eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
در دنیا آدم‌هایۍ هستند کھ‌ بھ‌ ظاهر زنده‌اند نفس مےکشند، زندگے مۍکنند اما در حقیقت اسیر دنیا برده‌ۍ زندگے و ذلیل حوادث هستند! 🕊 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ بازیِ زندگی... بازیِ بومرنگ‌هاست؛ پندار و کردار و گفتار انسان... دیر یا زود ... با دقتی حیرت‌انگیز... به خود او باز می‌گردد ... https://eitaa.com/piyroo
🦋 🌹وَ تو اے بـانو هَميـن را بِدان وبَس⇣ صَدام و جَنگ و ميـن و تَركش، هَمه اش بَهانه بود... ✅⇦شَهيد⇨فَقط خواست ثابت كُند 😍⇦چادر⇨در اين سرزَميـن تـا بخواهـے ... ️ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سلام بر تمامی همسنگران ✨عزیزانی که امروز گلزار شهدای شهرشون رفتن عکسی از 🌹قبور مطهر شهدا ارسال نمایند به آی دی خادم کانال @shahiid61 تا در کانال قرار بگیرد منتظر تصاویر شما عزیزان هستیم.التماس دعا https://eitaa.com/piyroo
وقتی خلبان ایرانی با جنگنده فانتوم با موتور خاموش پرواز می‌کند 🔹حمله به اچ ۳ از لحاظ فنی یکی از پیچیده‌ترین عملیات‌های هوایی جهان به شمار می‌رود و از نظر دستاوردهای نظامی نیز با توجه به نابودی کامل ۴۸ هواپیمای عراقی در رده بزرگترین و موفق‌ترین عملیات‌های نظامی جهان قرار می‌گیرد. در اين عمليات كه از پيچيده‌ترين و خطير‌ترين ماموريت‌های جنگی تاريخ است شهید علی خسروی يكی از خلبانان شركت كننده بود و اين نشان دهنده‌ی  تبحر بالا و جسارت او بود كه اجازه داشت در اين عمليات ويژه شركت كند.  اين عمليات با موفقيت تمام انجام شد و خلبانان با طرحي ويژه با گذشتن از مرز ايران وارد خاک عراق شدند و بين مرز سوريه و عراق با ارتفاع پايين چند بار سوخت‌گيری كردند و حدود ٧٠ هواپيمای عراقی را در دورترين نقطه از مرزها نابود كردند و به سلامت به وطن باز گشتند. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«جنگ ما با شیطان از محراب نماز آغاز می‌شود» شهید سید مرتضی آوینی تصویر: شهید مدافع حرم «» در حال راز و نیاز با پروردگار https://eitaa.com/piyroo
🌹جانباز ۷۰در صد صادق لو میگفت: کربلای چهار مجروح شدم و بیش از سه ماه مادرم در بیمارستان مثل پروانه دورم می چرخید ،یک روز صبح زود رفت و غروب آمد من تعجب کردم اما او خم به ابرو نیاورد و بعد از سه ماه که سراغ برادرانم را گرفتم فهمیدم هر دو برادرم در کربلای پنج و بعد از مجروحیت من شهید شدند و مادرم آن روز رفته بود برای غسل کفن و دفن آنها بدست خودش🌺 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️قسمت ۳۹ و ۴۰ سرم را پایین می اندازم . نگاهم را روی مانتویم میچرخانم. در دلم خدارا شکر میکنم که مانتو و روسری ام را در نیاوردم اما از اینکه چادر به سر ندارم ناراحتم. بخاطر اتفاقاتی که افتاد کاملا فراموش کرده بودم که چادرم سرم نیست . برای یک لحظه غرورم را فراموش میکنم و با لحنی که خواهش در آن موج میزند میگویم +من واقعا متاسفم . فکر نمی‌کردم این کارم انقدر ناراحتتون بکنه . سر برمیگرداند و سعی میکند خودش را آرام کند . سرش را پایین اندازد و تازه متوجه ۳ دکمه ای که باز کرده میشود ، سریع آنها را می بندد . چه چیزی در این دفتر هست که او را انقدر پریشان کرده است ؟ دفتر را میبندم و آن را روی میز میگزارم . به سمت در میروم ، وقتی از چهارچوب در میگذرم سجاد مرا میخواند _نورا خانم از حرفی که میخواهد بزند میترسم ولی سعی میکنم خودم را خونشرد نشان بدهم . سر بر میگردانم و با آرامشی نمادین میگویم +بله برای چند ثانیه به چشم هایم خیره میشود _معذرت میخام . نباید انقدر تند برخورد میکردم کنترلم رو از دست دادم بی اختیار لبخند پنهانی میزنم +شما باید ببخشید نه من و بدون اینکه منتظر جوابی باشم به اتاق سوگل میروم و در را میبندم . به در اتاق تکیه میدهم. ناخودآگاه بغض میکنم . دوباره تبدیل شدم به همان دختر نازک نارنجی . حس کودکی ۵ ساله را دارم که کار کرده و حالا دارد توبیخ میشود. به سمت تخت میروم. چقدر شایان معصوم خوابیده است .کنار تخت می‌نشینم و سرم را روی آن میگذارم . چند قطره اشک از گوشه ی چشمم سر میخورد. آنقدر امروز کشیدم که دلم میخواست بمیرم ولی آن اتفاقات را نبینم . دیگر چطور میتوانم به صورت سجاد نگاه کنم ؟ خدا میداند با خودش چه فکرهایی راجب من کرده است . چشم هایم سنگین میشود . آرام چشم هایم را میبندم و بدون اینکه متوجه شوم به خواب میروم . _نورا ! نورا بیدار نمیشی ؟ چشم هایم را باز میکنم و به دنبال صاحب صدا سر بر میگردانم. سوگل را میبینم که با لبخند نگاهم میکند . لبخند کوچکی میزنم +سلام سوگل خوبی ؟ کی برگشتی ابرو بالا می اندازد _تقریبا دو ساعتی میشه که برگشتم . با تعجب نگاهش میکنم +یعنی من این همه وقته که خوابیدم ؟ پس چرا بیدارم نکردی ؟ حتما مامانم نگران شده آرام میخندد _خب بابا دونه دونه بگو . اول اینکه مامانت خبر داره بهش زنگ زدیم . دوم اینکه مامانم نزاشت بیدارت کنم گفت شاید خیلی خسته ای . بی اختیار اخم میکنم . حرف های سوگل نشان میدهد که خاله شیرین و عمو محمود آمده اند . سریع اخم هایم را باز میکنم و به سوگل نگاه میکنم . بخاطر بد خوابیدن کمر درد گرفته ام . به سختی کش و قوسی به بدنم میدهم . سوگل متوجه کمر دردم میشود و میگوید _چند بار بیدارت کردم گفتم برو روی تخت بخواب ولی خودت قبول نکردی کمی فکر میکنم +پس چرا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ؟ شانه بالا می اندازد .به تخت نگاه میکنم و جای خالی شایان را میبینم +راستی شایان کو ؟ _یک ساعتی میشه که رفته . به سمت در میرود و میگوید _خب من میرم تو هم بکم دیگه بیا . سر تکان میدهم و بعد از خروج سوگل بلند میشوم .تازه اتفاقات امروز عصر را بیاد می آورم . با بیاد آوردنش تن و بدنم میلرزد . سوال های مختلفی در مغزم میچرخند . ( نکند سجاد به بقیه چیزی گفته باشد ؟ ) ( چطور با سجاد رو به رو شوم ؟ ) روی تخت مینشینم و به جواب سوال هایم فکر میکنم ، بدون اینکه توجهی به زمان و مکان داشته باشم . با صدای باز شدن در رشته افکارم پاره میشود . با دیدن سوگل تازه یاد می آید که قرار بود بروم بیرون از اتاق . سوگل با تعجب میگوید _چرا نمیای پس ؟ «غالبا در هر تصادف میرود چیزی زِ دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت» حسین فروتن «تو را با غیر میبینم، صدایم درنمی‌آید دلم میسوزد و کاری، زِ دستم برنمی‌آید» ✔️ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا