eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
چفیه ...چادر...پرچم... همه از یک خانواده اند اما! چفیه بر دوش شهدا! پرچم به دست رزمندگان؛ و چادر بر سرتوست ای خواهر
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ ✍ ۱۳۴۳ ۱۳۶۶/۵/۱۵ "" در سال ۱۳۴۳ شمسی در شهر متولد شد. 🔶دوران ابتدایی را در دبستان خاقانی سپری کرد. 🔶سال ۱۳۵۲ بود که پدرش را از دست داد. 🔶از کودکی علاقه ی زیادی به کارهای و داشت. 🔶 قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با یاری دوستانش گروهی را تحت عنوان حامیان در مسجد قاسمیهی زنجان تشکیل داد و با جدیت به فراگیری پرداخت. 🔶پیشرفت سریع او باعث شد تا در مسابقات ، رتبه ی اول را به خود اختصاص دهد. 🔶با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی، پایگاه مقاومت مسجد قاسمیهی زنجان را تشکیل داد. 🔶 برخورد خوب و پسندیدهی باعث شد تا در زمانی کوتاه، افراد بسیاری را جذب خود کرده و تعداد اعضای پایگاه را تقویت کند. 🔶 یازده اسفند سال ۱۳۶۰ عازم منطقه جنوب شد. 🔶در اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات# بیت‌المقدس شرکت کرد و در همین عملیات بود که از ناحیهی پای چپ مجروح شد و برای استراحت و مداوا به خانه بازگشت. 🔶دوران نقاهت، بهانه ای شد تا در خردادماه سال ۱۳۶۲در امتحانات نهایی دبیرستان امیرکبیر شرکت کند و موفق به اخذ دیپلم شود. 🔶خرداد سال۱۳۶۳ عضو رسمی شد و در واحد پرسنلی سپاه زنجان، انجام وظیفه کرد. 🔶خدمت در باعث نشده بود تا وی برای لحظهای از فکر رفتن به باز بماند. 🔶روح بیقرارش هر لحظه برای رفتن دوباره به پر و بال میزد، تا بالاخره موفق شد با جلب رضایت خود، در هشتم آبان ۱۳۶۳ جهت گذراندن دورههای به برود و با تجربهای جدید راهی لشکر عاشورا شود. 🔶 یکی از نیروهای شناسایی واحد اطلاعات لشکر به حساب میآمد. 🔶همچنین وی قبل از عملیات های کربلای ۴و ۵ مسئولیت آموزش دسته ی ۲ گروهان ۲ گردان را به عهده گرفت. 🔶 از پیشکسوتان واحد اطلاعات لشکر عاشورا میگفت: 🔶«در واحد اطلاعات، مراسم شبهای را به عهده داشت و را با صدای و میخواند. 🔶آنقدر با میخواند و میریخت که همه را میکرد. 🔶 گاه از فرصتهایی که هنگام استراحت نیروها پیش میآمد، برای تقویت روحیه ی نیروها سود میجست و نوحه سرایی میکرد. 🔶 وقتی عازم عملیات کربلای ۴بودیم آقا خطبه ۲۷نهج البلاغه را برای میخواند. 🔶 در عملیات کربلای ۵ از ناحیه ی بازوی راست زخمی و مدتی بستری شد. 🔶پس از مداوا در نوزدهم اردیبهشت سال ۱۳۶۶ بار سفر را بست و دوباره راهی شد. 🔶 پس از گذشت ۳ ماه از حضور مداوم در ، در پانزدهمین روز از مردادماه ۱۳۶۶ درمنطقه عملیاتی نصر۷ به درجه ی رفیع نایل شد.🕊🕊🕊 ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
❃↫بِسْمِ رَبّ الشُهَداءِوَالصّدِیقینَ↬❃ 📑 : 🔶«ای انسان تو چقدر ! تو چقدر ! مگر نمیدانی این دنیا بیش از سه ساعت نیست. 🔶 اول؛ ساعتی که گذشت در آن هرچه کاشتی همان روید و همان، خواهی چید و بدان که پشیمانی سودی ندارد. 🔶دیگر؛ ساعتی که در آن هستی و 🔶سومین ساعت، آینده است که امید زیادی برای دیدن آن نیست.». و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌷شهیدی که بعد از شهادت،برگه امتحانی دخترش را امضا کرد! ✅ به نقل از دختر شهید: «یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود، در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند. بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم. 🔰وقتی وارد مدرسه شدم، دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند، پس از مراسم راهی کلاس شدم، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم. 💠 ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم. به فکر فرورفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟ 💥 نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود. وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد... 🌟در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید؟ گفت: نه نخوردم. 🍀به آشپزخانه رفتم تا برای پدر غذا بیاورم، پدر گفت: زهرا برنامه ات را بیاور امضا کنم. گفتم آقاجون کدام برنامه؟ گفت: همان برنامه ای که امروز در مدرسه دادند. رفتم و برنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد. می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه. اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل می زند. 🌻 آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا می کرد، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود.برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم . 🌾این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم ناگهان از خواب پریدم... ☀️صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می کردم، ناگهان چشمم به برنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود! ✅ وقتی به خواهرم نشان دادم حدس زد که شاید داداشم آن را امضا کرده باشد ولی یادم افتاد که برادرم در خانه نبود. 🔮خواب دیشب برایم تداعی شد، با تعجب ماجرا را برای خواهرم تعریف کردم. 🌼پدر در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود: «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضاء کرده بود. در مدرسه ماجرا را برای دوستم تعریف کردم، دوستم هم به من اطمینان داد که واقعیت دارد. او ماجرا را برای خانم ناظم تعریف کرد و گفت: که این اتفاق برای شهید صالحی افتاده، یعنی اسمی از من و پدر من به میان نیامد. مادر، شهید را به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟ 🌻 شهید می گوید: «سادات (اسم همسر شهید) تو هم شک داری؟» با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: «اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود. ✨همان موقع برنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد. 🌹علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید می کنند و برنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد. 💠اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به "خود شهید مجتبی صالحی" است، اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد. ✨با تایید مطلب، امروزه مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند... 🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹 📘به نقل از تبیان 📙باشگاه خبرنگاران جوان
1_6526461.mp3
4.12M
💠 نماهنگ بسیار زیبا 😭 صد بار اگر توبه شکستی بازا 👆 💠کلیپی زیبا پیرامون توبه 💕 حتما گوش بدید 🎤حجت الاسلام https://eitaa.com/piyroo
خدایا صفحه اخر شناسنامه ام را اینگونه خواهم.... "به توفیق شهادت نائل شد" آرزویش برای من گنهکار که عیب نیست ، هست؟! راه آسمان که بسته نیست،هست؟! ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
پســر بچــہ اے چـهـار ســالہ ایرانے 👶یڪ روز کار خیلے بدے ڪرده بود 🙅مامانش دنبالـش دوید تا بیرون حیاط پســرڪ جلوے درایستاد😥❗️ وجلـوتر نرفـت❌ مامانش هم کتکش زد👊 وقتے اومد به خونه با چشمون گریونے گفت😭👇 فڪر نکن نمی تونستم فرار کنم بیرون ها❗️ تو چادر سرت نبود❗️❗️ 💢غیـــــــــرت💢 در فطرت توست برادرم♡ ✔️مردانگیت را حفظ کن✔️
مردمان حالی دیگرند ساکنان خاکریز و سنگرند سنگر و سجاده و سوز و گداز در حفره ها بود و 🌷 شبتون 🌷
1_6389509.mp3
2.24M
🎤 مناجات با خدا بسیار زیبا(مناجات 4)😭😭😭 🎙حاج منصور ارضی التماس دعا از همه بزرگواران شبتون خدایی https://eitaa.com/piyroo
کانال پیروان شهدای بجنوردبه دوستان خود معرفی کنید.مطالب و داستان های آموزنده خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم.لینک کانال پیروان شهدا https://eitaa.com/piyroo
هوای مهـدی فاطمه(س)راداشته باشید خـــــیلی تــنهاســـت........ 😔😔😔 ... ... ✋ ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب:عجله نکنید و فریب لبخند آنها را نخورید/ دشمن خرش از پل بگذرد برمی گردد و به ریش شما می خندد...🔻ترامپ از برجام خارج شد و تحریم‌های قبلی و جدیدتر اعمال خواهد شد. ✅ https://eitaa.com/piyoo
سلام🌹 صبحتان متبرک به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص)❤️ به رسم ادب هرصبح: السلام علی رسول الله وآل رسول الله السلام علیک یابقیة الله(عج) السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) جمیعاورحمت الله
چون به صبحگاهان ،خورشید بر طلوعش از مهدی فاطمه رخصت میطلبد؛ من چگونه روزم را بی اذن پادشاه خوبان آغاز کنم❓❗️ سلام تنها پادشاه زمین ✋
ز صبح آمده برخیز ڪه خورشید تویی درعالم نا امیدی، امید تویی در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل ڪه به روی صبح خندید تویی صبحتان شهدایی🌹🌹
💫🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 🍃 ✨ 🍃 ❣یابن الحسن روحی فداڪ 😔وقتی ڪه از خلق خدا رنجیدم آقا ☝️تنها ترا سنگ صبــــورم دیدم آقا 😭قلبم شڪستندوروان ڪردنداشڪم 😍دیدم نگاهم می ڪنی خندیدم آقا 😭ازهرڪه فڪرش راڪنی درجستجویت 😭ازخیمه ی صحراییت پرسیدم آقا 😔چشم خطاپوشت برایم رهنما شد ☝️درزندگی هرجاڪه من لغزیدم آقا 😭رویم سیاه ازاینهمه جرم و معاصی 🙏گفتی اگر توبه ڪنی بخشیدم آقا 💔درسفره ی درددلم هرشب برایت 😭شرح فراق ڪـــــربلا را چیدم آقا 😭درروضهءعباس گفتی حاضرهستی ☝️پیشانی ام را بر رهت ســاییدم آقا 👑وقتی هوای پادشاهی برسرم زد 😭رخت گدایی تو را پوشـــــیدم آقا 😭عزیز فاطمه مهدی جان ڪجایی ☀️اللهُمّ ؏َـجّلْ لِوَلیّڪَ الفَرجْ☀️ 🍃 ✨ 🍃 🌺 🍃🌺 💫🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔰 ⚠️ ‼️ 🌑 از تاریکی شب می ترسی، ❗️امّا از تاریکی قبر چی!؟☹️ ❗️میخواهی درهرجائی واردشوی، اما در مسجد چی!؟☹️ 🔥رشوه میدهی ورشوه میگیری، ❗️ امّا کمک به فقیر را چی!؟☹️ 📚کتابهای متنوع را میخوانی، 📖امّا قرآن کتاب خدا را چی!؟☹️ ❗️آهنگهای شرقی وغربی رامیشنوی ، 🔥 امّانوای دلنشین قرآن راچی!؟☹️ ❗️ازریختن آبرویت نزدمردم میترسی، امّا در نزدخداوند چی!؟☹️ ❗️برای امتحانات دنیاساعتهابیدارمیمانی، امّابرای امتحانات الهی چی!؟☹️
1_6550649.mp3
2.3M
👊در محکومیت و پاسخ به بدعهدی جنایتکار از خروج 👊مرگ بر آمریکا 👊نفرین بر 🎤حاج 🔴 https://eitaa.com/piyroo
پا ڪہ در مقتلشان گذاشتے قسمشان بده بہ رفاقتشان؛ و ڪن حاضرند باز هم جان بدهند تا تو جان بگیرے... ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
قاعده در دنیا بر ترک است... براے رشد کردن، ناگزیر از ترک هستـے... گاهـے گناهـے... گاهـے نگاهـے... و گاهـے حتـے عبادتـے... عبادتـے ممزوج با حب نفس... و وقتـے بہ جایـے رسیدے کہ علقہ تمام تعلقات مادے و یا بہ ظاهر معنویت را بـریــدے... آن وقــت است کــہ... "شــــهــــیـــد"مـے شوے...
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🔴 🔰 حواسمان هست یا نه !!؟ اگر " شهید " نشویم ، باید " بمیریم " ...! راه سومی وجود ندارد. پس برای یکدیگر دعا کنیم تا در زمره ی شهیدان و گمنامان درآئیم... شهید سید مرتضی آوینی سلام روزتون شهدایی 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔔نادانی ها و دشمنی ها❗️ #نهج_البلاغه ✨النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا ✨ 🌺مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند. 📚 #حکمت ۱۷۲
💚 دلت را بتکان .... اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین .... بگذار همانجا بماند .... فقط از لابه لای اشتباهاتت ،یک تجربه بیرون بکش.... قاب کن.....و بزن به دیوار دلت.... اشتباه کردن اشتباه نیست.....     در اشتباه ماندن اشتباه است.... 〰〰〰〰〰〰〰〰
💠بیسیم رو برداشت داد و بی داد راه انداخت... حاجی ............ حاجی ............ حاجی حاجی ................................ جواب بده بیسیم چی عراقی گوشی رو برداشت و با لهجه ی عربیش گفت : حاجیتونو گرفتیم ......... سرشو بریدیم. اونم گفت : خاکمونو که نگرفتید ..... از این حاجی ها زیاد دادیم ..... عراقی کُپ کرد !!! گفت : اینا دیگه کی هستند ؟ "عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است" "دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است" امید است الگویی باشند برای ما و مسئولین
💔 💔 همہ‌ے ڪاراش رو حسـاب ڪتاب بود.... وقتـے پـاوه بـودیـم ، مـسئـول روابـط عمومے بود📣 هر روز صبح ⛅️ محوطہ را آب و جارو مےڪرد☄☄☄ اذان می‌گفت ✨📢 و تا ما نماز❣ میخوندیم صبحونہ حاضر بود...💞 ڪم‌تر پیش میومد ڪسی توے این کارا ازش سبقت بگیره....💝 ❤️🕊