eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر تو ای شهید راه حق ... سلام به لبخند های زیبای شهادتت...  صبحتون زیبا به زیبایی لبخند شهدا😊 صبحتون منور به نور شهدا https://eitaa.com/piyroo
یڪ #کانال پر از عشق و معرفت ... لطفا با رمز #یا_زهرا وارد شوید ... #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
📸 مثل برای ملت 🔹رهبر معظم انقلاب: همیشه بانشاط و پرانگیزه در صحنه باشید و همان‌طور که شهدایتان به کشور، نظام و اسلام خدمت کردند، شما هم خدمت کنید. ۹۷/۰۹/۰۲ https://eitaa.com/piyroo
آی کیوی بالا یعنی: یعنی شهید حسن باقری نابغه دفاع مقدس، یعنی شهیدحسن تهرانی مقدم نابغه موشکی، یعنی احمدی روشن و شهدای نابغه هسته ای، یعنی حاج سلیمانی نابود کننده داعش #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
✾ ﷽✾ اینبار اگر رقیہ گریان گردد زینب ز جسارتے گردد بر خیل یزیدیان زجان مے تازیم تا عبرت جن و انس و شیطان گردد 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بانـــــــو.. دَستانَت بوے نِجابـــــت میــگـــــیرد وقتے دَر مــــقابل نگــــــاه نامَـــحرمـــــان "چادرت" را مرتـــــب میکنے 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🕊🍂 🍂🕊 خمپاره صاف خورد کنارِ سنگر #حاج‌همت گفت: بر محمد و آل محمد صلوات نگاهش کردم، انگار هیچ چیز نمےتوانست تکانش بدهد دلم از این ایمانها میخواهد 🌹 #شهید_ابراهیم_همت 🌹 #شهدا_را_فراموش‌_نکنیم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂 طلبه های جوان👳 آمده بودند برای بازدید 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. شب که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: آبی چه رنگیه برادر؟!🤔 عصبی 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند! فوری پارچه سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی دوش بچه‌ها و راه افتادیم🚶. گریه و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! نامرد! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی عربده می‌کشید! 😫 یکی غش می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و شیون راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه‌ها! جنازه را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن 📖خواندن بالای سر میت! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب تنبیه 👊 سختی شدیم. https://eitaa.com/piyroo
🇮🇷🌹🇮🇷🌹 "اولین دکترای فیزیڪ ایران" "اولین شهید هستہ‌ای ایران" دفـاع از صنعت هسته‌ای پاسداشت خون توست راهت ادامه دارد..✌ 🕊 https://eitaa.com/piyroo
کجا یه گناهُ به خاطر روی گل یوسف زهرا ترک کردیُ، ضرر کردی؟ حاج حسین یکتا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12 اول از یه طرف منتظر رای دادگاه بودم و از طرفی نیاز داشتم به کسی تکیه کنم... اما کی ؟😞 هیشکی نمیتونست کمکم کنه... نماز میخوندم... اما اخر نماز یا خودمو میزدم یا مهر نماز رو میکوبیدم به دیوار یا پرتش میکردم تو کوچه... کلا مخم پر از فکر و صدا بود... داشتم دیوانه میشدم از دست خودم... از طرفی میگفتم خدا هست ... از طرفی میگفتم خدا نیست... قران میخوندم و میگفتم خدا هست.. اما تو گوگل سرچ میزدم سایت های بی خدا میگفتن قران کلی مشکل توش داره و اینو یه شاعر عرب زبان نوشته. این کتاب از خدا نیست. اینا همه ساخته ذهنه ماست ... یهو یه اتفاقی در من افتاد...👌 من یه آینه داشتم... اونو آوردم جلوم و سعی میکردم به چشم ها و مو ها و لب و ابروی خودم نگاه کنم و بعدشم به دست و پای خودم نگاه میکردم و میگفتم: رضا اینارو کی درست کرده؟ یهو مخم هنگ میکرد... اون صدایی که بهم میگفت خدا نیست هیچ جوابی براش پیدا نمیکرد... ♨️❌ بار ها پیاز و خیار و سیب زمینی و توت فرنگی و لوبیا رو میریختم رو بشقاب و میاوردم نگاشون میکردم و سعی میکردم فکر کنم... 🍓🍅🍏🌽 و اینجا بود که استارت وجود خدا در من شکل گرفت... بارها به صورت و چشمای خودم نگاه میکردم و میگفتم : اینا الکی نیست... یکی درستشون کرده... از اونجا بود که فهمیدم یه راز و یه حقیقتیه که من نمیدونم... رفتم قبرستون و خاک ریختن مرده هارو نگاه میکردم و میگفتم اینا کجا میرن؟؟؟؟ بعدشم میومدم خونه و مدام قرآن میخوندم... حتی موقع خواب هم قرآن گوش میکردم. وقتی حس کردم خدا هست تصمیم گرفتم سایت بزنم و تموم تجربیاتمو به دیگران بگم... این کار رو ۲۸شهریور سال ۱۳۹۳ کردم و بعدش شروع کردم به دادن آگاهی هام در مورد خدا به بقیه... دست نویس های https://eitaa.com/piyroo
13 اول 🔥اما یهو یه مشکلی پیش اومد.... به نظرت اون مشکل چی بود؟ بذار کمی راهنماییت کنم... ❓یه سوال: قبول داری آدم یه کار اشتباه رو مدام انجام بده بعد یه مدت براش عادت میشه و همش انجام میده؟ خب منم همین بودم... وقتی مهر سال ۱۳۹۳ رسید از خودم پرسیدم رضا ؟ مگه نمیگی خدا هست...خب... این خدا تو قران اومده گفته فلان کارو اصلا نباید انجام بدی... 👈خب تو که همش تو این سایتا خراب میپلکی... وقتی خواستم این کارامو بذارم کنار تازه فهمیدم به همین سادگی ها هم که فکر میکردم نیست... 💻بخاطر همین تو سایتم مهر سال ۱۳۹۳ یه دوره چهل روزه گرفتم و گفتم هر کی میخواد گناه نکنه بیاد ثبت نام کنه... 4⃣0⃣ عجیب بود... 👀 من فکر نمیکردم سایتمو کسی میخونه... اما وقتی دوره گذاشتم ۲۰۰ نفر ثبت نام کردن ! 😳😳 تو اون دوره چهل روزه که خودمم برگزار کردم متاسفانه روز پونزدهم پام لغزید ... 😞😔 وقتی اینو به بچه ها گفتم خیلی ناراحت شدن و گفتن رضا کم نیار ادامه بده... من خیلی تلاش میکردم اما نمیشد... 😭😞 اصلا نمیشد... ✅باز دوباره برای خودم دوره برداشتم و باز هم نشد... بعدش باز بلند شدم و باز هم خوردم زمین... تو سایت ها دنبال فرمول های ترک گناه میگشتم اما نمیشد... اصلا نمیشد... هیچ راهی نبود... فکر میکردم نمیشه... سایتمو تصمیم گرفتم حذف کنم. و بعدش دوباره شروع کردم به گناه کردن ... 🔥🔥🔥🔥 دستنویس های https://eitaa.com/piyroo
••اگر آدم جوانے اش را براے خدا صرف ڪند جوانے اش ابدے مے شود...😌 ••خدایــا! من از چیزهایے ڪھ دلم مے خواست؛ برایم جاذبھ داشت؛ بخاطر تو گذشتم بخاطر تو نگاه نڪردم؛ بخاطر تو نگفتم؛ بخاطر تو از هواے خودم گذشتم، بخاطر تـ💚ـو ... ••و تعداد این" بخاطر تو"ها... اگر زیاد بشود، آن وقت ممڪن است آدم بھ جایـے برسد...🙃 یا حتے نَمیرد و شھـ💔ـید بشود ... ❤️ https://eitaa.com/piyroo
. (چند وقتۍاَست ڪه دیگَر روزها عوض نمۍ‌شوند هر روزمان شده دیروز...! مدت‌ هاست، نمۍ‌فهمیم ڪه زمان بدون تو نمیۍتواند زندگۍ کند...:) ❤️ https://eitaa.com/piyroo
🍃🌷🍃 🕊دسٺِ پیش خدا رد نمےشود باید دعا ڪنیم ڪه ما را دعا ڪنند حرم ڪاش از بهشٺ لطفے ڪنند یڪ هم بما ڪنند https://eitaa.com/piyroo
💙 توی کلاس درس خدا؛ اونی که ناشُکری میکنه رَدمیشه! اونی که ناله میکنه تجدید میشه! اونی که صَبر میکنه قبول میشه! اونی که شکُرمیکنه شاگردممتازمیشه! ان‌شاالله شاگردممتازخداباشید 🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
▪️سالروز رحلت استاد اخلاق تهران▪️ سالگرد وفات حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی است.(۸۶/۱۰/۲۳) عالمی که همه او را به سبک خاص سخنرانی ها و رفاقت هایش با جوانان می‌ شناسند. 🔷 در متن وصيت‌نامه آيت الله مجتهدي تهراني آمده است: 🌿🌸اينجانب احمد شهرت مجتهدي تهراني فرزند باقر تاريخ تولد 1302 خورشيدي پس از اقرار به يگانگي خداوند و اعتقاد به ارسال 124 هزار پيغمبر عليهم السلام كه 313 نفر آنها مرسل و پنج نفر ايشان اولوالعزم هستند و اقرار به خاتم النبين و المرسلين بودن وجود مقدس پيغمبر اسلام (ص) كه بعد از آن حضرت پيغمبري نخواهد آمد و اقرار به كتب آسماني خاصه قرآن مجيد كه از دستبرد و تحريف مصون و محفوظ مانده و اقرار به امامت دوازده امام (ع) كه اول ايشان حضرت علي بن‌ابي طالب (ع) و آ‌خر ايشان حضرت مهدي صاحب العصر و الزمان (عج) كه زنده و غايب مي باشند و انشاءالله به امر الهي ظهور خواهند فرمود. 🌿🌸و اقرار به مرگ، سوال در قبر، قيامت، حساب نامه عمل ،صراط، ميزان، بهشت، جهنم و خلاصه اقرار به آنچه كه مرحوم شيخ صدوق رحمه الله در كتاب اعتقادات نوشته‌اند، دارم، در حالت صحت جسم و سلامت اعضا و از روي عقل و كمال رغبت و اختيار بدون كوچكترين جبر و اكراهي وصيت مي‌نمايم ... 🌿🌸از طلاب مدرسه حلاليت مي طلبم، آقايان مدرسين ان شاءالله با جديت تمام به درسها مشغول باشند و مقبره حقير در خود مدرسه است. ان شاءالله شب هاي سينه زني چند نفر «كنار قبر حقير روضه بخوانند و طلب مغفرت نمايند.» والسلام عليكم و رحمة الله بركاته احمد مجتهدي تهراني روحشان غریق رحمت الهی، نثار شادی روح این عالم عامل فاتحة مع الصلوات🌹 https://eitaa.com/piyroo
از کنایه‌ها نرنج این مردم کارشان نیش‌زدن است، عمریست به هوای بارانی می‌گویند؛ "خراب" ❄️ +هوای تهرون بارونیه -هوای دل هم بارونیه +عهه؟! -آره! +چاره چیه؟ -اللّهُــم عَجل لِوَلیڪَ الفَـرج 🌧 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های خانم "عصمت احمدیان" مادر شهیدان مدافع حرم اسماعیل و ابراهیم فرجوانی: 🔹سر و دست بریده فرزندانم را زیارت کردم و آخ نگفتم ولی الان آخ می‌گویم برای گرانی برای بیکاری. https://eitaa.com/piyroo
💓💓💓💓💓💓💓💓❤ 💜🌸 🌸💜 قسمت در حال چیدن کتابام 📚تو قفسه بودم، مهسا اومد کنارم نشست و با ذوق گفت: _معصومه! تا چند وقته دیگه با آتنا دوستم میخواهیم بریم ثبت نام، میخواهیم کارگردانی بخونیم😍😇 نگاه گذرایی بهش انداختم و بی هیچ حرفی همچنان مشغول کارم بودم  که باز گفت: _وای حتی به اینم فکر کردم .. اولین فیلمی که در آینده میسازم چی باشه😌😍 خنده ای کرد و گفت:😄 _میخوام فیلم زندگی تو رو بسازم و اسمشو بزارم “یه بدبخت “ بعدم خندید، از حرف بی مزه اش اصلا خنده ام نگرفت،😕 با حرص فقط مشغول گذاشتن کتابام بودن، 🌷عباس🌷 قول داده بود امروز تماس میگیره اما تا الان زنگ نزده بود و این اذیتم میکرد، تو همین فکر بودم که مهسا با صدای نسبتا بلندی گفت: 😵😟 _دارم با تو حرف میزنما، نمیشنوی معصومه کمی نگاهش کردم، واقعا حوصله ی مهسا رونداشتم، وقتی دید بی هیچ حرفی انقدر جدی نگاهش میکنم، بلند شد ایستاد و گفت: _تو چرا اینجوری شدی، دیگه معصومه قبل نیستی، همش ناراحتی، تو که نداشتی چرا فرستادیش؟؟؟😠 مکثی کرد و باز با حالت عصبی گفت: _چرا گذاشتی عباس بره، جلوشو میگرفتی، گذاشتی بره که خودت به این حال و روز بیفتی؟؟؟؟😡 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 💓🌻💓🌻💓🌻💓🌻💓 💜🌸 💜🌸 قسمت فقط با بهت بهش نگاه میکردم😟👀 که با همون حالت عصبی همراه بغضی تو صداش  ادامه داد:😠😢 _بی پدری واست کم نبود که خواستی عباس رو هم از دست بدی، ما دِین خودمون رو به این کشور ومردم ادا کرده بودیم بابامونو دادیم، حالا رسیده بود به عباس … اره …😠😭 صورتش پر اشک شده بود،😭 دوید رفت بیرون، داغ نداشتن بابا هیچ وقت از دل هیچ کدوممون نمیرفت،😣😞 مهسا چه بد بی پدر بودنو به رخم کشید .. سرمو گذاشتم رو زانوهام، این اشکها کی دست از سرم برمیداشتن،😭 چقدر سخت بود بدون تو بابا ….😭 . . گوشی📞 رو برداشتم، صداش مرهمی شد روی قلب شکسته ام عباس - سلام😊 - سلام عباس😒 - خوبی؟!😊 سعی کردم تمام تلاشمو بکنم متوجه بغضم نشه که تا چند دقیقه پیش بخاطر حرفای مهسا گریه می کردم: _خوبم!😢 کمی ساکت بودیم کهدپرسیدم: _تو چطوری ؟! - الحمدلله خوبم، راستی مامانت اینا چطورن؟ مهسا خانم؟، محمد چطوره؟؟☺️ آهی کشیدم و گفتم: _خوبن، همه خوبن😔 - خداروشکر😊 باز سکوت، نمیدونستم چی بگم، همیشه همینطور بود قبل زنگ زدنش به همه چی فکر میکردم که چی بهش بگم اما وقتی زنگ میزد هیچی به ذهنم نمیرسید، وقتی زنگ میزد فقط دلم می خواست صداشو بشنوم صدام زد: _معصومه +بله - به مامانم حتما سر بزن، ببین که حالش خوب باشه😊 - چشم🙈 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌻💓🌻💓🌻💓🌻💓🌻 https://eitaa.com/piyroo