KhanevadeMotaali09.mp3
13.92M
خانواده متعالی
استاد پناهیان
جلسه 9
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❗️دوربین های مدار بسته ای که در زندگی ما نصب شده اند 👇👇
🌴دوربین اول: خود #خداست.
✨آیه چهاردهم ازسوره ی #علق:
آیا نمیدانند که خدا آنها را نگاه میکند! .
🌴دوربین دوم: #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله است.
✨آیه ی۴۵ سوره #احزاب:
ای پیامبر ما تو را در امت گذاشته ایم ،
هم شاهد هستی و آنها را میبینی .
هرکاری که بکنند آنها را میبینی . .
🌴 دوربین سوم:
امامان معصومین علیهم السلام هستند.
✨آیه١٠۵ سوره #توبه
که سه دوربین اول در این آیه جمع است:
ای پیامبر به مردم بگو هر کاری میخواهید بکنید ، اما اعمال شما را خدا میبیند ، پیامبر میبیند و مؤمنان (امامان علیهم السلام) نیز می بینند...
🌴دوربین چهارم: #ملائک مقرب خدا هستند .
✨آیه ١٨سوره #ق:
ازشماحرکتی سرنمیزند مگر آنکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند. یکی مأمور نوشتن خوبی ها ویکی مأمور نوشتن بدی هاست. فقط این دوملک یک تفاوتی باهم دارند. این یکی اگرنیت خوبی هم کنیم یادداشت میکند. آن یکی نیت بدی کنیم یادداشت نمیکند.
🌴دوربین پنجم: #زمین است.
✨سوره #زلزال :
روز قیامت همین زمینی که ما روی آن نشسته ایم می آید و خبرهای خود را میدهد.
🌴دوربین ششم:#زمان است.
✨آیات اول سوره #بروج و #روایات صریحی از #امیرالؤمنین علیه السلام داریم که شب جمعه اعمال شما را ثبت میکنند. شب و روز عرفه اعمال شمارا می بینند. ایام هم موجود زنده هستند.
🌴دوربین هفتم:دوربینی که ازهمه تکان دهنده تراست،
#اعضاء_و_جوارح ما می باشند.
آیه ٢١سوره #فصلت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
شهید مدافع حرم سرگرد پاسدار «سجاد دهقان» در تاریخ 11 اردیبهشت 1362 در شهرستان کازرون چشم به جهان گشود. وی در تاریخ 16 بهمن 1394 طی عملیات آزادسازی نبل و الزهرا منطقه حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
سجاد همیشه با وضو بود. خیلی از غیبت کردن بدش میآمد. یکی از بارزترین ویژگیهایش حیا و سر به زیری بود. از حقوقی که داشت برای انجام کارهای خیر هزینه میکرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچهها مانند خودشان بود. زبان آنها را خوب متوجه میشد. وقتی از سر کار میآمد پسرمان حامد را با خودش بیرون میبرد و میگفت: از صبح با شما بود حالا وظیفه من است که او را سرگرم کنم. یکی از دلایلی که سجاد خودش را به جمع شهدای حرم بیبی رساند، اخلاص و پاکیاش بود. بسیار با خلوص نیت کار میکرد. بارها به خودم میگفتم: خدایا شکرت که بندهای به این خوبی آفریدی. همسرم بسیار شیفته اهل بیت بود. ارادت ویژهای به حضرت زهرا(س) داشت در نهایت هم مثل او به شهادت رسید.
سجاد علاقهای خاص به شهدا داشت. همیشه عکسها و فیلمهای شهدای دفاع مقدس را به خانه میآورد. از شهدا خیلی حرف میزد و میگفت: خوش به سعادتشان که عاقبت بخیر شدند و با بهترین نوع مرگ با خدایشان ملاقات کردند. خانواده سجاد در دوران دفاع مقدس در جبهه حضور داشتند. برادرشان از جانبازان غیور این دوران با شکوه هستند. من خودم به شخصه هیچ وقت تصور مرگ طبیعی را برای سجاد نمی کردم همیشه می دانستم شهید می شود. چون فراتر از خوب بود و پایانی نمیتوانست غیر از شهادت داشته باشد که لایقش باشد. خیلی زیاد حرف شهادت را می زد بخصوص از سال 92 که برای اولین مرتبه سوریه رفت. می گفت: دعا کن من شهید شوم . من هم می گفتم: الان زود است بگذار در سن بالاتر. می گفت : شهادت لیاقت می خواهد ما کجا شهدا کجا. تولد 30 سالگی اش خیلی ناراحت بود که هنوز هست و شهید نشده است.
تولد حضرت فاطمه(سلامالله علیها) بود. سجاد مثل همیشه با روی خندان از سر کار آمد. بعد از چند دقیقه گفت: خانم اشکال نداره، تو راضی هستی که من هدیهای که پادگان برای روز زن داده است، بدهم به بنده خدایی که لازم دارد؟ گفتم: نه چه اشکالی دارد؟ من از خدام است. من تازه چادر گرفتم فعلاً لازم ندارم. من آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی میخواهی، تا اینکه بعد از شهادت همسرم، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده. گفت: در دانشگاه یک دختر خانم بود حجاب خوبی نداشت. سجاد به دوستش میگوید برو با این خانم صحبت کن ببین چرا حجابش این طور است. سجاد به دلیل حیای زیاد خودش با دختر خانم حرف نمیزند. دختر خانم هم گفته بود به دلیل مشکلات مالی نمیتوانم چادر تهیه کنم. اتفاقاً همان روز چادر را به ما هدیه دادند. سجاد آن روز چادر را میبرد برای این خانم و خدا را شکر از آن روز تا حالا استفاده میکنند.
