🍂 🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت هشتاد و سوم:
چرا دزدی کردی؟
معمولا یکی دو ساعت به غروب مونده سهمیه صمون روزانه تقسیم می شد. هر آسایشگاه دو سه نفر مسئول تحویل گرفتن صمون بودند. ماشین صمون که میومد، مسئولِ صمون ها میرفتن و با پتو سهمیه رو تحویل می گرفتن و وقتی که زمان هواخوری تموم می شد، مقسمین با عدالت کامل بین بچه ها تقسیم می کردن.
اوایل سهمیه روزانه یه صمون و نصف بود. بعد از چند ماه شد دو تا که یکی را صبحانه می خوردیم و یکی رو شام.
یه روز تو آسایشگاه پنج یکی از بچه ها یه دونه صمون کمتر گرفته بود و چون شدیدا گرسنه بودیم به مسئول آسایشگاه گفت که یکی کمتر به من رسیده و اونم که یه آدم مسئله دار بنام بهروز بود و با عراقیا همکاری می کرد سریع بلند شد و گفت کی صمون ایشون رو دزدیده؟ هر چه می گفتیم آقا بهروز کسی اینجا دزد نیست و ما از سهمیه خودمون به ایشون میدیم و حتی اون کسی که صمون کمتر بهش رسیده بود صرفنظر کرد و می گفت ایرادی نداره، اما ارشد آسایشگاه ول کن نبود و برای خودشیرینی کردن تصمیم گرفت به عراقیا گزارش بده.
بعثیا دنبال همین سوژه ها بودن که با اینجور بهانه ها بچه ها رو درهم بکوبن، خیلی تلاش کردیم که منصرف بشه، ولی نشد و آخرش کار خودشو کرد و جون بچه ها رو به خطر انداخت و از طرفی بحث آبرو و حیثیت جماعت ایرانی در میان بود. چند نفر درجه دار و سرباز بعثی ریختن تو آسایشگاه و فرمانده عراقی اعلام کرد یا دزد بلند بشه و به گناهش اعتراف کنه یا همه رو مجازات می کنیم. معمولاً در اینجور مواقع هم مجازات اینجوری بود که همه را به ستون پنج داخل آسایشگاه به صف می کردن و فرمان سر پایین صادر میشد و از اول صف تا آخر همه رو از یکی تا هر چند تایی که دوست داشتن با کابل میزدن. آش نخورده و دهن سوخته! انگ دزدی برای بچه بسیجیایی که در اوج گرسنگی با ایثار و از خودگذشتگی از همون یه ذرّه نون و غذاشون به مجروحا و مریضا می دادن خیلی سخت تر از کابل و شکنجه جسمی بود.
ادامه دارد ⏪
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت هشتاد و چهارم:
دزد منم!
با چه زبونی به این زبون نفهما باید حالی می کردیم که قضیه دزدی در بین نبوده و ارشد آسایشگاه برای خودشیرینی این کارو کرده. مگه حالیشون حالیشون بود و می فهمیدن؟! چکار باید می کردیم. یه بار دیگه تهدید تکرار شد و کسی بلند نشد.
بار سوم فرمانده اعلام کرد که اگه دزد بلند بشه و به گناهش اعتراف کنه در امانه و بخشیده میشه. فقط میخایم شناسایی و رسوا بشه و دیگه این کار رو تکرار نکنه. در کمال تعجب و ناباوری دیدیم یکی از بسیجی ها بلند شد و گفت من برداشتم. فرمانده گفت چرا گفت گرسنم بود و عذرخواهی کرد و قول داد فردا جبران کنه و صمونشو به اون آقا بده. دهان همه از تعجب باز شده بود. بهروز همون ارشد آسایشگاه با دمِش گردو می شکست و با قیافه ای حق به جانب می گفت دیدید دزدی در کار بود. یه عده هم باورشون شد اون بنده خدا دزدی کرده. اما اکثرا می دونستیم اون بزرگوار از آبرو و حیثیت خودش گذشت و انگ دزدی رو به جون خرید که بچه های بیگناه شکنجه نشن و بیهوده زیر ضربات کشنده کابل ها قرار نگیرن.
اون روز فرمانده عراقی بخاطر آبروی خودش که امان داده بود کاری به اون عزیز نداشت و مجازاتش نکردن، ولی همه ما و هم خود اون مرد بزرگ می دونستیم که عراقیا اونو ول نمی کنن و یه روزی تاوان سختی خواهد داد. چن روز بعد که به بهانه ای ریخته بودن داخل آسایشگاه و بعضیا رو می زدن ، ایشون رو بیرون کشیدنو اونقدر زدند که بیحال گوشه آسایشگاه افتاد. از این دست از خودگذشتگی ها و ایثارها کم نبود و بارها و بارها شاهد چنین از خودگذشتگی هایی بودیم.
ادامه دارد ⏪
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
نمازهای #روحالله
خیلی خاص بود...
«انگار یک هیچی
مقابل همه چیز ایستاده » 🌿🌴
#نماز
#شهید_مدافع_حرم
روحالله قربانی 🌹
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
دلمان
در حسرت نگاهی
از هم پاشید!
شهدا
گاهی
نگاهی
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
2.Ravaiat_baiat.mp3_84481.mp3
426.1K
روایتگری شهدایی قسمت 454
خورشید شلمچه
روایتگری حجت الاسلام مهدوی بیات در شلمچه
لحظات پایانی سال 88 درباره حسین خرازی
«این عملیات رفتنی هستم»
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهید محمد بذرافکن به تاریخ 15/11/1344 درشهرستان بیرجند دیده به جهان گشود.از دوران کودکی دردامان پدرومادری دلسوز، متعهد ومعتقد به مبانی مکتبی ومذهبی پرورش یافت. دوران تحصیل خود را دردبستان سندروس(منصف قدیم) آغازنمود. علاقه زیادی به درس داشت واز استعداد خوبی برخوردار بود. دوران راهنمایی تحصیلی خود را درمدرسه علامه فرزان به تحصیل پرداخت وپس از آن، دوران دبیرستان را نیز سپری نمود.
علاقه وافری به مسائل دینی داشت واکثر اوقات درنماز جماعت شرکت می کرد و بیشتر ایام سال، بخصوص روز شنبه وپنج شنبه را بنا به تأکید امام راحل(ره) روزه می گرفت. دردوران تحصیل راهنمایی ایشان، که مصادف با ایام انقلاب بود، درمجالس وتظاهرات شرکت داشت وازپخش اعلامیه ونواردرحد امکان مضایقه نمی کرد. دوران دبیرستان که مصادف با ایام بعداز پیروزی انقلاب اسلامی بود، درنگهبانی وگشت پایگاه شرکت می نمود و یکی از اعضای فعال پایگاههای بسیج بود. درسال 1362از آنجایی که انسان مخلص ومتدین وسخت کوش بود مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستان شهید رجایی را پذیرفت وسپس مسئولیت تبلیغی انجمن اسلامی شهرستان بیرجند راعهده دار شد. محمد همیشه آرام وبا وقار بوده وپیش ازآن که حرف بزند عمل می کرد وقبل ازانجام هرکاری، درمورد آن فکر می کرد. بچه ها را جمع کرده وامربه معروف و نهی از منکر و نصیحتشان می نمود. احکام واخلاق آموزش می داد. به سخنرانی های امام علاقه داشت وگوش می کرد و کتابهای شهید مطهری وآیت الله دستغیب را مطالعه و تدریس می نمود.
https://eitaa.com/piyroo