eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🍃ولادت : ۶۵/۷/۲۷ - تهران 🍂شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه 🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها 🌸چند درخواست از جوانان هم‌وطنم دارم: 🌺اول اینکه در هر صورت ممکن پشتیبان باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی‌فقیه ارزشی ندارد. 🌼به دختران مسلمان عرض کنم که حضرت زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می‌شود، به پسران مسلمان عرض کنم بی‌اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حفظ حجاب خواهران خواهد شد.  https://eitaa.com/piyroo
🍃🌸🍃 🔹پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفیفِ پاکدامنی نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمی گردد. همانا عفیفِ پاکدامن ، فرشته ای از فرشتگان است. 📚نهج البلاغه، حکمت ۴۷۴ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برو به ميدون دست يارت باشه برو به ميدون پسرم نگهدارت باشه برو که اشک بدرقه ي راه تويه برو دعاي هميشه همراه تويه https://eitaa.com/piyroo
دوشنبه هست و روز امام حسنی ها ع به ریا هم‌اگر شده یادی کنیم از بقیع غریبها از بقیع امام مجتبی علیه السلام ما گره خورده ایم به بقیع ها بقیع یادمانها بقیع بیقرارها کبوتر حرم خاکی ات شویم ای کاش زلال ز غبار حوالی ات شویم ای کاش ما به محبت تو شده ایم رهرو حسین ع اصلا شیعه شده ایم که شهید شویم به راه حسین ع بنوسید مرا بی سر و سامان حسن ع               نام مارا بنوسید گدایان حسن ع   سال ها منتظر روز پریدن بودم بنویسید  بنویسید مرا کفتر ایوان حسن ع ننویسید سیه چُرده و پریشان بودم        بنویسید سرش بوده به دامان حسن ع بنویسید کبوتر بوده کشته اهل صفا پر بزن ای دوست توهم گرد دیوار حسن ع https://eitaa.com/piyroo
💚💪🏻 😍 تا حالا فڪر ڪردے با یه رفیق شے...؟؟ از اون رفــیق فابریڪا؟؟ از اونا ڪه همیشه باهمـن؟؟ خیلے حال مـیده امــتحان ڪردی؟؟ هرچے ازش بخـواے بهٺ میـده!! آخـہ خاطـرش پیش خدا خيلے عزيزه براتوݩ مُـدام دعا مےڪنه چون شهدا فوق الــعاده رفیق باز بودن و هسـتند ! نه ٺنـها براے نماز صُبـح ڪه بعد از مدتے براے خوندن هایی باصفا بیدارتون مےکنن، در هــر مـرحله از زندگے ڪه چند گزینه انتخاب داشته باشیـد, به راحتے گزینه اصــلح رو نشـونتون میدݩ ، لـــذت بنـدگے، عبادٺ طاعـٺ و معـنویٺ رو به دوست خودشون خواهند چشاند و حالا اين رفيق كے باشه؟؟؟ . https://eitaa.com/piyroo
شهادت را همه دوست دارند اما زحمت کشیدن برای شهادت را چه؟ شهید شدن یک اتفاق نیست. گلی است که برای شکوفا شدن باید خون دل بخوری... به بی دردها به بی غصه ها به عافیت طلب ها شهادت نمیدهند. به آنکه یک شب بی خوابی برای اسلام نکشیده. یک روز وقتش را برای تبلیغ دین نگذاشته، به آنهایی که به اصول و تحکیم خانواده ی مذهبی اهمیت ندادند و اسیر هوای نفسانی شدند بله به اینها شهادت طلب نمیگویند. و این را بدان اگر دغدغه ی هیأت داری دغدغه ی بسیج داری دغدغه ی کار جهادی داری دغدغه ی دست این و آن را گذاشتن توی دست شهدا داری دغدغه ی ترک گناه داری دغدغه ی آدم شدن داری دغدغه ی شهادت داری بدان که همه ی اینها به حرف نیست بلکه به رفتار و عملت است و در اینجاست که شهادت قلبت را بو میکند و اگر دید بوی دنیا میدهد رهایت می کند... و اگر عاشق شهادتی اول باید سرباز خوبی برای امام زمانت باشی و خوب مبارزه کنی خصوصا مبارزه با نفست و در این راه مجروح میشوی اما دوباره ادامه می دهی... و اخلاص و پیوندت با امام عصر روز به روز بیشتر از قبل می شود درست مثل یاران عاشورایی حسین بن علی ¤شهادت را به تماشاچی ها نمی دهند😔 https://eitaa.com/piyroo
✳️اگر مے خواهید تاثیر گذار باشید اگر مے خواهید بہ عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نڪردہ باشید مـا راهــے بہ جـز اینــڪہ " یـڪ شهـیـد زنـدہ " در این عصر باشیم نداریـم 💢«شهید احمد ڪاظمی» https://eitaa.com/piyroo
🌎🌧🌎🌧🌎🌧🌎🌧🌎 💜🌸 💜🌸 قسمت هوای عالی ای بود، یه هوای خنک بهاری،😇 شونه به شونه ی عباس قدم میزدم و نفس عمیق می کشیدم، دلم میخواست حس کنم این یاس رو از نزدیک،😌🌸 حجم این همه خوشبختی کنار من غیر قابل باور بود ... دلم می خواست چیزی ازش بپرسم تا حرف بزنه، دلم نمی خواست این لحظه های باهم بودن و که نمی دونستم تا کی هست رو به آسونی از دست بدم .. بی هوا صداش زدم: _عباس!😍 نگاهش رو بهم دوخت که سریع گفتم: _آقای عباس🙈 لبخندی رو لبش نشست☺️ بعد کمی مکث گفتم: _یه چیزی بپرسم؟؟😊☝️ +بفرمایین😍 کمی مِن مِن کنان گفتم: _یه سوالی خیلی وقته ذهنمو درگیر کرده - خب کمی فکر کردم و بعد مکثی طولانی گفتم: _هیچی!!😐 با تعجب نگاهم کرد و گفت: _پشیمون شدین؟😉 هیچی نگفتم، دو دل بودم از پرسیدنش .. سکوتم رو که دید اشاره کرد رو نیمکتی بشینیم.. بعد نشستن گفت: _بپرسین سوالتونو؟😊 بالاخره دلمو زدم به دریا و پرسیدم: _چیشد که قبول کردین همه چیز رو، چرا با خونوادتون مخالفتی نکردین بدون هیچ فکری خیره👀 به روبروش گفت: _نمیدونم😒 نگاهش کردم نور ماه کمی صورتشو روشن کرده بود پرسیدم: _چیو نمیدونید؟!!😕 در حالی که نگاهش هنوز هم به روبرو بود گفت: _میشه از این بحث خارج شیم، امشب حالم زیاد خوب نیست😔😣 دیگه چیزی نپرسیدم، حالت خوب نبود پس چرا منو کشوندی اینجا آخه!!😒 کمی به سکوت گذشت که گفت: _ دلم خیلی تنگ شده😣❣ بازم چیزی نگفتم و به نیم رخ نیمه روشنش خیره شدم - نمی پرسین برای کی؟!😒 شونه هامو بالا انداختم و با دلخوری گفتم: _من دیگه سوال نمی پرسم🙁 نگاهم کرد، باهمون چشمای سیاهش، اینبار من نگاهمو ازش گرفتم که گفت: _ناراحتتون کردم؟!😒 سرم همچنان پایین بود، من ناراحت شده بودم، از دست عباس؟؟؟ مگه میشد!!!! ... 💛💚💛 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس حرام_است 🌎🌧🌎🌧🌎🌧🌎🌧🌎 🎀🔮🎀🔮🎀🔮🎀🔮🎀 💜🌸 💜🌸 قسمت بازم چیزی نگفتم که گفت: _میشه قدم بزنیم😒 بلند شدیم و باز شروع کردیم به قدم زدن که شروع کرد _من همون روز اول که دیدمتون یه احساس اطمینانی داشتم بهتون، روز اول منظورم یکسال پیشه،😊 شما متفاوت ترین دختری بودین که من دیده بودم، تازه از پاریس اومده بودم و دیدن شما بدجور ذهنم رو درگیر کرده بود☺️ مغزم اصلا نمیکشید، به من فکر می کرد، مگه امکان داشت؟؟ 😳😟 یعنی عباس هم بهم فکر میکرد.. همچنان تو سکوت خودم پناه گرفته بودم که ادامه داد: _وقتی از خونتون رفتیم دلم میخواست کاش دیگه هیچ وقت نبینمتون که ذهنم باز درگیرِ دختر عجیبی مثل شما بشه، لبخندی زد و گفت: 😊 _عجیب میگم، چون برام عجیب بودین .. اون حیا و نجابت خاصی که داشتین خیلی متفاوتتون می کرد سرم پایین بود و حرفاش مثل یه مسکن آرومم میکرد، آقای یاس داشت اعتراف میکرد، 🙈به همه ی روزاهایی که من بیقرار عطر یاسش بودم .. اون هم بهم فکر میکرد ... - وقتی دختر عمو و دختر یکی از آشناهامون ردم کردن قرعه ی مادرم افتاد به نام شما، درست چیزی رو که ازش فراری بودم😊 بعد کمی مکث ادامه داد - من فرصت ازدواج نداشتم، میترسیدم وابسته ام کنه و نتونم برم، خاستگاریای قبلی که رفتیم منو چون رو بهشون گفته بودم و خودشون نخواستن با مردی ازدواج کنن که فردا باشه یا نه، اما نمیدونم چرا احساس می کردم نکنه شما با رفتنم مشکلی نداشته باشین، برای همین قبل خاستگاری باهاتون حرف زدم که مطمئن بشم جوابتون منفیه نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: _ولی شما غافلگیرم کردین، واقعا فکر نمی کردم جوابتون مثبت باشه، جلوی پدر مادرمم نتونستم چیزی بگم، راستش انقدر تو بهت بودم که هیچی به ذهنم نمیرسید،بعدشم که چند روز پیش برای ناهار رفتیم بیرون به چیزایی رسیدم که فکرش رو نمی کردم، حرفاتون عجیب بود، تا اون روز باور نمیکردم دختری حاضر بشه با کسی ازدواج کنه که موندش معلوم نیست، 😌فکر میکردم هیچ کس مردی رو که از همین الان تو فکر شهادته نخواد! ناخود آگاه یاد عاطفه افتادم ... ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس حرام_است https://eitaa.com/piyroo 🎀🔮🎀🔮🎀🔮🎀🔮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 خواب دیدم مثل خدام حرم در بین صحن " آمدم ای شاه " را هی خواندم و جارو زدم حاجت من هم ضمانت شد همین که لحظه ای رو به سلطان خراسان ، ضامن آهو زدم 🌺 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 191 🎥ببينيد| سخنرانی حضرت اقا روایت درباره زنی که تمام هستی‌اش را به جبهه فرستاده بود تاثیرزن باایمان در جامعه این است https://eitaa.com/piyroo
🔶شعر امام موسی صدر برای مادرش . «ای‌ مادر خوب‌ مهربانم‌ ای‌ نام‌ تو راحت‌ روانم‌ . ای‌ روی‌ تو مهر تابناکم‌ پس‌ نیست‌ ز شام‌ تیره‌ باکم‌ . ای‌ پای‌ تو بر سر بهشتم‌ جز با تو مباد سرنوشتم‌ . ای‌ قامت‌ روح‌بخش‌ تو جان‌ قربان‌ قدت‌ شوم‌ فراوان‌ . ای‌ قلب‌ تو گنج‌ مهر یزدان‌ سرچشمۀ‌ رحمت‌ است‌ و احسان‌ . لبخند توام‌ چو صبح‌ صادق‌ بر مطلع‌ سعد هست‌ ناطق‌ . الفاظ‌ تو نغمۀ‌ حیات‌ است‌ در پیش‌ تو چنگ‌ و تار مات‌ است‌ . ای‌ جان‌ و تن‌ من‌ از عطایت‌ پس‌ جان‌ و تنم‌ شود فدایت‌ . عقل‌ من‌ و فهم‌ و دانش‌ من‌ گفتار و خصال‌ و بینش‌ من‌ . از بهر کمال‌ توست‌ جویی‌ وز آن‌ سر نازنینت‌ مویی‌ . اکنون‌ که‌ به‌ هجر مبتلایم‌ وز محضر مهر تو جدایم‌ . این‌ نامۀ‌ تو بود انیسم‌ در کلبۀ‌ دل‌ بود جلیسم‌ . شبهاست‌ رفیق‌ شام‌ تارم‌ در روز چو توست‌ غمگسارم‌ . درد دل‌ خود به‌ او بگویم‌ دلجویی‌ تو در او بجویم‌ . زو می‌شنوم‌ لطیف‌ بویت‌ هم‌ بوسه‌ زنم‌ بر او چو رویت‌ . آرام‌ دلم‌ ز درد و غم‌ هست‌ افسوس‌ یکیست‌ وه‌ چه‌ کم‌ هست‌» . ابیات این شعر که امام موسی صدر به عنوان یک نامه برای خانواده اش فرستاده بیشتر از این است و در ادامه ابیاتی در وصف و احوال جویی از خواهران و دیگر اعضای خانواده هم گفته شده است. https://eitaa.com/piyroo
🔸تصویر امام موسی صدر (۱۳۵۱ش) در کارگاه قالی بافی در جنوب لبنان که دار های قالی آهنی برای اولین بار توسط شهید چمران ساختِ شده است. https://eitaa.com/piyroo
🌷طبق روال شبانه هر بزرگواری 5 صلوات به نیابت از امام مــوســی صــدر جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان.. » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا