eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿بزرگے میگه↓ براۍِ اونایےڪه اعتقاداتتونو مسخره میڪنن دعا ڪنین خدا به عشقِ حسین "ع" دچارشون‌ ڪنه 🏴 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹آقا سجاد طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صدای بلند نمی خندید؛ نماز اول وقت و نافله آن را می خواند هر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را کنترل میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن‌می خواند 🔹خمس زندگی اش را دقیق حساب می‌کرددر برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه محبت میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد 🔸اهل صدقه بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب اهتمام داشت؛ اهل دعا بود؛ برای انجام مستحبات تلاش می‌کرد. سجاد طاهرنیا🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از نحوه اسارت و شهادت محسن حججی در سالروز شهادتش 🔹تاجیک، راوی دفاع مقدس: وقتی ترکش به پهلو شهید حججی می‌خورد، بیهوش می‌شود و بچه‌ها فکر می‌کنند شهید شده است و عقبگرد می‌کنند. 🔹شهید حججی در سوریه اسیر می‌شود اما در عراق سر او بریده می‌شود. https://eitaa.com/piyroo
۱۸ مردادماه ، سالروز اسارت و سپس شهادت گرامی باد . 🥀 🗓ولادت : ۲۱ تیر ۱۳۷۰ (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) 👈دانش‌آموخته رشته تکنولوژی کنترل در مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه 👈متأهل و دارای ۱ فرزند 👈از جهادگران و اعضای فعال مؤسسه انتشاراتی شهید 🌷 و کتابشهر ایران 👈از فعالان ترویج و تبلیغ کتاب 👈از فعالان گروه های جهادی در اردوهای سازندگی برای خدمت به مناطق محروم 👈جمعی لشکر زرهی ۸ نجف اشرف 🗓دومین اعزام ۲۷ تیر ۱۳۹۶ 🗓مجروحیت از ناحیه پهلو و اسارت سرافرازانه دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ 🗓شهادت : چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ 🔹دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام 🌺 📌منطقه سوریه، مرز عراق، گذرگاه الولید، منطقه التَنْف 🗓تحویل پیکر سربریده و تکه تکه (معراج شهدای تدمر) ۷ شهریور ۱۳۹۶ 🗓انتقال پیکر مطهر به ایران ۳ مهر ۱۳۹۶ (پس از آزمایشات دی ان ای و تکمیل شناسایی) 🗓مراسم وداع در مشهد مقدس ۴ مهر ۱۳۹۶ 🗓حضور امام خامنه ای 🌺 بر پیکر مطهر و تشییع باشکوه در تهران بامداد ۵ مهر ۱۳۹۶ 🗓تشییع بسیار باشکوه در اصفهان عصر ۵ مهر ۱۳۹۶ 🗓وداع همرزمان در لشکر نجف اشرف شامگاه ۵ مهر ۱۳۹۶ 🗓تشییع کم نظیر در نجف آباد پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶_ ۷ محرم ۱۴۳۹ ۰ 📍مزار: گلزار شهدای نجف آباد اصفهان https://eitaa.com/piyroo
سالروزپروازعاشقانه سرداربی سر حرم حججی نامه شهید حججی عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام … و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی می‌رسم … خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی‌دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم … چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند … که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین … اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید … اوست که رو سیاهی، چون مرا هم می‌بخشد و مرا یاری می‌کند … همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد … هدیه به روح مطهر ش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/piyroo
شهادت «محسن حججی» کربلایی در دل‌های اهل دل برپا کرده است تا آنجا که وقتی سری به صفحات اینستاگرام و یا شبکه‌های ارتباطی می‌زنیم بیشتر از هر اسم دیگری نام شهید حججی و تصویر او را می‌بینیم. شهید محسن حججی که پس از دو روز اسارت به‌دست نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید، حرف‌های ناگفته خود را در وصیت‌نامه‌اش نوشته و این وصیت‌نامه هم‌اکنون به دست تمام ملت ایران رسیده است. در ادامه، متن این وصیت‌نامه را می‌خوانید: حالا که دستهایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد». آسمان اینجا شبیه هیچ‌جا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیده‌ام یا آسمان بیابان‌های سال‌های خدمتم، اینجا بوی دود و خون می‌آید. کم‌کم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظه‌های آخر که حرامیان دوره‌ام کرده‌اند می‌خواهم قصه بگویم و قصه که می‌گویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم می‌شود ولی خدا وعده داده که جای شهید را برای خانواده‌اش پر می‌کند، اما حتماً قصه‌ام را برای علی وقتی بزرگ شد بخوانید. قصه کودکی‌ام که با پدرم در روضه‌های مولا اباعبدالله الحسین(ع) شرکت می‌کردم، قصه لرزش شانه‌های پدر و من که نمی‌دانستم برای چیست. پدرم با اینکه کارگری ساده بود همیشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس می‌گفت و توصیه می‌کرد: «پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود ان‌شاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد». دوران کودکی و مادری که کلید رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود که اجازه داد. مادرم همیشه می‌گفت «تو را محسن نام گذاشتم به‌یاد محسن سقط‌شده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولین باری که به سوریه اعزام شدم دریچه‌های بزرگی به‌رویم باز شد اما نمی‌دانم اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید. بازگشتم و چهل هفته به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم. تا اینکه یک روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است. تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا(س) نکردی و نامم را محسن نگذاشتی، مادرجان، حرم خانم زینب(س) در خطر است اجازه بده بروم. مادرم.... نکند لحظه‌ای شک کنی به رضایتت که من شفاعت‌کننده‌ات خواهم بود و اگر در دنیا عصای دستت نشدم در عقبی نزد حضرت زهرا(س) سرم را به‌دست بگیر و سرفراز باش چون ام‌وهب. مادر، یادت هست سال‌های کودکی و مدرسه، پس از دبستان و مقاطع تحصیلی و بالاتر، همیشه احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم و این‌قدر به مادرمان حضرت زهرا(س) متوسل شدم تا در سال 1385 و اوج جوانی مسیری را برایم روشن کردند و آن مسیر آشنایی با شهید کاظمی و حضور در مؤسسه‌ای تربیتی‌فرهنگی به همین نام بود. همان سال‌ها بود که مسیر زندگی‌ام را پیدا کردم و حاج احمد کاظمی شد الگوی زندگی و یار لحظه لحظه زندگی من، خیلی زود حاج احمد دستم را گرفت و با شرکت در اردوهای جهادی، هیئت، کار فرهنگی و مطالعه و کتاب‌خوانی رشد کردم. انگار حاج احمد دستم را گرفت و ره صدساله را به‌سرعت پیمودم. سربازی و خدمت در مناطقی دورافتاده را انتخاب کردم و تو مادر، ببخش که آن روزها مثل همیشه چقدر نگرانم بودی. و ازدواج که آرزوی شما بود، با دختری که به‌واسطه شهدا با او آشنا شدم و خدا را شاکرم که حاج احمد از دختران پاکدامنش نصیبم کرده است، همنام حضرت زهرا(س) و از خانواده‌ای که به‌شرط اینکه به‌دلیل نداشتن فرزند پسر برایشان فرزند خوب و باایمانی باشم دختر مؤمن و پاکدامنشان را با مهریه‌ای ساده به‌عقدم درآوردند و من هم تنها خواسته‌ام از ایشان مهیا‌کردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود و با کمکِ هم، زندگی مهدوی(عج) را تشکیل دادیم، خانواده‌ای که در روزهای نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سایه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود که همسر و فرزندم جز غم دوری و دلتنگی غمی نداشته باشند، همین جا بود که احساس کردم یکی از راه‌های رسیدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسیر اسلام و انقلاب عضویت در سپاه است و همین جا بود که باز حاج احمد کمکم کرد و لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم کرد. 👇 https://eitaa.com/piyroo
و همسرم و همسرم...، می‌دانم و می‌بینم دست حضرت زینب(س) که قلب آشوبت را آرام می‌کند، همسرم شفاعتی که همسر وهب از مولا اباعبدالله شرط اجازه میدان رفتن وهب گذاشت طلب تو. خاطرات مشترکمان دلبستگی نمی‌آورد برایم، بلکه مطمئنم می‌کند که محکمتر به قتلگاه قدم بگذارم چون تو استوارتر از همیشه علی عزیزمان را بزرگ خواهی کرد و منتظر باش که در ظهور حضرت حجت به‌اقتدای پدر سربازی کند. حالا انگار سبکتر از همیشه‌ام و خنجر روی بازویم نیست و شاید بوی خون است که می‌آید، بوی مجلس هیئت مؤسسه و شبهای قدر و یاد حاج حسین به‌خیر که گفت مؤسسه خون می‌خواهد و این قطره‌ها که بر خنجر می‌غلطد ارزانی حاج احمدی که مسیر شیب‌الخضیب شدنم را هموار کرد. خدّالتریب شدنم را از مسجد فاطمه الزهرای(ع) دورک شروع کردم و به خاک آلودم تمام جسمم را تا برای مردمی که عاشق مولایند مسجد بسازیم. روی زمینی نیستم که می‌بینید، ملائک صف به صفند کاش همه چیز واقعی بود درد پهلویم کاش ساکت نمی‌شد و حالا منتظر روضه قتلگاهم، حتماً سخت است برایتان خواندن ولی برای من نور سید و سالار شهیدان دشت را روشن کرده است. اینجا رضاً برضاک را می‌خواهم زمزمه کنم. انگار پوست دستم را بین دو انگشت فشردند و من مولای بی‌سر را می‌بینم که هم‌دوش زینب آمده‌اند و بوی یاس و خون در آمیخته هستم. حرامیان در شعله‌های شرارت می‌سوزند و من بدن بی‌پیکرم را می‌گذارم برای گمنامی برای خاک زمین. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر غربت این پیکرهای جامانده چه شب‌ ها و روز ها که خاک، باد، باران ، و ستاره‌ها ... مرثیه ها خواندند و بسا همسفران ! که نوحه سر دادند : " خجل از روی تو در این دشتم " "حلالم کن که بی تو برگشتم " https://eitaa.com/piyroo
🕊 بعضـیآفڪرمی‌ڪننداگـرظـآهـرشـون‌رو شبیھ‌شھـدآڪنند‌ڪآرتمـومھ!!!نھ... بـآیـدمثـل‌شھـدآزنـدگی‌ڪرد✨ 👤شهیدحـآج‌محمـدابـرآهیـم‌همـت https://eitaa.com/piyroo
🌹دستخط رهبرمعظم انقلاب بر تصویر شهید حججی:سلام و درود حق بر این شهید پرافتخار و سرافراز که در حساسترین و خطیرترین لحظه‌ی زندگی، نماد حق پیروز و آشکار در برابر باطل رو به زوال شد. https://eitaa.com/piyroo
4_5967606540939560547.mp3
5.91M
دلنوشته و صحبت های شهید حججی برای شهید حاج احمد کاظمی... 🔹من حضرت آقا امام خامنه ای را به اندازه امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوست دارم... https://eitaa.com/piyroo
قسمتی از کتاب زندگینامه شهیدمدافع حرم محسن حججی❣ دنبال کار بود.یه روز اومد قنادی بهم گفت:کار جایی سراغ نداری؟! بهش گفتم:اتفاقا اینجا یه شاگرد نیاز داره... میرم صحبت میکنم بیا این جا کار کنی... یه دفعه گفت:موقع نماز میزاره برم نماز بخونم یا نه؟! به کلی جا خوردم.من فکر کردم الان میاد میگه حقوقش چقدره،بیمه میکنه یا نه؟! ساعت کاریش چقدره و.... محسن به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد...❣ شادی روح شهدای مدافع حرم وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/piyroo
آخرین دست نوشته () 🌹 برای ولایت🌹 ان شاءالله شهادتم صدق. گفتارم را گواهی می دهد شک نکنید و مطمئن باشید. راه ولایت همان راه علیست رهبر برحق سید علیست https://eitaa.com/piyroo
🍃🕊🍃🕊🍃🕊 🌷 در یادداشتی نوشت: سلام بر حججی که حجتی شد در چگونه زیستن و چگونه رفتن. فدای آن گلویی که همچون گلوی امام حسین (ع) بریده شد، و سلام بر آن سری که همچون سر مولای شهیدان دفن آن نامشخص و به عرش برده شد. 🥀🥀🥀 🔮 🖤چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است. هر چه به زمان رفتن نزدیک‌تر می‌شوم، قلبم بی‌تاب تر می شود… نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم. نمی دانم چگونه خوشحالی ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکری خدای منان را به جای بیاورم.. نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پرعشق رساند. بدون شک شیرحلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است…عمریست شب و روز را به عشق شهادت گذرانده‌ام و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی می‌رسم. خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی دانم که چقدر توانسته‌ام موفق باشم. چشم امیدم فقط به کرم خداوند و اهل بیت است و بس. امید دارم این روسیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند… که اگر چنین شد؛ الحمدلله رب العالمین. 🌹 🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از نحوه اسارت و شهادت محسن حججی در سالروز شهادتش 🔹تاجیک، راوی دفاع مقدس: وقتی ترکش به پهلو شهید حججی می‌خورد، بیهوش می‌شود و بچه‌ها فکر می‌کنند شهید شده است و عقبگرد می‌کنند. 🔹شهید حججی در سوریه اسیر می‌شود اما در عراق سر او بریده می‌شود. وباز نشانه ؛سالروزشهادتش مقارن با شب اول محرم...... عشق حسین چه می کند❣ https://eitaa.com/piyroo