◽️مادری که دو فرزندش تشنه شهید شدند، این حوض رو بین دو مزار درست کرد و همیشه پر از آب نگهش داشت!
◽️حالا هم که این مادر از دنیا رفته، مردم راهش رو ادامه میدن...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💔
همیشه و در هر شرایطی خنده بر لب داشت
به طوری ک بعد از شهادتش شهید لبخند نام گرفت🌹
بسیار با اخلاق ، مهربان و صبور بود.
بسیار به معنویات از جمله نماز اهمیت میداد
بسیار به آراستگی ظاهر داشت و همیشه مرتب بود🌸
گذشت زیادی داشت. بی نهایت
از غیبت و نفرین کردن تنفر زیادی داشت
و ترجیح میداد به جای نفرین، در حق فرد
مقابل دعای خیر کنیم ...
هرگز دل کسی را نشکست و بسیار شوخ طبع بود
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_رضا_رحیمی🌷
شهادت حادثه تروریستی زهدان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بیژن بهتویی.mp3
10.98M
📚مجمـــوعه صــوتی " نیمـــه پنـــهان مـــــاه"
📝روایتــی از زندگــی شهــدا به زبــان همـــسران یا مــادران شهـــــدا.
🇮🇷ایـن قسمت
📝شهیـــــــدبیــــــژن بهتویی« ره »
🌙نیمه پنــــهان مـــــاه
🌴زندگینـــــامه شهــــــدا
🇮🇷«دفـــاع مقــدس انقلـاب اسلـامی»
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
همسر شهید:
ارتباط حاجی با مردم سوریه آنقدر صمیمی شده بود که پیرهای محله می خواستند دست های حاجی را ببوسند، حتی یک زن سنی که در آن روستا زایمان کرد اسم پسرش را به نام اسم حاجی " اسماعیل" گذاشت.
_____
سال91 با حاجی رفتیم سوریه..
در حال زیارت در مسجد اموی بودیم که متوجه خانمی افغانستانی شدیم که هر جا در مسجد می رفتیم پشت سر ما می آمد، دو دختر کوچیک هم همراهش بودند..‼
وقتی به مقام راس الحسین(ع) رسیدیم،نزدیکتر آمد و به من گفت:«خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته اند..»
من خیلی نگران شدم، به حاجی گفتم باید برای ما چادر عربی و پوشیه بخرید تا ما شناسایی نشویم..
حاجی خندید و گفت:«شما از ایران آمده اید اینجا تا این مردم مظلوم قوت قلب بگیرند و به نتیجه نهایی مقاومت امید پیدا کنند..»
راست می گفت؛ مردم سوریه از دیدن ما خیلی تعجب می کردند و با شعف خاصی می گفتند «اهلا و سهلا..»
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_صدوهشتاد_و_هفتم
💢شادی روحم صلوات
بعد از چند روز با اجازه نگهبان خوش اخلاق اردوگاه "امجد" رفتم بند دو به ملاقاتش.
داخل آسایشگاه بود. تا از پشت پنجره چشمش به من افتاد منو شناخت و داد زد محمد بیا اینجا. خودشو معرفی کرد: من محمود منصوری هستم و با داداشات دوستم. گفت محمد من تو مجلسِ ختمت شرکت کردم و خرما و حلواتو خوردم و قرآن و فاتحه برات خوندم. حالا می بینم سُر و مُر و زنده ای. از خوشحالی میخندید. گفتم: آقای منصوری راستشو بگو پدر و مادرم، برادرام، پسرم، همسرم زندهن. گفت آره بابا نگران نباش همه زنده و سلامتن.
باورم نشد. قسم خورد تا زمانی که من ایران بودم همه الحمدلله سالم و زنده بودن. از همسرم پرسیدم که رفته یا مونده؟ گفت بابا قدر زنتو بدون، خیلی نجیب و باخانوادهس. همه بهش افتخار میکنن و بچه ات رو داره مثل دسته گل بزرگ میکنه و همیشه بهش میگه بابات رفته مسافرت، بابات میاد. حاج محمود میگفت مادرت هیچوقت باورش نشده که شهید شدی و همیشه میگه محمدم زندهس و برمیگرده.
بعد از ۳۰ ماه از اسارات این اولین خبری بود که از خونواده و سلامتی اونا بدستم رسید. خدا میدونه اون روز چقدر خوشحال بودم. از سلامتی عزیزانم. از اینکه برام مجلس ختم گرفتن و تا حدودی زیادی خیالشون از بابت شهادتم راحت شده و خیلی چشم انتظارم نیستن. هر چند مادرم باورش نشده بود، ولی اینو به حساب این گذاشتم که بخاطر مهر مادریه و چون جنازهام به دستش نرسیده داره به خودش دلخوشی میده. راستش اینقد خوشحال بودم انگار خبر آزادیم رو بهم دادن. حالا دیگه خیالم بابت خونواده، حداقل تا این زمان راحت شده بود.
گاهی خندهام میگرفت که من حی و زنده، اونا نشستن و برام فاتحه خوندن و اعلامیه پخش کردن. از تجسم اون صحنهها و اینکه اگه مثلاً یهویی از در وارد میشدم و یه گوشه مینشستم و برای خودم فاتحه میخوندم چه وضعی میشد؟ توی این فکر و خیالات یهو مثل دیوونه ها میخندیم و وقتی به خودم میومدم دور و برمو نگاه میکردم یه وقت کسی منو ندیده باشه بگن فلانی روانی شده و داره با خودش بی جهت میخنده! حسابی گرم صحبت بودیم که نگهبان عراقی گفت یالله خلاص، کافی! و بهم گفت راه بیفت بریم وقت ملاقات تموم شد. با هم خداحافظی کردیم و حاج محمود رفت سر جاش و منم برگشتم بند یک.
قرار گذاشتیم که اگه عراقیا یه وقتی اجازه دادن دوباره بیایم ملاقات هم ، ولی هیچوقت دیگه تا آخر اسارت همچین فرصتی فراهم نشد. این دید و بازدید شیرینترین ملاقات من در طول تمام چهار سال اسارت بود. البته حاج محمود به من گفت که یکی دیگه از بچههای ایلامی بنام عبدالله دل افروز اونم با من اسیر شده و توی ختمت شرکت کرده بود و خیلی دوست داره ببینتت. منم گفتم اگه عراقیا اجازه دادن میرم ملاقاتش و میبینمش.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدایی1689
🎥 شهید حسن باقری؛ روایت دلدادگی
شهدای دفاع مقدس به حضرت امام
رضا علیه السلام
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم💚
هجـران بس است ای پسـر فاطمـه، بیا
شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد
بین من و تو پردهی عصیان حجاب شد
مـا را گـنـاهکـاریِمـان، از تـو دور کـرد...
🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo