eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ما چون برای دفاع از حرم بی بی جان زینب(س) و دفاع از امنیت کشورمون نتونستیم طاقت بیاریم، این شد که نرفتیم حرم آقاامام‌حسین ولی بعد از همنشین و ائمه اطهار شدیم..🌺 ولی خب اونایی که رفتن میگن وقتی برسی چشمات اینطوری میشن، همينقدر تار... امام حسین من : حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد... 🌷 https://eitaa.com/piyroo
وقتی بمباران شیمیایی شد ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد! در بیمارستان از شدت تشنگی روی کاغذ نوشت: جگرم سوخت آب نیست؟! و بعد به شهادت رسید!.... الله ملیحی🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما و آینه بزرگ دفاع مقدس : ▪️چرا نباید از این صحنه و از این آینه‌ها حیرت کرد؟ زیرا با انسان و انسان‌هایی روبه‌رو هستیم که با یک نظر، از دنیا و عقبی عبور کرده‌اند و گویا تمام وجودشان آینه اراده الهی هستند و لذا همه چیز در نزد آن‌ها حقیر است تا «خدا» از طریق اینان خدایی کند. اینان، آینه حضور خدا و اراده خداوند در این تاریخ هستند. https://eitaa.com/piyroo
بعــد از پیروزی انقـلـاب با محمدمنتظــری راهی لبنان شــد تا جنگ هــای چریکــی را بیامــوزد. فکــر کنم بار دومــش بــود می رفت. ایــن دفعــه هم مــدت زیادی از خانــواده دور بــود. بعــد هم کــه برگشــت کردســتان شروع شد که ســریع خودش را به آنجا رساند و ماند تا زمانی کــه زخمــی شــد و از ناحیــه ران پا آســیب جــدی دیــد. بعد از مجروحیت چون توان ماندن نداشت، برگشت و مدتی را در خانه اســتراحت کرد تا حالش کمی بهتر شــود و برگردد. ولی خب به جایی نکشید که به ایران حمله کرد و با شنیدن این خبــر از داخل رختخــواب و با عصــا خــودش را به رساند. آن موقع هیچ کس نتوانست مانع رفتنش بشود. راوی : https://eitaa.com/piyroo
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی قسمت ۴۱ و ۴۲ _چرا نمیای پس ؟ لب هایم را به زور به لبخند میکشم +ببخشید الان میام . سوگل به سمت در میرود.سریع میخوانمش. +سوگل برمیگردد . _بله ؟ نمیدانم سوالم را بپرسم یا نه . سوگل که سکوتم را میبیند میپرسد _چیزی میخوای بگی ؟ بعد از کمی کلنجار رفتن با خودم بالاخره دل به دریا میزنم و سوالم را میپرسم +سوگل تو گفتی تا قبل از اینکه بیای کسی نمیاد ولی چرا آقا سجاد اومد ؟ این سوال را پرسیدم تا از جواب سوگل بفهمم سجاد چیزی به سوگل گفته یا نه . سوگل سری به نشانه ی تایید تکان میدهد _آره . اتفاقا سجاد گفت ازت عذر خواهی کنم. قرار بود کسی نیاد خونه ولی سجاد کارش زود تموم شد بود برای همین زود اومد. سجاد گفت اگه میدونست نمیومد که تو اذیت نشی . البته تقصیر اون هم نیست چون من بهش نگفته بودم که تو میای چون فکر نمیکردم کارش زودتر تموم بشه. سجاد گفت وقتی اومد خونه دید تو هستی دوباره از خونه اومد بیرون . میخندد و با خنده ادامه میدهد _کلی هم منو دعوا کرد که چرا بهش نگفتم که تو میای . در هر صورت از طرف خودم و سجاد ازت معذرت میخوام لبخند تصنعی میزنم +این چه حرفیه. شما باید ببخشید . از حرف های سوگل معلوم است که سجاد چیزی درباره اتفاقات عصر به سوگل نگفته است اما هنوز مطمئن نیستم. چادرم را از روی جالباسی برمیدارم و روی سرم می اندازم ، و همراه با سوگل از اتاق خارج میشوم . سعی میکنم پله های را آرام طی کنم . ترس بدی در جانم افتاده است. از تصور صحنه ای که قرار است با سجاد چشم در چشم شوم تن و بدنم میلرزد. وقتی وارد هال میشوم با ترس سرم را بلند میکنم . نگاهم را دور تا دور هال میچرخانم ولی اثری از سجاد نیست. ممکن است داخل اتاقش باشد. دلم میخواهد از سوگل بپرسم سجاد کجاست ولی میترسم فکر بدی بکند . عمو محمود روی مبل نشسته و مجله ای در دست دارد . خاله شیرین هم رو به روی عمو محمود دارد کانال های تلویزیون را بالا و پایین میکند . بلند سلام میکنم. خاله شیرین و عمومحمود که تازه متوجه حضورم شده اند به نشانه ی احترام می ایستند . با قدم‌های بلند نزدیکشان میشوم +تورو خدا بشینید راضی به زحمت نیستم خاله شیرین لبخند ملیحی میزند _نه عزیزم چه زحمتی آرام مرا در آغوش میکشد و ادامه میدهد _تو ببخش عزیزم زحمت رو ما بهت دادیم از آغوشش بیرون می آیم و با لحن گرمی میگویم _چه زحمتی من عاشق بچه ها هستم شایان هم ماشاالله خیلی شیرین و بامزست . بوسه ای بر پیشانی ام میزند _قربونت برم . زیر لب ( خدا نکنه ) ای میگویم و کنار عمو محمود می‌ایستم. عمو محمود روی سرم را میبوسد _سلام نورا خانم گل ، خوبی عمو جان ؟ بامحبتی بی‌ریا میگویم +خیلی ممنون شما خوبید _وقتی تو خوبی منم خوبم از این همه محبت و مهربانیشان حبه حبه در دلم قند آب میشود . سوگل آرام بازویم را نیشگون میگیرد و زیر گوشم زمزمه میکند _انقدر چاپلوسی میکنی مامان بابام بیشتر از من به تو محبت میکنن ریز ریز میخندم +خب تو هم بیا پیش من آموزش ببین و بعد هر دو قهقهه میزنیم . از همان قهقهه هایی که به قول خانم جان گوش فلک را کر میکند . خاله شیرین میگوید _خنده بسه پاشید بیاید آشپزخونه کمک من. نورا جان تو هم چادرتو در بیار سجاد نیست . هردو خنده یمان را جمع میکنیم . سوگل با تعجب می پرسد _سجاد که همین الان خونه بود برای چی رفت ؟ خاله شیرین شانه بالا میاندازد +نمیدونم گفت یه کار مهم دارم باید برم. هر چقدر اصرارش کردم بعد حداقل شام بره قبول نکرد به احتمال زیاد بخاطر من رفته است . یا از دست من ناراحت است و یا بخاطر اینکه من خجالت نکشم رقته است . از اینکه با او رو به رو نشدم خوشحالم . بی اختیار لبخند میزنم اما قبل از اینکه کسی لبخندم را ببیند جمع و جورش میکنم . به اصرار خاله شیرین شام را در خانه یشان میخورم و بعد عمو محمود مرا به خانه میرساند . «شده دردی به دلت افتد و تو آب شوی؟ همه شب با غم دلتنگی خوی خواب شوی؟» پروانه حسینی تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد》 علی صفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 خواهد آمد ای دل دیوانه ام او که نامش با لبانم اشناست من گل نرگس برایش چیده ام باورم کن خواهد آمد باوفاست 🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ برای مردم زندگی نکن! تباه می‌شوی... غمگین‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که برداشتِ دیگران برايشان زیادی مهم است...! https://eitaa.com/piyroo
🔴 آغاز عملیات طوفان الاقصی 🔹‌ محمدضیف رهبر نظامی حماس: آغاز عملیات طوفان الاقصی را اعلام می کنیم و اعلام می کنیم که اولین حمله که مواضع، فرودگاه ها و استحکامات نظامی دشمن را هدف قرار داد، از ۵۰۰ موشک فراتر رفت. امروز خشم الاقصی، خشم ملت ما و مجاهدان صالح ما در حال خروش است، امروز روز شماست تا به دشمن بفهمانید که زمانش به پایان رسیده است. ‌ هشدار داده بودیم بی حرمتی به مسجدالاقصی و فلسطینی ها در مسجدالاقصی عواقب سختی به دنبال دارد ، دشمن حرمت مسجدالاقصی را شکستند. از امروز، همه هماهنگی های امنیتی به پایان می رسد. https://eitaa.com/piyroo،،
هفته نیروی انتظامی گرامی باد بیاد شهید محمد سعید دهقان اناری از شهدای نیروی انتظامی ولادت :۷۷/۳/۵ شهادت : ۹۷/۲/۲۰ محل ولادت : کرمان محل شهادت: کرمان نحوه شهادت: ۱۹ فروردین ماه سال ۹۷ پس از ۱۵ ماه خدمت مقدس سربازی حین انجام ماموریت و درگیری با سارقین در اثر اصابت چاقو به شاهرگ گردن و ضربات متعدد چاقو به کمر پس از ۳۳ روز حالت کما سرانجام در شامگاه پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ماه سال ۹۷ به فیض شهادت نائل آمد یک جمله از شهید : گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است مزار مطهر: گلزار شهدای کرمان https://eitaa.com/piyroo
🦋 زیباترین پنجرۂ دنیا قاب چادرتوست!☺️ وقتی چادرت راکمی روی صورتت می کشی وباغرورازانبوه نگاه نامحرمان عبورمیکنی آنگاه تومیمانی و"نورُعلیٰ نور" وچه زیباست انعکاس حیا ازپشتِ این سنگـرِساده.. https://eitaa.com/piyroo