فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا مقایسه به این زیبایی دیده بودین
😭😭
حتما ببینید 👌
پیشنهاد دانلود✅✅✅
#سردار
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_سلیمانی
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍃خدایا تو را به زینب(س) قسم میدهم که ما را از #فیض شهادت محروم نفرما.
پدر و مادرم از شما میخواهم که بعد از شهادت من برای من گریه نکنید☝️
بلکه به مظلومیت سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) فکر کنید و گریه کنید..
🦋دوستان و آشنایان یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد.❌
🍃عزیزان من باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید #متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است.
# شهید مدافع حرم (فاطمیون)
🌹شهید_محمدحسین_مومنی
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی زدن همین یک #ماسک
میشود #آزمونِ #ولایتمداری☝️
#من_ماسک_میزنم😷
#نشر_حداکثری
🌷شهید_جواد_محمدی
#مدافعان_سلامت
#کرونا
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون نامه ای از شلمچه...
بشنو از نی ناله های رنج را
بغض های کربلای پنج را
تصاویری از عملیات کربلای ۵
و شهدا و رزمندگان لشکر ۱۰
حضرت سید الشهدا(ع) ، همراه با اندوهِ نگفته ی علمدار لشکر ۱۰ سردار شهید حاج ید الله کلهر در کنار پیکر یارانش
#وای از کربلای پنج
#صَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله (ع)
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
خرجها بالا رفته
ولی یه #لبخند
خرجی نداره!
گاهی لبخندها
#قلبی رو آروم میکنه...
#عصرتون_شهدایی
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تلنگـر 👌⚠️
یادمان باشــد
گناه ڪه ڪردیم
آن را به حسابِ
جوانے نگذاریم
مےشود
جوانے ڪرد به
#عشق مهدے"عج"
به #شهادت رسید
فداےِ مهدے"عج"💚
🌷🌷🌷🌷🌷
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
❤️ #رمان_آیه_های_جنون
❤️#پارت_7
پدرم جدے و گفت:این چہ ڪارایے بود عصر ڪردے؟
دستانم را رو بہ روے قفسہ ے سینہ ام درهم قفل ڪردم.
بہ صورت پدرم زل زدم:ڪارایے ڪہ باید میڪردم.
چند قدم بہ سمتم برداشت،چشمانش را ریز ڪرد و گفت:چے؟!
محڪم تر تڪرار ڪردم:ڪارایے ڪہ باید میڪردم،اصلا مگہ چے ڪار ڪردم؟!
پدرم نزدیڪتر شد،مادرم پشتش ایستاد:صلوات بفرست مصطفے جان بیا برو!
سپس بہ من چشم غرہ اے رفت!
نفسے ڪشیدم و چیزے نگفتم،پدرم گفت:سریع از شوهر خواهرت معذرت خواهے ڪن!
دست بہ سینہ شدم:لزومے نمیبینم،اونے ڪہ باید معذرت خواهے ڪنہ اونہ نہ من!هرچے دلش خواست بهمون گفت!
پدرم بلند فریاد زد:جدیدا تو روے من وایمیسے!
من هم صدایم را ڪمے بلند ڪردم:چون حرف حق میزنم چون از خواهرم دفاع میڪنم یعنے تو روتون وایسادم؟!
پدرم با قدم هاے بلند بہ سمتم آمد پا روے ڪتاب عربے ام گذاشت،دستش را بالا برد:صداتو واسہ من بلند نڪن!
خواست دستش را بہ سمت صورتم پایین بیاورد ڪہ دستش را گرفتم.
با حرص نگاهم ڪرد،مادرم آرام بہ صورتش سیلے زد و گفت:بس ڪنید!
پدرم دندان هایش را با حرص روے هم فشرد،حسام از پذیرایے رفت.
نگاهم را از پذیرایے گرفتم و دست پدرم را رها ڪردم.
پدرم اجازہ نداد دستش پایین برود بدون مڪث بہ صورتم ڪوبید!
شدت سیلے اش زیاد بود،خیلے زیاد!
صورتم برگشت،برق از چشمانم پرید!
اما اشڪ نریختم،حتے یڪ قطرہ!
نفسے ڪشیدم و دستم را روے صورتم گذاشتم.
پدرم با حرص گفت:واسہ من جواب میدہ!
چیزے نگفتم.
مادرم با نگرانے نگاهم ڪرد،آب دهانم را با شدت قورت دادم.
پدرم همانطور ڪہ چپ چپ نگاهم میڪرد از اتاق خارج شد،مادرم هم پشت سرش رفت.
در اتاق را بستم.
بہ سمت آیینہ ے دیوارے اتاق قدم برداشتم،جلوے آیینہ ایستادم.
دستم را از روے صورتم برداشتم.
جاے انگشتان پدرم روے گونہ ے راستم خودنمایے میڪرد.
درد نداشت!
همین ڪہ توانستم براے اولین بار ڪمے مقاومت ڪنم دردش را میخواباند!
همان حرف ها،همان دست گرفتن خیلے بود!
براے آزادے خیلے بود!
لبخندے روے لبانم نقش بست.
فڪرے بہ ذهنم رسید...
نویسنده :
#لیلی_سلطانی 💕
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
❤️ #رمان_آیه_های_جنون
❤️#پارت_8
_آیہ دَرِش بیار!
همانطور ڪہ شال آبے روشنم را مقابل آینہ مرتب میڪردم گفتم:چرا؟!
مادرم از روے حرص لبانش را روے هم فشار داد و گفت:چون بابات خوشش نمیاد!
از آینہ نگاهے بہ مادرم انداختم و چیزے نگفتم.
نگاہ آخر را در آینہ بہ خودم انداختم و بہ سمت مادرم برگشتم.
مادرم دست بہ سینہ بہ دیوار تڪیہ دادہ بود:افتادے رو دندہ ے لجبازے بازے دیگہ؟
همانطور ڪہ بہ سمت ڪمد میرفتم گفتم:شیطون لج بازہ!
در ڪمد را باز ڪردم و چادرم را از روے جا رختے برداشتم.
در ڪمد را بستم.
_خب شیطونو لعنت ڪن و بیخیال شو!
زیپ چادر ملے ام را پایین ڪشیدم،همانطور ڪہ نگاهم بہ چادر بود گفتم:ڪجاے دین خدا گفتہ نمیشہ شال آبے پوشید؟
چادر را براے سر ڪردن پشتم انداختم و بہ مادرم چشم دوختم:حجاب تعریف دارہ،حجاب حیا میخواد،وقار میخواد!
چادرم را سر ڪردم:شال آبے سر ڪردن قانوناے حجابو میشڪنہ؟!همش رنگ تیرہ؟!
آستین هاے چادرم را پوشیدم،مادرم سرے تڪان داد و گفت:بابات میگہ دختر باید سنگین باشہ،رنگ روشن زیاد نپوشہ!
پوزخندے زدم:ڪدوم دستور دینہ؟!
مادرم جوابے نداد!
زیپ چادرم را بالا ڪشیدم،بے توجہ بہ موضوع بحث چند ثانیہ پیشمان گفتم:غذا رو ڪشیدے؟
مادرم پوفے ڪرد و گفت:دیگہ از این یڪے بگذر!
لبخندے روے لبانم نقش بست،لبخندے از روے شیطنت:نڪشیدے؟
مادرم نفس بلندے ڪشید:میڪُشے منو آیہ!
در چشم هایش نگرانے موج میزد.
بہ چشمانش زل زدم:مامان بگم چرا نگرانے؟
نگاهم ڪرد و چیزے نگفت.
نگاهے بہ چادرم انداختم و گفتم:میترسے چادرمو ڪنار بذارم!بعدم لابد موهامو بریزم بیرون! چند وقت دیگہ شم لباسام جلف بشہ و هر روز با آرایش برم بیرون!
خونسرد ادامہ دادم:میگفتے من سرڪشم نہ؟
مادرم با شڪ نگاهم ڪرد.
_پس مطمئن باش پوشش من علاقہ ے خودمہ!وگرنہ بابا هم نمیتونست منو بہ چادر سر ڪردن مجبور ڪنہ!
بہ سمت در رفتم و گفتم:نگفتے غذا ڪشیدے یا نہ؟
مادرم هم پشت سرم آمد۰
با ملایمت گفت:آیہ مامان!میدونے بابات خوشش نمیاد ما بریم مغازہ ش،حرصیش نڪن دختر خوب!
در حالے ڪہ بہ سمت آشپزخانہ میرفتم گفتم:یڪم خرید دارم،وقتے بابام مغازہ دارہ چرا برم جاے دیگہ؟!
#ادامہ_دارد...
نویسنده :
#لیلی_سلطانی 💕
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت729
بیشتر با گریه با پدرم ارتباط برقرار میکنم😔
جگر آدم میسوزه با دیدن این کلیپ و صحبتهای فرزندان شهید عارفی،تاابد مدیون این اشکهایم
#عند_ربهم_یرزقون
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