اولین مرتبهای که سجاد به سوریه رفت سال 1392 بود. تا یک ماه اول اطلاع نداشتم. به من گفته بود که به تهران میرود. من هم باور کردم چون تهران زیاد میرفت. در نبودش به منزل پدرم رفتم. بعد از طریق همسر یکی از همکارانش متوجه شدم که به سوریه رفته است. همانجا زدم زیر گریه. خدا میداند آن لحظات چه بر من گذشت. بعد از آن لحظه، ثانیهشماری میکردم تا برگردد. آن یک ماهی که من از سوریه رفتنش مطلع شدم، برای من سالها گذشت. سجاد بعد از 62 روز برگشت. وقتی به خانه آمد اول فقط به او خیره شده بودم و نگاهش میکردم. باورم نمیشد آمده باشد. گفتم: چرا به من نگفتی؟ او هم گفت: نمیخواستم شما اذیت شوید. وقتی برگشت تا چند ساعت اول حامد به پدرش میگفت: عمو. او را از یاد برده بود.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
17 بهمن بود که خبر شهادتش را به من دادند. سجاد روز قبلش یعنی 16 بهمن ماه 1394 حوالی ساعت 11 به شهادت رسیده بود. با اصابت شش گلوله به پیکرش. سجادم در روند اجرای عملیات آزادسازی نبل و الزهرا در حلب شهید شد. بچهها برای باز گرداندن پیکرش خیلی به زحمت افتاده بودند و اجازه نداده بودند تا پیکر سجادم را داعشیها با خود ببرند.
19 بهمن پیکر ایشان به کازرون آمد و 20 بهمن به همراه سردار شهید غلامی تشییع شد. شهید غلامی و سجاد در یک روز اعزام و در یک روز هم به شهادت رسیده بودند که هر دو در گلزار شهدای شهرمان آرام گرفتند. تشییع آنها طی مراسمی باشکوه برگزار شد. حدود 3 هزار نفر جمعیت حاضر شده بودند تا شهیدشان را تشییع کنند. من و سجاد لحظات سختی هنگام جدایی داشتیم. گفتم میخواهم آخرین نفر باشم و بیشتر کنارش بمانم. همین طور هم شد. اول که او را دیدم آرامش عجیبی تمام وجودم را در برگرفت. باور کردنی نبود دیگر گریهام نمیآمد. لبخند به لب داشت. دستانم را روی صورتش میگذاشتم تا بدنش که سرد شده بود گرم شود. به سجاد شهیدم گفتم: کمک کن تا بچهها را خوب تربیت کنم آنطور که شایسته است. گفتم: سلام من را به حضرت زینب(س) برسان و بگو به من صبر عطا کند.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
وصیت نامه شهید
به امید ظهور نزدیک آقا صاحب الزمان.
ای کاش به کربلا می رسیدیم. ای کاش به کربلا نرسیده به اسرای کربلا می رسیدیم . ای کاش به خیمه آتش گرفته می رسیدیم.ای کاش به گوش پاره شده می رسیدیم.ای کاش به زنجیر در بدن فرو رفته می رسیدیم...
ای کاش به خرابه نشین شام می رسیدیم . ای کاش به سه ساله دلتنگ پدر می رسیدیم. ای کاش به تشت حامل سر مبارک می رسیدیم . ای کاش به خیزان به لب نشسته می رسیدیم . ای کاش به سه ساله به غم پدر نشسته می رسیدیم . ای کاش به زینب در جوانی پیر شده می رسیدیم...
ولی چه حیف که نرسیدیم ولی می دانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع ندارد می رویم که ثابت کنیم که بانوان این آل الله مدافع دارند و می رویم که ثابت کنیم این چنین است...
مرا در کنار مادرم درصورتی که ممکن باشد دفن کنید.بر روی سنگ مزارم بنویسید.سه ساله رسول الله را دق دادند.آل الله را به مجلس شراب بردند...
امان از بی بصیرتی .مادر پهلو شکسته غریب مدینه آمدیم که مدافعت باشیم...
امیدوارم که هر کسی در هر جای کجای دنیا حقی از من به گردن دارد مرا حلال کند...
از همسر عزیزم هم متشکرم امیدوارم که مرا حلال کند و من هر حقی را داشتم به خداوند بخشیدم که هر کس که خداوند از او در گذرد چه کسی میتواند از او نگذرد و هر کسی که خداوند از او نگذرد چه کسی می تواند از او بگذرد...
ان شالله حامد و هانیه در حوزه تحصیل کنند بعد از مقطع راهنمایی
و خداوند مجرد ها را احتمالا دوست ندارد...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
1_34969163.mp3
930.4K
قرارعاشقی❤️❤️❤️❤️
صلوات خاصه آقـا علی بن موسی الرضا❤️
دست به سینه رو به حـرم ✋
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo