاطر بسته بودن دست هایم مچ دست هایم قرمز شده اند . شهریار متوجه لرزش تنم میشود . دستم را میگیرد _چی شده ؟ گریه ام به هق هق تبدیل میشود +سردمه . فکر کنم دارم میمیرم . ابرو هایش را در هم گره میزند _این چه حرفیه . طناب دور پاهایم را باز میکند و ادامه میدهد _وایسا من برم از تو ماشین برات پتو بیارم . لباسش را چنگ میزنم و ناله میکنم +تروخدا نرو با مهربانی میگوید _باشه ، باشه آروم باش نگاه گذرایی به صورتم میکند که یکهو نگاهش روی صورتم میخکوب میشود .با چشم هایی که از تعجب گشاد شده نگاهم میکند .... «حکم پیشانی ام این بود که تو گم بشوی من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم» غلامرضا طریقی «حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم ؟ حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟» احسان نصری ادامه دارد https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا